envision

/enˈvɪʒn̩//ɪnˈvɪʒn̩/

معنی: رویایی بودن، دررو یا دیدن
معانی دیگر: پیش بینی کردن، انگاشتن، در نظر گرفتن، تصور کردن، تجسم کردن، دیس بین کردن، خیال بافی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: envisions, envisioning, envisioned
• : تعریف: to picture or visualize in the mind; imagine.
مشابه: conceive, dream, fancy, image, imagine, picture

- It was a much larger office than he had envisioned.
[ترجمه کیانا] این دفتر بزرگتر از چیزی بود که پیش بینی کرده بود
|
[ترجمه گوگل] این دفتر بسیار بزرگتر از آن چیزی بود که او تصور می کرد
[ترجمه ترگمان] آن دفتر خیلی بزرگ تر از آن بود که تصور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She envisioned a brighter future for her children in Canada.
[ترجمه دیاکو] او آینده درخشان تری برای فرزندانش در آینده پیش بینی کرده بود!
|
[ترجمه گوگل] او آینده روشن تری را برای فرزندانش در کانادا متصور بود
[ترجمه ترگمان] او آینده ای روشن برای فرزندانش در کانادا پیش بینی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The rebels envisioned that others would join them in large numbers.
[ترجمه گوگل] شورشیان تصور می کردند که دیگران در تعداد زیادی به آنها بپیوندند
[ترجمه ترگمان] شورشیان پیش بینی کرده بودند که دیگران به تعداد زیادی به آن ها ملحق خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. In the future we envision a federation of companies.
[ترجمه گوگل]در آینده ما فدراسیونی از شرکت ها را متصور هستیم
[ترجمه ترگمان]در آینده ما یک فدراسیون از شرکت ها را پیش بینی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They envision an equal society, free of poverty and disease.
[ترجمه گوگل]آنها جامعه ای برابر و عاری از فقر و بیماری را متصور هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها جامعه برابر، عاری از فقر و بیماری را پیش بینی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They didn't envision any problems with the new building.
[ترجمه گوگل]آنها هیچ مشکلی را برای ساختمان جدید تصور نمی کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ مشکلی با ساختمان جدید نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What they envision is nothing short of a new corporate structure, in which accounting and other functions are outsourced.
[ترجمه گوگل]آنچه آنها تصور می کنند چیزی کمتر از یک ساختار جدید شرکتی است که در آن حسابداری و سایر وظایف برون سپاری می شوند
[ترجمه ترگمان]آنچه که آن ها تصور می کنند چیزی کوتاه از یک ساختار سازمانی جدید نیست، که در آن حسابداری و وظایف دیگر برون سپاری می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What would you envision? Chances are a gray, nondescript blur of motion.
[ترجمه گوگل]چه چیزی را تصور می کنید؟ شانس یک تاری خاکستری و غیر توصیفی از حرکت است
[ترجمه ترگمان]چی فکر می کنی؟ احتمال داره یه حرکت نامشخص و معمولی داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Several other analysts of international politics thankfully envision more constructive possibilities.
[ترجمه گوگل]چند تن دیگر از تحلیلگران سیاست بین الملل خوشبختانه احتمالات سازنده تری را پیش بینی می کنند
[ترجمه ترگمان]با تشکر بسیاری از تحلیلگران سیاسی بین المللی گزینه های سازنده بیشتری را پیش بینی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You envision a California beach bum.
[ترجمه گوگل]شما یک کالسکه ساحل کالیفرنیا را تصور می کنید
[ترجمه ترگمان]شما تصور می کنید که ساحل کالیفرنیا بی سر و صدا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Puype said he could envision going straight from the Florida Derby to the Kentucky Derby.
[ترجمه گوگل]پویپ گفت که می‌تواند مستقیماً از دربی فلوریدا به دربی کنتاکی برود
[ترجمه ترگمان]Puype گفت که او می تواند پیش بینی کند که مستقیما از ایالت \"دربی\" فلوریدا به شهر داربی عبور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He could still envision Grover, the morning mist, the taxi door slamming.
[ترجمه گوگل]او هنوز می‌توانست گروور، غبار صبحگاهی، کوبیدن در تاکسی را تصور کند
[ترجمه ترگمان]هنوز می توانست Grover، مه صبحگاهی، در بسته شدن در تاکسی را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I envision myself doing something on Thanksgiving Day with a soup kitchen.
[ترجمه گوگل]من خودم را تصور می کنم که در روز شکرگزاری با یک آشپزخونه کاری انجام دهم
[ترجمه ترگمان]من خودم یه کاری می کنم که تو روز شکرگزاری با یه آشپزخونه سوپ درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You can envision graphic sound charging around like square pixels on a vintage Atari video game.
[ترجمه گوگل]می‌توانید صدای گرافیکی مانند پیکسل‌های مربعی را در یک بازی ویدیویی قدیمی Atari تصور کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید صدای گرافیکی را مانند پیکسل های مربع بر روی یک بازی ویدیویی قدیمی Atari تصور کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was still possible then to envision successors to this outpouring of his heart and soul and craft.
[ترجمه گوگل]در آن زمان هنوز می‌توانست جانشینانی برای این هجوم قلب و روح و هنر او متصور شود
[ترجمه ترگمان]در آن زمان امکان داشت که جانشینان خود را به این طغیان قلب و جان و هنر خویش پیش بینی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Under the system they envision, employers would have to provide health insurance.
[ترجمه گوگل]بر اساس سیستمی که آنها پیش بینی می کنند، کارفرمایان باید بیمه درمانی ارائه دهند
[ترجمه ترگمان]تحت سیستمی که آن ها پیش بینی می کنند، کارفرمایان باید بیمه سلامت را تامین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ability to envision and apply appropriate materials and graphics to footwear.
[ترجمه گوگل]توانایی تجسم و اعمال مواد و گرافیک مناسب روی کفش
[ترجمه ترگمان]توانایی پیش بینی و استفاده از متریال و گرافیک مناسب برای کفش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رویایی بودن (فعل)
envision

در رویا دیدن (فعل)
envision

انگلیسی به انگلیسی

• imagine to oneself, picture, visualize
if you envision something, you envisage it; used in american english.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : visualize / envision
✅️ اسم ( noun ) : visibility / vision / visionary / visualization
✅️ صفت ( adjective ) : visible / visionary / visual
✅️ قید ( adverb ) : visibly / visually
توقع داشتن
انتظار داشتن
امید
چشمداشت
متصور شدن
در سر پروراندن
تصور کردن , تجسم کردن
# It was a much larger house than he had envisioned
# She envisioned a brighter future for her children in Canada
# They envision an equal society, free of poverty and disease
تصور کردن
مدنظر داشتن

تجسم کردن
احتمال دادن ( آینده ) .
هر آن چیزی که در آینده قرار است رخ دهد.
به شمار آورن

بپرس