epitomize

/əˈpɪtəˌmaɪz//ɪˈpɪtəmaɪz/

معنی: خلاصه کردن، متمرکز کردن، مجسم کردن، صورت خارجی به چیزی دادن
معانی دیگر: متجلی کردن، تجلی چیزی بودن، نمونه ی چیزی بودن، مظهر چیزی بودن، تجسم کردن (epitomise هم می نویسند)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: epitomizes, epitomizing, epitomized
مشتقات: epitomization (n.), epitomizer (n.)
(1) تعریف: to represent the essence of; be the purest example of.
مشابه: live, personify, represent

- She epitomizes all that I admire.
[ترجمه Foad bahmani] او مثال هر آنچه من تحسین میکنم است.
|
[ترجمه محسن] او مظهر و جلوۀ آنچه من تحسین میکنم است.
|
[ترجمه گوگل] او مظهر همه چیزهایی است که من تحسین می کنم
[ترجمه ترگمان] او همه چیزهایی را که من تحسین می کنم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to summarize briefly.
مشابه: outline, sum up, summarize

جمله های نمونه

1. These movies seem to epitomize the 1950s.
[ترجمه Foad bahmani] این فیلم ها دهه 1950 را مجسم میکنند.
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این فیلم ها مظهر دهه 1950 هستند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این فیلم ها دهه ۱۹۵۰ را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His poems epitomize the feelings of the generation of soldiers that fought in World War I.
[ترجمه Ocean] اشعار او تجلی احساسات نسل سربازانی است که در جنگ جهانی اول جنگیدند.
|
[ترجمه گوگل]اشعار او مظهر احساسات نسل سربازانی است که در جنگ جهانی اول جنگیدند
[ترجمه ترگمان]اشعار او احساسات نسل سربازانی را که در جنگ جهانی اول جنگیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The 49ers are counting on Deese to epitomize that professionalism as he goes about his business with Smith.
[ترجمه گوگل]49ها روی دیز حساب می کنند تا در حین انجام کارش با اسمیت، حرفه ای بودن را به تصویر بکشد
[ترجمه ترگمان]این ۴۹ مشتری روی Deese حساب می کنند تا به حرفه ای گری ادامه دهند چون او در مورد کارش با اسمیت صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The relationship of Turco - German epitomize on Baghdad Railways built.
[ترجمه گوگل]رابطه تورکو - آلمان تجسم در راه آهن بغداد ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]رابطه of - آلمانی epitomize در راه آهن بغداد ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As a result, this passage will epitomize and introduce some main viewpoints.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، این بخش، مظهر و معرفی برخی از دیدگاه‌های اصلی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، این متن، نقطه نظرات اصلی را معرفی و معرفی خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Rising and falling in sinuous curves, epitomize the beauty and solitude of the Southwest's unspoiled lands.
[ترجمه گوگل]بالا و پایین رفتن در منحنی های سینوسی، مظهر زیبایی و خلوت سرزمین های دست نخورده جنوب غربی است
[ترجمه ترگمان]افزایش و فرو افتادن در منحنی های مارپیچی، زیبایی و تنهایی زمین های بایر جنوب غربی را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Summer Season could be said to epitomize all that is traditionally English about England.
[ترجمه گوگل]می توان گفت که فصل تابستان مظهر تمام آنچه به طور سنتی انگلیسی در مورد انگلستان است
[ترجمه ترگمان]فصل تابستان را می توان به epitomize گفت که به طور سنتی انگلیسی در مورد انگلستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Thyrsus epitomize the tarot card of The Moon.
[ترجمه گوگل]Thyrsus مظهر کارت تاروت ماه است
[ترجمه ترگمان]مرغ ماهی خوار را به فال بد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Epitomize the general idea, the depict way of the text.
[ترجمه گوگل]ایده کلی، شیوه متن را به تصویر بکشید
[ترجمه ترگمان]به تصویر کشیدن ایده کلی، به تصویر کشیدن تصویر متن اشاره کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wrestling The System -- Plushenko and Weir epitomize the new style of skating.
[ترجمه گوگل]Wrestling The System -- پلشنکو و ویر مظهر سبک جدید اسکیت هستند
[ترجمه ترگمان]کشتی (سیستم)- - Plushenko و ویر سبک جدید پاتیناژ بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wired, the San Francisco-based magazine that has come to epitomize cyberspace culture, is considering an initial public offering.
[ترجمه گوگل]Wired، مجله مستقر در سانفرانسیسکو که به عنوان نماد فرهنگ فضای مجازی آمده است، در حال بررسی عرضه اولیه عمومی است
[ترجمه ترگمان]\"Wired\"، مجله سان فرانسیسکو که به فرهنگ فضای مجازی epitomize، یک پیشنهاد عمومی اولیه را مد نظر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And that the word AM0R was the reverse in spelling of R0MA seemed marvelously to epitomize the sense of the contrast.
[ترجمه گوگل]و اینکه کلمه AM0R در املای R0MA برعکس بود، به نظر می رسید که به طرز شگفت انگیزی تجسم حس تضاد است
[ترجمه ترگمان]و این واژه AM۰R در هجی کردن کلمه R۰MA به نحو marvelously به نظر می رسد که معنای آن را درک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And just as Liverpool's change of ownership has come to epitomize the state of the Premier League now, so its fortunes two decades ago demonstrated the depths to which the English game had plummeted.
[ترجمه گوگل]و همانطور که تغییر مالکیت لیورپول به مظهر وضعیت لیگ برتر در حال حاضر تبدیل شده است، ثروت دو دهه پیش نیز نشان داد که بازی انگلیس تا چه حد سقوط کرده است
[ترجمه ترگمان]و همین طور که تغییر مالکیت لیورپول در صدر جدول لیگ برتر قرار گرفته است، پس ثروت آن دو دهه قبل، عمقی را نشان داد که بازی انگلیسی نزول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Instead, such consumers demand flash in order to one-up rivals and epitomize their own success. The more ostentatious a product, the stronger its appeal.
[ترجمه گوگل]در عوض، چنین مصرف‌کنندگانی برای تک تک رقبا و تجسم موفقیت خود، تقاضای فلش می‌کنند هرچه یک محصول خودنمایی بیشتری داشته باشد، جذابیت آن قوی تر است
[ترجمه ترگمان]در عوض، چنین مصرف کنندگان نیاز به فلاش برای رقبای خود دارند و موفقیت خود را جبران می کنند هر چه بیشتر خود را بیشتر زرق و برق داشته باشد، جذابیت آن قوی تر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلاصه کردن (فعل)
abridge, brief, sum up, summarize, make an abstract, epitomize, foreshorten, make a resume

متمرکز کردن (فعل)
epitomize, focus, fixate, centralize, concentrate, localize

مجسم کردن (فعل)
epitomize, character, figure, depict, image, picture, embody, portray, depicture, incarnate

صورت خارجی به چیزی دادن (فعل)
epitomize

انگلیسی به انگلیسی

• summarize, typify, exemplify (also epitomise)
if you say that someone or something epitomizes a particular thing, you mean that they are a perfect example of it.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To be a perfect example of something; to represent fully 🌟⚡
🔍 مترادف: Exemplify
✅ مثال: Her dedication to education epitomizes the values of the school.
کلمه epitomize چندین بار در آزمون های ارشد و دکتری مورد سوال واقع شد. مترادف هست با pinpoint به معنای به نمایش گذاشتن و نشان دادن.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : epitomize
✅️ اسم ( noun ) : epitome
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
تداعی کردن ، مصداق بارز چیزی بودن، نماد چیزی بودن
epitomize = مثال بارز بودن ( بهترین نمونه بودن )
epitome = مثال بارز
The epitome of sth = مثال بارز چیزی
مظهر - مثال بارز
نشان دادن، به نمایش گذاردن
قالب بخشیدن
شکل یافتن

بپرس