فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: entreats, entreating, entreated
حالات: entreats, entreating, entreated
• (1) تعریف: to beg (someone) for something, or to do something.
• مترادف: adjure, beg, beseech, implore
• مشابه: ask, crave, cry, importune, invoke, petition, request, supplicate
• مترادف: adjure, beg, beseech, implore
• مشابه: ask, crave, cry, importune, invoke, petition, request, supplicate
- I entreated him not to reveal my secret.
[ترجمه گوگل] از او خواهش کردم که راز مرا فاش نکند
[ترجمه ترگمان] از او خواهش کردم که رازم را فاش نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از او خواهش کردم که رازم را فاش نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to ask someone urgently or emotionally for.
• مترادف: beseech, crave, implore
• مشابه: beg, cry, importune, invoke, petition, pray, request, supplicate, urge
• مترادف: beseech, crave, implore
• مشابه: beg, cry, importune, invoke, petition, pray, request, supplicate, urge
- The messenger entreated silence so he could make his announcement.
[ترجمه گوگل] پیام رسان التماس کرد که سکوت کند تا بتواند اعلامیه خود را اعلام کند
[ترجمه ترگمان] قاصد ساکت شد تا این خبر را به او بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قاصد ساکت شد تا این خبر را به او بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: entreatingly (adv.), entreatment (n.)
مشتقات: entreatingly (adv.), entreatment (n.)
• : تعریف: to ask someone for something urgently or emotionally.
• مترادف: appeal, beg, implore, plead
• مشابه: ask, beseech, importune, petition, pray, press, sue, supplicate
• مترادف: appeal, beg, implore, plead
• مشابه: ask, beseech, importune, petition, pray, press, sue, supplicate
- I will speak with the warden and entreat on your behalf.
[ترجمه گوگل] من با سرپرست صحبت خواهم کرد و از طرف شما التماس خواهم کرد
[ترجمه ترگمان] من با سرپرست صحبت می کنم و از طرف شما خواهش می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من با سرپرست صحبت می کنم و از طرف شما خواهش می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید