entrap

/enˈtræp//ɪnˈtræp/

معنی: گول زدن، اغفال کردن، بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن، تله انداختن
معانی دیگر: (ماده یا دود و غیره) حبس کردن، گیرانداختن، (با وعده یا فریب و غیره) گرفتار کردن، به تله انداختن، به دام انداختن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: entraps, entrapping, entrapped
مشتقات: entrappingly (adv.), entrapment (n.), entrapper (n.)
(1) تعریف: to capture using or as if using a trap.
مشابه: capture, snare, trap

(2) تعریف: to trick into confessing or contradicting oneself.
مشابه: trap

(3) تعریف: to entice or trick into committing a crime so as to make an arrest.
مشابه: trap

(4) تعریف: to lure into danger or difficulty.
مشابه: decoy

جمله های نمونه

1. the widow was driven to every possible trick to entrap a suitable man
بیوه زن مجبور بود برای به تور انداختن یک مرد مناسب از کلیه ی حیله های ممکن استفاده کند.

2. The hunters used nets to entrap the lion.
[ترجمه گوگل]شکارچیان برای به دام انداختن شیر از تور استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]شکارچیان از توری برای به دام انداختن شیر استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The police have been given extra powers to entrap drug traffickers.
[ترجمه گوگل]به پلیس اختیارات بیشتری برای به دام انداختن قاچاقچیان مواد مخدر داده شده است
[ترجمه ترگمان]به پلیس اختیارات بیشتری برای به دام انداختن قاچاقچیان مواد مخدر داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I do not personate the stage-play emperor to entrap applause.
[ترجمه گوگل]من شخصیت امپراتور صحنه‌بازی را برای به دام انداختن تشویق نمی‌کنم
[ترجمه ترگمان]من صحنه تئاتر را با کف زدن به کف زدن به دست آوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He felt that she was trying to entrap him.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که او می خواهد او را به دام بیندازد
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که سعی دارد به او کلک بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. entrap sb. into doing sth.
[ترجمه گوگل]به دام انداختن sb به انجام sth
[ترجمه ترگمان]در حال entrap کار کردن را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The latter can entrap adult birds and if it is incorporated into nests it can cause chick mortality.
[ترجمه گوگل]این دومی می تواند پرندگان بالغ را به دام بیاندازد و اگر در لانه قرار بگیرد می تواند باعث مرگ و میر جوجه ها شود
[ترجمه ترگمان]این پرنده می تواند به عنوان یک پرنده بالغ به کار برده شود و اگر در لانه های خود به کار برده شود، می تواند باعث مرگ و میر مادران شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Had she gold, poor woman, so to entrap for herself that monstrous lump of selfishness?
[ترجمه گوگل]آیا او طلا داشت، زن بیچاره، تا آن توده هیولایی خودخواهی را برای خود به دام بیاندازد؟
[ترجمه ترگمان]آیا او آن زن بیچاره و بیچاره چنان به دام افتاده بود که این توده عظیم خودخواهی را به دام انداخت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The settling precipitates can also entrap colloids which it passes bringing them down.
[ترجمه گوگل]رسوبات ته نشین شده همچنین می توانند کلوئیدهایی را به دام بیاندازند که از آنها عبور می کند و آنها را پایین می آورد
[ترجمه ترگمان]این رسوبات ته نشین شده نیز می توانند به دام انداخته شوند که از میان آن ها عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was quite prepared to entrap the bishop himself.
[ترجمه گوگل]او کاملاً آماده بود تا خود اسقف را به دام بیندازد
[ترجمه ترگمان]کاملا آماده بود که خود را به دام بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All About West entrap us how much money?
[ترجمه گوگل]همه چیز درباره غرب ما را به دام انداخت چقدر پول؟
[ترجمه ترگمان]در مورد اینکه وست به ما کلک زده چقدر پول داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Discarded fishing lines or nets entrap sea life, amputating fins or strangling them.
[ترجمه گوگل]خطوط یا تورهای دور ریخته شده ماهیگیری حیات دریایی را به دام می اندازد، باله ها را قطع می کند یا آنها را خفه می کند
[ترجمه ترگمان]به دام انداختن قلاب ماهیگیری یا دام انداختن حیات دریایی، فلس ماهی گیری و یا خفه کردن آن ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Besides, what's better way to entrap a man than to wear an alluring dress?
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، چه راهی برای به دام انداختن یک مرد بهتر از پوشیدن یک لباس جذاب است؟
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، چه راهی برای این که به یک مرد کلک بزند تا لباس alluring بپوشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Another variation is to entrap short segments of a novelty - effect material into regularly plied base yarns.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از تغییرات این است که بخش های کوتاهی از یک ماده جدید را در نخ های پایه ای که به طور منظم چین خورده اند به دام بیاندازید
[ترجمه ترگمان]تغییر دیگر این است که به صورت مرتب از یک ماده اثر - - اثر به طور منظم و به طور منظم به کار برده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To lure or entrap by or as if by a decoy.
[ترجمه گوگل]فریفتن یا به دام انداختن توسط یا گویی توسط یک طعمه
[ترجمه ترگمان]برای فریب دادن یا به دام انداختن، یا اینکه توسط یک بدل به دام افتاده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گول زدن (فعل)
renege, con, fool, cheat, gyp, hustle, dodge, rig, bamboozle, outwit, deceive, defraud, dupe, cajole, hoax, gouge, befool, beguile, entrap, gull, gum, hocus, rogue, gaff, swindle, thimblerig, chouse, jockey, finagle, fob, wheedle

اغفال کردن (فعل)
blind, deceive, beguile, delude, entrap, hoodwink

بغرنج کردن (فعل)
snare, entrap, snarl, complicate, ensnare, ensnarl

بدام انداختن (فعل)
trap, snare, decoy, inveigle, entrap, hook, enmesh, nail, ensnare, ensnarl, mesh

گوریده شدن (فعل)
snare, entrap, ensnare, ensnarl

تله انداختن (فعل)
entrap

انگلیسی به انگلیسی

• catch in a trap, lure, snare, draw into difficulty or danger
if you entrap someone or something, you trap them by tricking or deceiving them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : trap / entrap
✅️ اسم ( noun ) : trap / entrapment
✅️ صفت ( adjective ) : trapped
✅️ قید ( adverb ) : _
jilt
intricate
complex
به دام افتادن

بپرس