entree

/ˈɑːnˌtre//ˈɒntreɪ/

معنی: مدخل، ورود، دخول، اجازهء ورود، غذای اصلی
معانی دیگر: ورود، دخول، مدخل، اجازه ء ورود، غذای اصلی

جمله های نمونه

1. Her wealth and reputation gave her entree into upper-class circles.
[ترجمه گوگل]ثروت و شهرت او باعث شد وارد محافل طبقات بالا شود
[ترجمه ترگمان]ثروت و شهرت او به ورود او به محافل سطح بالایی رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If college degrees remain an entree to wealth and status in the 21st century, males may have to get used to the same second-class status that American women so long endured, as highly educated females become the majority among the nation's intellectual, economic, and even power elite.
[ترجمه گوگل]اگر مدارک دانشگاهی در قرن بیست و یکم به عنوان عاملی برای ثروت و موقعیت باقی بماند، مردان ممکن است مجبور شوند به همان وضعیت درجه دومی که زنان آمریکایی برای مدت طولانی تحمل می‌کردند، عادت کنند، زیرا زنان با تحصیلات عالی در میان روشنفکران، اقتصادی و فکران کشور به اکثریت تبدیل می‌شوند حتی نخبگان قدرت
[ترجمه ترگمان]اگر مدرک دانشگاهی برای ورود به ثروت و وضعیت در قرن بیست و یکم باقی بماند، مردان ممکن است مجبور باشند به همان وضعیت درجه دوم که زنان آمریکایی متحمل شده اند، عادت داشته باشند، چرا که زنان بسیار تحصیل کرده، اکثریت در میان نخبگان فکری، اقتصادی و حتی قدرت محسوب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She had an entree into the city's culti-vated society.
[ترجمه گوگل]او پیشروی در جامعه پرپرور شهر داشت
[ترجمه ترگمان] اون یه غذای اصلی توی انجمن شهر \"culti\" داشت (نوعی غذای چینی)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What did you have as an entree?
[ترجمه گوگل]چه چیزی به عنوان پیش غذا داشتید؟
[ترجمه ترگمان]تو به عنوان غذای اصلی چی خوردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. New Zealanders enjoy an entree, not an appetizer, as the first course of a meal.
[ترجمه selen] نیوزلندی غذای اصلی را به عنوان اولین وعده غذایی ترجیح میدهند ، نه یک پیش غذا را
|
[ترجمه گوگل]نیوزلندی ها از یک پیش غذا و نه پیش غذا به عنوان اولین وعده غذایی لذت می برند
[ترجمه ترگمان]Zealanders جدید از ورود به غذا لذت می برند، نه یک اشتها، به عنوان اولین دوره غذا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Chef Tony Rea said a popular entree is ostrich pepper steak in a wine sauce for $ 2 9
[ترجمه selen] سر آشپز تونی ری گفت که یکی از غذاهای پرطرفدار، استیک تند شترمرغ در سس شراب، به قیمت 29 دلار است.
|
[ترجمه گوگل]سرآشپز تونی ریا گفت که یک غذای محبوب استیک فلفل شترمرغ در سس شراب به قیمت 2 9 دلار است
[ترجمه ترگمان]سر آشپز \"تونی Rea\" گفت که یک ورود مردمی، استیک ostrich را در سس شراب به قیمت ۲ ۹ دلار خریداری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Prime rib or your choice of entree, champagne and party favors are all included for $ 4 95 per couple.
[ترجمه گوگل]دنده اصلی یا غذای دلخواه، شامپاین و غذای مهمانی شما با قیمت 495 دلار برای هر زوج گنجانده شده است
[ترجمه ترگمان]* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You can add some Oriental crunch to the entree with a crisp fresh salad enlivened with tangerines or oranges.
[ترجمه گوگل]می‌توانید با یک سالاد تازه ترد که با نارنگی یا پرتقال زنده شده است، مقداری کرانچ شرقی به غذا اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید برخی از crunch شرقی را به ورود یک سالاد تازه با طراوت و یا پرتغال اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Jesse Jackson has had entree to those countries and could be perceived as giving comfort to them.
[ترجمه گوگل]جسی جکسون به آن کشورها سفر کرده است و می‌توان آن‌ها را آرامش بخش دانست
[ترجمه ترگمان]جسی جکسون به این کشورها اجازه ورود به این کشورها را داده و می تواند آن ها را به راحتی به آن ها دلداری دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Thomson's entree to the court of Siam enabled him to make an important record of ceremonials there.
[ترجمه گوگل]ورود تامسون به دربار سیام او را قادر ساخت تا ثبت مهمی از مراسم تشریفاتی در آنجا ثبت کند
[ترجمه ترگمان]ورود تامسون به دربار سیام او را قادر ساخت تا رکورد مهمی از ceremonials در آنجا بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Entree choices like grilled red mullet or prawns, when available, should be taken advantage of.
[ترجمه گوگل]در صورت وجود، باید از گزینه‌های خوراکی مانند کفال قرمز کبابی یا میگو استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]انتخاب های Entree مانند mullet سرخ شده یا prawns، در زمان موجود، باید از آن استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We also tried the popular ox tail entree.
[ترجمه گوگل]ما خوراکی محبوب دم گاو را نیز امتحان کردیم
[ترجمه ترگمان]همچنین از ورود گاو سفید گاو نیز استفاده کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Entree with baked potato skin, chorizo sausage, wedges and baby spinach salad.
[ترجمه گوگل]خوراکی با پوست سیب زمینی پخته، سوسیس چوریزو، قاچ و سالاد اسفناج بچه
[ترجمه ترگمان]Entree با پوست سیب زمینی پخته شده، سوسیس chorizo، wedges و سالاد کودک اسفناج
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Main course: Meat, or seafood is an entree.
[ترجمه گوگل]غذای اصلی: گوشت یا غذاهای دریایی یک غذای اولیه است
[ترجمه ترگمان]دوره اصلی: گوشت، یا غذای دریایی، یک ورودی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I love seafood, what fish or shellfish entree do you recommend?
[ترجمه گوگل]من عاشق غذاهای دریایی هستم، چه خوراکی ماهی یا صدف را پیشنهاد می کنید؟
[ترجمه ترگمان]من غذاهای دریایی را دوست دارم، چه ماهی و چه ماهی، توصیه می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدخل (اسم)
access, entry, portal, entrance, gateway, gate, entree, mouth, firth, estuary, foreword, ostium

ورود (اسم)
entry, entrance, accession, arrival, importation, influx, ingress, entree, admittance, infare, ingression, inning, introgression, introit

دخول (اسم)
admission, entry, accession, arrival, inclusion, ingress, entree, admittance, infare, incoming

اجازهء ورود (اسم)
admission, entree

غذای اصلی (اسم)
entree, meat, main course

انگلیسی به انگلیسی

• (from french) dish served as the main course of a meal (in us); appetizer course (in france); right to entry, access

پیشنهاد کاربران

امریکن ها به غذای اصلی در وعده شام و ناهار میگویند در مقابل بریتیش ها main course میگویند
غذای اصلی

بپرس