صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or pertaining to the natural environment, and esp. to the ecological effects of altering it or attempts made to protect it.
- Environmental pollution is a serious problem.
[ترجمه گوگل] آلودگی محیط زیست یک مشکل جدی است
[ترجمه ترگمان] آلودگی محیط زیست یک مشکل جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آلودگی محیط زیست یک مشکل جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of or pertaining to external conditions or surroundings.
- Students' attitudes toward school are very much affected by environmental influences.
[ترجمه گوگل] نگرش دانش آموزان نسبت به مدرسه بسیار تحت تأثیر تأثیرات محیطی است
[ترجمه ترگمان] نگرش دانشجویان نسبت به مدرسه بسیار تحت تاثیر تاثیرات محیطی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نگرش دانشجویان نسبت به مدرسه بسیار تحت تاثیر تاثیرات محیطی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He examined the relationship between nutrition and stress, but failed to take into account environmental factors.
[ترجمه گوگل] او رابطه بین تغذیه و استرس را بررسی کرد، اما نتوانست عوامل محیطی را در نظر بگیرد
[ترجمه ترگمان] او رابطه بین تغذیه و استرس را بررسی کرد اما نتوانست عوامل محیطی را در نظر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او رابطه بین تغذیه و استرس را بررسی کرد اما نتوانست عوامل محیطی را در نظر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in medicine, of or relating to hazards originating in the environment, esp. those hazards common to industrialized societies.
- The root of the workers' environmental illness proved to be exposure to a toxic chemical on the job.
[ترجمه گوگل] ثابت شد که ریشه بیماری محیطی کارگران قرار گرفتن در معرض یک ماده شیمیایی سمی در محل کار است
[ترجمه ترگمان] ثابت شد که ریشه بیماری محیطی کارگران در معرض یک ماده شیمیایی سمی در این شغل قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ثابت شد که ریشه بیماری محیطی کارگران در معرض یک ماده شیمیایی سمی در این شغل قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید