entrapment

/ɪnˈtræpmənt//ɪnˈtræpmənt/

جمله های نمونه

1. The police have been accused of using entrapment to bring charges against suspects.
[ترجمه گوگل]پلیس به استفاده از تله گذاری برای متهم کردن مظنونان متهم شده است
[ترجمه ترگمان]پلیس به استفاده از اغفال به منظور ایجاد اتهامات علیه مظنونین متهم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is no defence of entrapment in English law.
[ترجمه گوگل]در حقوق انگلیس هیچ دفاعی از گیر افتادن وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ گونه دفاعی از فریب در قانون انگلستان وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The social resources for liberation from social entrapment, often in local milieux, are information and power.
[ترجمه گوگل]منابع اجتماعی برای رهایی از گرفتاری اجتماعی، اغلب در محیط های محلی، اطلاعات و قدرت است
[ترجمه ترگمان]منابع اجتماعی برای رهایی از دام اجتماعی، اغلب در بازارهای محلی، اطلاعات و قدرت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In one entrapment incident when he was in the Assembly, some one pushed an envelope under his door.
[ترجمه گوگل]در یک حادثه به دام افتادن زمانی که او در مجلس بود، شخصی پاکت نامه ای را زیر درش هل داد
[ترجمه ترگمان]وقتی در مجلس بود، کسی یک پاکت را زیر در هل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Peripheral nerve entrapment syndromes have some clinical situations in common, so some common principles may be followed when deciding rehabilitation countermeasures.
[ترجمه گوگل]سندرم‌های گیرافتادگی عصب محیطی دارای برخی موقعیت‌های بالینی مشترک هستند، بنابراین برخی از اصول مشترک ممکن است هنگام تصمیم‌گیری برای اقدامات متقابل توانبخشی رعایت شود
[ترجمه ترگمان]به طور معمول برخی از اصول رایج در هنگام تصمیم گیری برای مقابله با اقدامات متقابل، برخی از اصول رایج را به خود اختصاص می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mac: No, actually it's called blackmail. Entrapment is what cops do to thieves.
[ترجمه گوگل]مک: نه، در واقع به آن باج گیری می گویند گیر افتادن کاری است که پلیس با دزدان انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]نه، در واقع بهش میگن اخاذی این کاری است که پلیس ها با دزدها می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The entrapment was discovered in May by two bear hunters.
[ترجمه گوگل]این تله در ماه می توسط دو شکارچی خرس کشف شد
[ترجمه ترگمان]این تله در ماه مه توسط دو شکارچی خرس کشف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The most common structural targets associated with oil entrapment are anticlines and faults.
[ترجمه گوگل]رایج ترین اهداف ساختاری مرتبط با گیر افتادن نفت، تاقدیس ها و گسل ها هستند
[ترجمه ترگمان]رایج ترین اهداف ساختاری مرتبط با تله گذاری نفت، anticlines و خطا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Method 25 cases of peripheral entrapment neuropathy were applied with endo-extra neurolysis of microsurgery.
[ترجمه گوگل]روش 25 مورد نوروپاتی به دام افتادن محیطی با نورولیز اندو اضافی از میکروسرجری استفاده شد
[ترجمه ترگمان]روش ۲۵ مورد به دام افتادن محیطی با neurolysis اضافی اندو به کار رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. OBJECTIVE:To study the features of clinical anatomy in entrapment of nerve for providing anatomic basis for preventing and treating entrapment of nerves in the inguinal region.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی ویژگی‌های آناتومی بالینی در گیرافتادگی عصب به منظور ارائه مبنای آناتومیک برای پیشگیری و درمان گیر افتادن اعصاب در ناحیه اینگوینال
[ترجمه ترگمان]OBJECTIVE: مطالعه ویژگی های آناتومی بالینی با استفاده از تله بدن برای ایجاد مبنای کالبدی برای پیش گیری و درمان به دام گذاشتن اعصاب در منطقه inguinal
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In 1969 the Home Office distributed a circular to police forces advising against the use of entrapment.
[ترجمه گوگل]در سال 1969، وزارت کشور بخشنامه ای را به نیروهای پلیس توزیع کرد که در آن توصیه هایی در مورد استفاده از به دام انداختن وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۶۹، اداره داخله یک بخشنامه به نیروهای پلیس برای مشاوره در مورد استفاده از تله گذاری توزیع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And the murder suspect himself, whom Lucy seduced to secure a confession, only to have the case dismissed for entrapment.
[ترجمه گوگل]و خود مظنون به قتل، که لوسی او را اغوا کرد تا اعتراف بگیرد، اما پرونده برای به دام افتادن منتفی شد
[ترجمه ترگمان]و مظنون قتل، که لوسی فریبش داده بود تا به او اعتراف کند، فقط برای این که پرونده را برای یک درگیری آزاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Perhaps the worst perversion occasioned by homosexuality is the police practice of entrapment.
[ترجمه گوگل]شاید بدترین انحراف ناشی از همجنس گرایی، عمل پلیس به دام انداختن باشد
[ترجمه ترگمان]شاید بدترین انحراف جنسی ناشی از همجنس بازی است که پلیس به دام انداختن آن می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Objective: To investigate the etiology, diagnosis and treatment of deep branch of ulnar nerve entrapment.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی علت، تشخیص و درمان گیر افتادن شاخه عمیق عصب اولنار
[ترجمه ترگمان]هدف: بررسی علت، تشخیص و درمان شاخه ای عمیق از تله گذاری عصبی مصنوعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[نفت] حبس شدگی

انگلیسی به انگلیسی

• allurement, enmeshment, drawing into difficulty or danger
entrapment is the practice of arresting someone by using unfair or illegal methods; a legal term.

پیشنهاد کاربران

احساس گرفتاری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : trap / entrap
✅️ اسم ( noun ) : trap / entrapment
✅️ صفت ( adjective ) : trapped
✅️ قید ( adverb ) : _
گیر کردن
entrapment ( رمزشناسی )
واژه مصوب: تله گذاری
تعریف: تعبیۀ عمدی رخنه های مشخص در یک سامانۀ اطلاعات با هدف آشکارسازی تلاش هایی که برای نفوذ به سامانه صورت می گیرند
( حقوق ) دام گستری
محبوس سازی ( شیمی و زیست شناسی )
محبوس سازی
به دام انداختن - فریب و اغفال ( در حقوق )
به دام افتادگی
بارگذاری

بپرس