entitled

/enˈtaɪtl̩//ɪnˈtaɪtl̩/

معنی: موکل، محق
معانی دیگر: (verb transitive) حق دادن مستحق دانستن، لقب دادن، ملقب ساختن، نام نهادن، نامیدن

جمله های نمونه

1. he is entitled to cancel the contract any time he wishes
او حق دارد هر وقت بخواهد قرارداد را فسخ کند.

2. he is entitled to the style of "mayor"
محق است که از عنوان ((شهردار)) استفاده کند.

3. you are entitled to your opinion
شما مجاز به داشتن نظریات خودتان هستید (در عقاید خود آزادید)

4. bravery in war entitled him to receive special privileges
شجاعت در جنگ او را مستحق دریافت امتیازات ویژه ای کرد.

5. the article was entitled "the sources of discord"
عنوان مقاله ((سرچشمه های ناهمسازی)) بود.

6. my article was published in a book entitled milton and homer
مقاله ی من در کتابی با عنوان ((میلتون و هومر)) چاپ شد.

7. Officers are entitled to travel first class.
[ترجمه گوگل]افسران حق سفر درجه یک را دارند
[ترجمه ترگمان]افسران حق دارند درجه اول سفر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You may be entitled to reclaim some tax.
[ترجمه گوگل]ممکن است حق داشته باشید مقداری مالیات را پس بگیرید
[ترجمه ترگمان]ممکن است حق داشته باشید که برخی مالیات را اصلاح کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They are entitled to enjoy many advantages and privileges.
[ترجمه گوگل]آنها حق دارند از مزایا و امتیازات زیادی برخوردار شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها مستحق برخورداری از مزایای و مزایای بسیاری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Everyone should be entitled to a decent wage/standard of living.
[ترجمه گوگل]همه باید از دستمزد/استاندارد زندگی مناسب برخوردار باشند
[ترجمه ترگمان]هر کس باید مستحق یک حقوق مناسب و استاندارد زندگی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His executive position entitled him to certain courtesies rarely accorded others.
[ترجمه گوگل]موقعیت اجرایی او به او این حق را می داد که از برخی ادبا برخوردار شود که به ندرت دیگران به آنها اعطا می شد
[ترجمه ترگمان]مقام اجرایی او چنان به او لقب داده بود که به ندرت به دیگران احترام می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Parents are entitled to 13 weeks' parental leave.
[ترجمه گوگل]والدین مستحق 13 هفته مرخصی والدین هستند
[ترجمه ترگمان]والدین حق دارند ۱۳ هفته مرخصی والدین داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Full-time employees are entitled to receive health insurance.
[ترجمه گوگل]کارکنان تمام وقت حق دریافت بیمه درمانی را دارند
[ترجمه ترگمان]کارکنان تمام وقت حق دریافت بیمه سلامت را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The police are entitled to inspect the premises without notification.
[ترجمه گوگل]پلیس حق دارد بدون اطلاع از محل بازرسی کند
[ترجمه ترگمان]پلیس حق دارد بدون اطلاع قبلی محل را بازرسی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Each partner is entitled to share in the profits of the business.
[ترجمه گوگل]هر شریک حق دارد در سود کسب و کار سهیم باشد
[ترجمه ترگمان]هر شریک این حق را دارد که در سود کسب وکار سهیم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. All groups are entitled to this money without distinction.
[ترجمه گوگل]همه گروه ها بدون هیچ تفاوتی مستحق دریافت این پول هستند
[ترجمه ترگمان]همه گروه ها سزاوار این پول بدون تمایز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موکل (صفت)
appointed, delegated, charged, entitled

محق (صفت)
rightful, entitled

انگلیسی به انگلیسی

• allowed, eligible, having a right to something
you use entitled when you are mentioning the title of something such as a book, film, or painting.

پیشنهاد کاربران

1. به اسمِ. تحت عنوانِ . دارای عنوانِ 2. مجاز. محق
حق انجام کاری را داشتن
حق به جانب . . . 🤔
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : title / entitle
✅️ اسم ( noun ) : title / entitlement / titlist
✅️ صفت ( adjective ) : titled / entitled / titular
✅️ قید ( adverb ) : titularly
سزاوار
I'm worried my entitled sister and her husband will ruin our family nourooz
من نگران توقعات خواهرم و شوهرش هستم که عید نوروز خانوادگی مارو خراب کنه
محق ، مستحق ، ذی حق ، صاحب حق ، شایسته
عنوان بندی شده
پر توقع
🔴having a right to certain benefits or privileges
◀️After having saved the country, ain't they entitled to help themselves to just as ? much of it as they want
تعریف Entitle :
🔴1 : to give a title to ( something, such as a book ) : title
...
[مشاهده متن کامل]

◀️He entitled his book “My Life on Mars. ”
🔴2 : to give a right to ( someone ) — to
◀️The card entitles us to a discount. [=we can get a discount because we have this card]
— often used as ( be ) entitled
◀️I'm entitled to a refund. [=I should be given a refund]
◀️You're entitled to your opinion. [=I don't agree with you, but you are free to think what you want]
◀️◀️I'm pretty sure shao kahn has the dopest skins.
You are entitled to your opinion
- My article was published in a book entitled Milton and Homer.
- مقاله ی من در کتابی با عنوان �میلتون و هومر� چاپ شد.
- The article was entitled "the Sources of Discord".
- عنوان مقاله �سرچشمه های ناهم سازی� بود.
- His age entitles him to a pension.
- سن، او را مشمول دریافت حقوق بازنشستگی می کند.
- He is entitled to cancel the contract any time he wishes.
- او حق دارد هر وقت بخواهد قرارداد را فسخ کند.
- you are entitled to your opinion
- شما مجاز به داشتن نظریات خودتان هستید ( در عقاید خود آزادید )

To be entitled
Allowed
Authorized
حق داشتن
مستحق چیزی بودن
اجازه داشتن
I think I am entitled to an explanation.
فکر میکنم حق اینو دارم که توضیح بخوام ( بدونم موضوع چیه )
Star Trek TOS

مستحق
که مسئولیت داشته
حق به جانب
مستحق چیزی بودن، سزاوار و لایق و شایسته ی چیزی بودن
تحت عنوان
محق
be allowed something or to do something because it is the law
نام دادن
نام گذاری شده
با عنوانِ
صاحب حق، ذیحق، محق
I am entitled to live in every where I want
حق دارم که هرجایی میخواهم زندگی کنم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس