اسم ( noun )
مشتقات: epochal (adj.)
مشتقات: epochal (adj.)
• (1) تعریف: a distinct or notable period in human history.
• مترادف: age, era, period, times
• مشابه: dynasty
• مترادف: age, era, period, times
• مشابه: dynasty
- The invention of the personal computer started a new epoch in information technology.
[ترجمه گوگل] اختراع رایانه شخصی، عصر جدیدی را در فناوری اطلاعات آغاز کرد
[ترجمه ترگمان] اختراع کامپیوتر شخصی عصر جدیدی را در فن آوری اطلاعات آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اختراع کامپیوتر شخصی عصر جدیدی را در فن آوری اطلاعات آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a memorable date, such as one considered to mark the beginning of a significant division of history.
• مشابه: date, milestone
• مشابه: date, milestone
- The publication of Darwin's The Origin of Species marked an epoch in the development of the natural sciences.
[ترجمه گوگل] انتشار کتاب منشأ انواع داروین، دورانی را در توسعه علوم طبیعی رقم زد
[ترجمه ترگمان] انتشار کتاب خاستگاه گونه های داروین، بیانگر عصری در توسعه علوم طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انتشار کتاب خاستگاه گونه های داروین، بیانگر عصری در توسعه علوم طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (cap.) a subdivision of a geologic period.
• مشابه: age, period
• مشابه: age, period
- The first animals in the horse family appeared during the Eocene Epoch.
[ترجمه گوگل] اولین حیوانات در خانواده اسب در دوران ائوسن ظاهر شدند
[ترجمه ترگمان] اولین حیوانات در خانواده اسب در دوره Eocene Eocene ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اولین حیوانات در خانواده اسب در دوره Eocene Eocene ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید