epoch

/ˈepək//ˈiːpɒk/

معنی: عصر، دوره، عهد، زمان، مبدا تاریخ، حادثه تاریخی، اغاز فصل جدید، عصرتاریخی
معانی دیگر: (ابتدای عصر جدید) آغاز دوران (نوین)، نودوران، نوزمانه، نوروزگار، عصر نو، (مدت زمان با در نظر گرفتن رویداد یا شخصیت مهم و غیره) عصر، دوران، روزگار، زمانه، برهه (از زمان)، تاریخ، نقطه ی عطف، (زمین شناسی) دور (از period کمتر و از age طولانی تر است) (در برابر: دوران = era و: دوره = period)، (نجوم) زمان تعیین مکان ستارگان و غیره و یا زمان انجام مشاهده ی نجومی، مبدا تاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: epochal (adj.)
(1) تعریف: a distinct or notable period in human history.
مترادف: age, era, period, times
مشابه: dynasty

- The invention of the personal computer started a new epoch in information technology.
[ترجمه گوگل] اختراع رایانه شخصی، عصر جدیدی را در فناوری اطلاعات آغاز کرد
[ترجمه ترگمان] اختراع کامپیوتر شخصی عصر جدیدی را در فن آوری اطلاعات آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a memorable date, such as one considered to mark the beginning of a significant division of history.
مشابه: date, milestone

- The publication of Darwin's The Origin of Species marked an epoch in the development of the natural sciences.
[ترجمه گوگل] انتشار کتاب منشأ انواع داروین، دورانی را در توسعه علوم طبیعی رقم زد
[ترجمه ترگمان] انتشار کتاب خاستگاه گونه های داروین، بیانگر عصری در توسعه علوم طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (cap.) a subdivision of a geologic period.
مشابه: age, period

- The first animals in the horse family appeared during the Eocene Epoch.
[ترجمه گوگل] اولین حیوانات در خانواده اسب در دوران ائوسن ظاهر شدند
[ترجمه ترگمان] اولین حیوانات در خانواده اسب در دوره Eocene Eocene ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an epoch of social revolution
دوران انقلاب اجتماعی

2. the feudal epoch
دوران ملوک الطوایفی

3. the napoleonic epoch
عصر ناپلئون

4. her discoveries marked a new epoch in chemistry
کشفیات او آغاز دوران نوینی در علم شیمی بود.

5. a geological period is longer than an epoch and shorter than an era
دوره ی زمین شناسی از دور طولانی تر و از دوران کوتاه تر است.

6. Einstein's theory marked a new epoch in mathematics.
[ترجمه گوگل]نظریه انیشتین دوره جدیدی را در ریاضیات رقم زد
[ترجمه ترگمان]نظریه انیشتین منجر به عصری جدید در ریاضیات شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The king's death marked the end of an epoch .
[ترجمه گوگل]مرگ پادشاه پایان یک دوره بود
[ترجمه ترگمان]مرگ پادشاه پایان یک دوره را مشخص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The curtain was rung up on a new epoch in world history.
[ترجمه گوگل]پرده بر روی یک دوره جدید در تاریخ جهان برافراشته شد
[ترجمه ترگمان]پرده در تاریخ جدیدی در تاریخ جهان به صدا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I told him his idea was not exactly epoch - making.
[ترجمه گوگل]من به او گفتم که ایده او دقیقاً عصری نیست
[ترجمه ترگمان]من به او گفتم که این فکر دقیقا عصر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We're at the end of the historical epoch, and at the dawn of another.
[ترجمه گوگل]ما در پایان دوران تاریخی هستیم و در طلوع دورانی دیگر
[ترجمه ترگمان]در پایان عصر تاریخی هستیم و در سپیده دم یکی دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The epoch of blue shift is usually confined to the time when the object is still inside the event horizon.
[ترجمه گوگل]دوران تغییر رنگ آبی معمولاً محدود به زمانی است که جسم هنوز در داخل افق رویداد است
[ترجمه ترگمان]زمان تغییر رنگ معمولا به زمانی محدود می شود که شی هنوز در افق رویداد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I have, in my mind, retold my life, epoch by epoch.
[ترجمه م ع نادری] من در ذهن خود زندگی خود را مرحله به مرحله بازگویی میکنم ( مرور میکنم )
|
[ترجمه گوگل]من در ذهنم زندگی ام را دوره به دوره بازگو کرده ام
[ترجمه ترگمان]در نظر من تا عصر تاریخ آن را بارها بازگو کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Then, a new epoch of history is born which sweeps away the social relationships of the old order.
[ترجمه گوگل]سپس، دوره جدیدی از تاریخ متولد می شود که روابط اجتماعی نظم قدیم را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]در این صورت، دوره جدیدی از تاریخ به دنیا می آید که روابط اجتماعی نظم اجتماعی را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The General Strike ended a major epoch in the history of the labour movement.
[ترجمه گوگل]اعتصاب عمومی به یک دوره بزرگ در تاریخ جنبش کارگری پایان داد
[ترجمه ترگمان]حمله عمومی یک دوره بزرگ در تاریخ جنبش کارگری به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the present epoch the systematic red shift of galactic spectra indicates that the Universe is expanding.
[ترجمه گوگل]در عصر حاضر، تغییر سیستماتیک قرمز طیف کهکشانی نشان می‌دهد که جهان در حال انبساط است
[ترجمه ترگمان]در عصر حاضر، تغییر سیستماتیک قرمز طیف کهکشانی نشان می دهد که جهان در حال گسترش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Consequently, in the transition epoch, the case of the imaginary form inevitably comes close to the typical case.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، در دوران گذار، مورد شکل خیالی ناگزیر به حالت معمولی نزدیک می شود
[ترجمه ترگمان]در نتیجه در عصر گذار، حالت شکل فرضی به طور اجتناب ناپذیری به حالت عادی نزدیک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عصر (اسم)
afternoon, age, era, evening, time, period, epoch

دوره (اسم)
space, course, age, era, period, term, cycle, set, periodicity, periphery, stretch, spell, circuit, stadium, epoch, felly

عهد (اسم)
swear, agreement, covenant, treaty, pact, promise, word, oath, vow, age, era, time, epoch

زمان (اسم)
time, period, moment, date, epoch

مبدا تاریخ (اسم)
epoch

حادثه تاریخی (اسم)
epoch

اغاز فصل جدید (اسم)
epoch

عصرتاریخی (اسم)
era, epoch

تخصصی

[زمین شناسی] مبدا، دور (مقیاس زمان زمین شناسی) تعیین کننده زمان تعریف موقعیت از یک مدار ماهواره است. یک گردش فرضی دور زمین بطوری که هر نقطه دارای فاصله یکسانی از قطب شما و قطب جنوب باشد.

انگلیسی به انگلیسی

• period, era, age; important event
an epoch is a long period of time in history; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : -
✅️ اسم ( noun ) : epoch / epochalism
✅️ صفت ( adjective ) : epochal
✅️ قید ( adverb ) : epochally
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
دوره
یک اجرای کامل از مجموعه داده آموزشی از طریق الگوریتم به عنوان یک دوره در یادگیری ماشین نامیده می شود.
عهد ( دور ) = epoch
دوره = period
دوران = era
اَبَردوران = eon
ابردوران > دوران > دوره > عهد
eon > era > period > epoch
حماسه
در شبکه های عصبی ( ایپاک ) به معنی دور است.
به هر دور آموزش شبکه عصبی یک epoch می گن.
epoch ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: دور
تعریف: واحد زمین گاه شناختی که بزرگ تر از عصر و کوچک تر از دوره است
دوره یا عصر تاریخی،
دوران، روزگار، زمانه
👈🏿China has been a major country for thousands of years. And in different historical epochs
( ابتدای عصر جدید ) آغاز دوران ( نوین )
👈🏿Canadian lake could mark the start of new geological epoch – podcast
era
age
[زمین شناسی]
گشت واره
درژئوکونولوژی ، یک دوره ، تقسیم بندی زمان بندی زمین شناسی است که طولانی تر از یک سن، اما کوتاه تر از یک دوره است .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس