equilibrium

/ˌikwəˈlɪbriəm//ˌiːkwɪˈlɪbrɪəm/

معنی: میزان، تعادل، موازنه، ارامش
معانی دیگر: (فیزیک) هم سنگی، هم ترازی، هم ایستایی، ترازمندی، هم وزنی، هم ترازویی، تعادل جسمی، تعادل روحی، تن ترازی، روان ترازی، آرامش، سکون

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: equilibria, equilibriums
(1) تعریف: a state in which all acting forces cancel each other to create balance or stability.
مترادف: balance, equipoise, poise
متضاد: imbalance
مشابه: stability

- After teetering, the gymnast somehow regained her equilibrium and stayed in the handstand.
[ترجمه گوگل] ژیمناستیک پس از تتر زدن به نوعی تعادل خود را به دست آورد و در جایگاه ایستاد
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه تلو تلو خورد، ژیمناستیک به گونه ای تعادل خود را به دست آورد و در the ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: mental or emotional stability; poise.
مترادف: composure, equanimity, poise
مشابه: balance, mind, self-command, self-control, self-possession, stability, temper

- Ordinarily she would have been seething with anger but this time she maintained her equilibrium.
[ترجمه گوگل] او معمولاً از خشم می جوشید، اما این بار تعادل خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان] معمولا از خشم به جوش می آمد اما این بار تعادل خود را حفظ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in chemistry, a condition in which a reaction and its reverse happen at the same rate, preserving constant proportions of the reactants involved.

جمله های نمونه

1. price equilibrium
تعادل قیمت ها

2. This pair of scales is not in equilibrium.
[ترجمه گوگل]این جفت ترازو در حالت تعادل نیستند
[ترجمه ترگمان]این جفت از مقیاس ها در تعادل نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She lost her usual equilibrium and shouted at him angrily.
[ترجمه mahla] او ارامش همیشگی اش را از دست داد و با عصبانیت داد زد
|
[ترجمه گوگل]او تعادل معمول خود را از دست داد و با عصبانیت بر سر او فریاد زد
[ترجمه ترگمان]او تعادل همیشگی اش را از دست داد و با عصبانیت به او فریاد زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He sat down to try and recover his equilibrium.
[ترجمه گوگل]او نشست تا تلاش کند تا تعادل خود را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]نشست تا تعادل خود را بازیابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We have achieved an equilibrium in the economy.
[ترجمه گوگل]ما در اقتصاد به تعادل رسیده ایم
[ترجمه ترگمان]ما به تعادل در اقتصاد رسیده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For the economy to be in equilibrium, income must equal expenditure.
[ترجمه گوگل]برای اینکه اقتصاد در تعادل باشد، درآمد باید برابر با مخارج باشد
[ترجمه ترگمان]برای اینکه اقتصاد در تعادل باشد، درآمد باید برابر با هزینه برابر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Yoga is said to restore one's inner equilibrium.
[ترجمه گوگل]گفته می شود یوگا تعادل درونی فرد را بازیابی می کند
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که یوگا می تواند تعادل درونی فرد را احیا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She struggled to recover her equilibrium.
[ترجمه گوگل]او برای بازیابی تعادل خود تلاش می کرد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد تعادل خود را بازیابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Any disturbance to the body's state of equilibrium can produce stress.
[ترجمه گوگل]هر گونه اختلال در وضعیت تعادل بدن می تواند استرس ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]هر گونه آشفتگی در حالت تعادل بدن می تواند استرس تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In Figure equilibrium is achieved with a rate of interest re and a quantity of money Me.
[ترجمه گوگل]در شکل تعادل با نرخ بهره مجدد و مقدار پول Me به دست می آید
[ترجمه ترگمان]در شکل تعادل با نرخ بهره و مقداری پول به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Any price below the equilibrium price will entail a shortage; that is, quantity demanded will exceed quantity supplied.
[ترجمه گوگل]هر قیمتی که کمتر از قیمت تعادلی باشد، کمبود را در پی خواهد داشت یعنی مقدار تقاضا از مقدار عرضه شده بیشتر خواهد شد
[ترجمه ترگمان]هر قیمت پایین تر از قیمت تعادلی منجر به کمبود خواهد شد؛ یعنی، کمیت درخواست شده از مقدار عرضه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In this case, the equilibrium level of income is unaffected by the increase in the real value of the money supply.
[ترجمه گوگل]در این حالت، سطح تعادل درآمد تحت تأثیر افزایش ارزش واقعی عرضه پول قرار نمی گیرد
[ترجمه ترگمان]در این حالت سطح تعادل درآمد تحت تاثیر افزایش ارزش واقعی تامین مالی قرار نگرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Free market equilibrium will not equate marginal cost and marginal benefit and there will be scope for Pareto gains.
[ترجمه گوگل]تعادل بازار آزاد هزینه نهایی و سود نهایی را برابر نخواهد کرد و زمینه برای سودهای پارتو وجود خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]تعادل بازار آزاد هزینه حاشیه ای و سود حاشیه ای را برابر نخواهد کرد و دامنه سود پارتو وجود خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The shock of Freddie's death had upset her equilibrium.
[ترجمه گوگل]شوک مرگ فردی تعادل او را به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]ضربه مرگ فردی تعادلش را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میزان (اسم)
measure, rate, adjustment, bulk, criterion, level, amount, size, mete, balance, quantum, equilibrium, equipoise, dimension, scales

تعادل (اسم)
balance, parity, par, equilibrium, equivalence, equivalency, equipoise, stasis

موازنه (اسم)
balance, equilibrium, counterbalance

ارامش (اسم)
composure, peace, calm, quiet, solace, calmness, silence, pacification, equilibrium, repose, lull, quietness, tranquility, serenity, placidity, quietude, taciturnity

تخصصی

[علوم دامی] پایدار، تعادل .
[شیمی] تعادل
[عمران و معماری] تعادل - ترازمندی - موازنه
[برق و الکترونیک] تعادل جسمی که در حالت سکون ( ایستا ) است . ساده ترین وضعیت هنگامی روی می دهد که به جسم فقط دو نیروی برابر و مخالف هم وارد شود . - موازنه، حالت تعادل
[مهندسی گاز] تعادل، موازنه
[زمین شناسی] تعادل، پایداری
[نساجی] معادله - تعادل شیمیایی - تعادل
[ریاضیات] به حالت تعادل، تعادل، موازنه، همتراز
[آمار] تعادل
[آب و خاک] تعادل

انگلیسی به انگلیسی

• balance, state in which all forces act in perfect opposition and cancel the effects of one another
equilibrium is a balance between several different forces, groups, or aspects of a situation; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✅ توضیح و تفسیر انگلیسی: a state of balance
[پزشکی] تعادل، موازنه، ترازمندی: حالتی که در آن تمامی وضعیت ها ثابت می مانند
تعادل روانی ( روانشناسی )
its also means a blancing process for chemical combinations in chemistry which you study at 10th grade
equilibrium ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: تعادل
تعریف: [روان‏شناسی] حالت توازن و ثبات فیزیکی یا ذهنی در وضع بدن یا فرایندهای کاراندام شناختی یا انطباق روان شناختی|||[فیزیک]‏ وضعیتی که در آن برایند نیروهای وارد بر هر ذره یا ذره‏های تشکیل‏دهندۀ سامانه صفر باشد، که در این صورت سامانه یا ساکن است یا حرکت یکنواخت دارد
...
[مشاهده متن کامل]

( Equilibrium ( noun
موازنه و تعادل
The equilibrium of the economy تعادل اقتصادی

بپرس