equinoctial

/ˌiːkwɪˈnɑːkʃl̩//ˌiːkwɪˈnɒkʃl̩/

معنی: وابسته باعتدال شب و روز
معانی دیگر: (وابسته به هر یک از اعتدالین) اعتدالی، برابرانی، واقع درنزدیکی خط اعتدال روزوشب، واقع درنزدیکی خط استوا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, concerning, or near the time of an equinox.

(2) تعریف: concerning the celestial equator.

(3) تعریف: of a flower, opening each day at a specific time.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a strong, windy rainstorm at or near an equinox.

(2) تعریف: the celestial equator.

جمله های نمونه

1. Local storms at sea and strong equinoctial tides may affect whale migration routes that pass close to the coast.
[ترجمه گوگل]طوفان های محلی در دریا و جزر و مدهای قوی اعتدال ممکن است بر مسیرهای مهاجرت نهنگ ها که از نزدیکی ساحل می گذرند تأثیر بگذارد
[ترجمه ترگمان]طوفان های محلی در دریا و جزر و مد شدید ممکن است بر مسیرهای مهاجرت وال که از نزدیکی ساحل می گذرند، تاثیر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. An equinoctial energy appeared to have got the desk sergeant at Police Headquarters on the move beyond the call of duty.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که یک انرژی اعتدال باعث شد که گروهبان میز در ستاد پلیس در حال حرکت فراتر از وظیفه بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که انرژی equinoctial در مرکز فرماندهی پلیس در حرکت، پشت سر فرمانده پلیس واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In the ALU, we integrate the method of equinoctial node-group and conditional sum adder to design reconfigurable ALU, and join negative logic circuit design design principle into it.
[ترجمه گوگل]در ALU، روش گره-گروه همپایه و جمع کننده مجموع شرطی را برای طراحی ALU قابل تنظیم مجدد، ادغام می کنیم و اصل طراحی مدار منطق منفی را به آن ملحق می کنیم
[ترجمه ترگمان]در the، ما روش جمع کردن الگوریتم گره - گروهی و جمع کننده جمع شرطی را برای طراحی مجدد پیکربندی مجدد پیکربندی مجدد، تلفیق می نماییم و به اصول طراحی مدار منطق منفی در آن می پردازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Under a bland, equinoctial sky, the morning light lay evenly over the white concrete outside the entrance to the planetarium.
[ترجمه گوگل]زیر یک آسمان ملایم و اعتدال، نور صبح به طور یکنواخت بر روی بتن سفید بیرون در ورودی افلاک نما قرار داشت
[ترجمه ترگمان]زیر یک آسمان صاف و زیبا، نور صبحگاهی بر روی بتون سفید بیرون ورودی اتاق نجوم آرمیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Kelso also holds the record for the highest-priced winner, Equinoctial, at 250-1 in a handicap hurdle in November, 1990.
[ترجمه گوگل]کلسو همچنین دارای رکورد بالاترین قیمت برنده، Equinoctial، با 250-1 در یک مانع معلولیت در نوامبر 1990 است
[ترجمه ترگمان]کلسو همچنین رکورد بیش ترین قیمت برنده را در ۱ نوامبر ۱۹۹۰ در برابر ۲۵۰ - ۱ در یک مانع موقت در دست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. First, the optimization model of interplanetary low-thrust trajectory was established using modified equinoctial elements.
[ترجمه گوگل]ابتدا، مدل بهینه‌سازی مسیر کم رانش بین سیاره‌ای با استفاده از عناصر اعتدالی اصلاح‌شده ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]اول، مدل بهینه سازی مسیر بین سیاره ای پایین با استفاده از عناصر equinoctial اصلاح شده تاسیس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The carpenters, therefore, worked vigorously during the month of April, which was troubled only by a few equinoctial gales of some violence.
[ترجمه گوگل]بنابراین، نجاران در ماه آوریل، که تنها به دلیل چند طوفان اعتدال از مقداری خشونت، مشکل داشت، به شدت کار کردند
[ترجمه ترگمان]بنابراین نجار در طی ماه آوریل با شدت مشغول کار بود که فقط با چند تن از gales equinoctial دچار مشکل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As such hours as we know them were called equinoctial hours.
[ترجمه گوگل]همانطور که می دانیم ساعاتی را که می دانیم ساعت های اعتدال می نامیدند
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که می دانیم چند ساعت است که آن ها را equinoctial می نامند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته باعتدال شب و روز (صفت)
equinoctial

تخصصی

[آب و خاک] اعتدالی، واقع در نزدیکی خط استوا

انگلیسی به انگلیسی

• violent rainstorm at or near the time of the equinox; celestial equator, large circle surrounding the celestial sphere equidistant from the celestial poles
pertaining to a day characterized by equal period of daylight and night; pertaining of an instance in which the sun crosses the earth's equator; characteristic of regions near the earth's equator

پیشنهاد کاربران

بپرس