enthusiasm

/enˈθuːziˌæzəm//ɪnˈθjuːzɪæzəm/

معنی: جدیت، حیرت، الهام، اشتیاق، غیرت، شور و ذوق، هواخواهی با حرارت، وجد و سرور
معانی دیگر: شورنمایی، شورمندی، شوق مندی، شوق نمایی، شور و شوق، مایه ی دلخوشی، مایه ی ذوق و شوق، شور انگیز، اشتیاق انگیز، (در اصل) الهام الهی، راهنمایی یا تلقین آسمانی، خلسه ی شاعرانه یا پیامبرانه، (قدیمی) تعصب مذهبی، م الهام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: intense interest or excitement concerning; zeal.
مترادف: ebullience, excitement, exuberance, zeal
متضاد: apathy, disinclination, indifference
مشابه: abandon, anticipation, ardor, excitement, fanaticism, fervor, gusto, intensity, interest, mania, passion, relish, verve, vigor, vitality, warmth, zest

- I had very little enthusiasm for this latest business venture of his.
[ترجمه riharu] تقریبا هیچ اشتیاقی برای آخرین سرمایه گذاری ریسکیِ او نداشتم.
|
[ترجمه گوگل] من اشتیاق بسیار کمی برای این آخرین سرمایه گذاری تجاری او داشتم
[ترجمه ترگمان] این آخرین بار بود که من شور و شور و شوق زیادی برای این کار داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fans were full of enthusiasm at the beginning of the season.
[ترجمه گوگل] هواداران در ابتدای فصل سرشار از شور و شوق بودند
[ترجمه ترگمان] هواداران در ابتدای فصل پر از شور و شوق بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She showed so much enthusiasm about the job that he couldn't turn her down.
[ترجمه کریم] دختره اینقدر به شغله علاقه نشون داد که پسره نتونست روشو زمین بندازه.
|
[ترجمه گوگل] او آنقدر در مورد این کار اشتیاق نشان داد که او نتوانست او را رد کند
[ترجمه ترگمان] او چنان شور و شوقی در مورد کار پیدا کرد که نمی توانست او را پایین بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that causes such interest or involvement.
مترادف: interest, love, passion
مشابه: hobby, mania

- Horseracing is one of his few enthusiasms.
[ترجمه فرشاد] اسب شورای یکی از کمترین خوش گذرانی های اوست
|
[ترجمه کریم] مسابقه اسب سواری یکی از علاقه هاشه.
|
[ترجمه نوذر امامی] علاقه ی کمی به اسب سواری دارد.
|
[ترجمه Sima] مسابقه اسب سواری یکی از معدود انگیزه های اوست
|
[ترجمه گوگل] اسب سواری یکی از معدود علاقه مندی های اوست
[ترجمه ترگمان] horseracing \"یکی از few\" enthusiasms \"- ه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her enthusiasm made everyone else interested
شور و شوق او دیگران را جملگی به شوق آورد.

2. her enthusiasm ran away with her
اشتیاق او لجام گسیخته شد.

3. her enthusiasm trickled away
اشتیاق او به تدریج کم شد.

4. his enthusiasm breathed new life into our office
حرارت و اشتیاق او جان تازه ای به اداره ی ما داد.

5. his enthusiasm for this job is in inverse proportion to his salary!
اشتیاق او به این شغل با حقوقی که می گیرد رابطه ی معکوس دارد!

6. synthetic enthusiasm
اشتیاق وانمودین

7. their enthusiasm compensated for the paucity of their numbers
اشتیاق آنان کمی تعداد آنها را جبران می کرد.

8. show enthusiasm for something
شورنمایی کردن برای چیزی،ذوق و شوق نشان دادن برای چیزی،اشتیاق نشان دادن

9. the wild enthusiasm of those sports fans
اشتیاق افراط آمیز آن طرفداران ورزش

10. she exuded much enthusiasm
او اشتیاق زیادی از خود نشان داد.

11. to whip up enthusiasm
سر اشتیاق آوردن

12. his criticism deadened our enthusiasm
انتقاد او شوق ما را از بین برد.

13. his reluctance dampened our enthusiasm
بی میلی او شوق و ذوق ما را کم کرد.

14. music is iraj's greatest enthusiasm
موسیقی بزرگترین مایه ی شوق ایرج است.

15. nothing could damp his enthusiasm
هیچ چیز نمی توانست شوق و ذوق او را فرو نشاند.

16. she was bubbling with enthusiasm
از شدت اشتیاق به جوش و خروش افتاده بود.

17. the play aroused his enthusiasm
نمایش او را سرشوق آورد.

18. after a few weeks, his enthusiasm for swimming in the ocean faded away
پس از چند هفته،اشتیاق او به شنا در اقیانوس ازبین رفت.

19. i was struck by their enthusiasm
اشتیاق آنها مرا تحت تاثیر قرار داد.

20. she started work with renewed enthusiasm
با اشتیاق مجدد شروع به کار کرد.

21. they supported the party's candidate with enthusiasm
آنان با اشتیاق از نامزد حزب حمایت کردند.

22. that event put a dent in our enthusiasm
آن رویداد از شوق و ذوق ما کاست.

23. this writer's racy humor arouses the reader's enthusiasm
شوخ طبعی زیاد این نویسنده خواننده را به ذوق می آورد.

24. his cold and disinterested way of teaching dampened the students' enthusiasm
روش تدریس سرد و بی تفاوت او شوق شاگردان را از بین می برد.

25. The actors inspired the kids with their enthusiasm.
[ترجمه گوگل]بازیگران با شور و شوق بچه ها را تشویق کردند
[ترجمه ترگمان]بازیگران با شور و شوق به بچه ها الهام می بخشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Try to inject a bit of enthusiasm into your performance.
[ترجمه امامی نوذر] سعی کنید کمی شور و شوق چاشنی کار خود بکنید.
|
[ترجمه گوگل]سعی کنید کمی اشتیاق به عملکرد خود تزریق کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید کمی شور و شوق به عملکرد خود تزریق کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. In an excess of enthusiasm I agreed to work late.
[ترجمه گوگل]با شور و شوق زیاد قبول کردم تا دیر وقت کار کنم
[ترجمه ترگمان]با شور و شوق، موافقت کردم که دیر کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. My enthusiasm for the project was waning.
[ترجمه گوگل]اشتیاق من برای این پروژه در حال کاهش بود
[ترجمه ترگمان]اشتیاق من برای این پروژه رو به کاهش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. We commended them for their enthusiasm.
[ترجمه گوگل]ما آنها را به خاطر اشتیاقشان تحسین کردیم
[ترجمه ترگمان]ما آن ها را به خاطر شور و enthusiasm ستایش می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. nothing great was ever achieved without enthusiasm.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز بزرگی هرگز بدون شور و اشتیاق بدست نیامده است
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز بزرگ بدون شور و شوق به دست نیاورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدیت (اسم)
gravity, action, acting, enthusiasm, impressment

حیرت (اسم)
bewilderment, admiration, enthusiasm, wonder, surprise, amazement, wonderment, perplexity, astonishment, consternation, delight, rapture, puzzlement, quandary

الهام (اسم)
inspiration, enthusiasm, vision, afflatus, revelation, apocalypse, ecstasy, suggestion, rage, prescience

اشتیاق (اسم)
thirst, longing, appetence, appetency, enthusiasm, anxiety, heat, solicitude, appetite, hunger, hankering, avidity

غیرت (اسم)
enthusiasm, zeal, fervor, ardor, honor, mettle, fervency, envy

شور و ذوق (اسم)
enthusiasm

هواخواهی با حرارت (اسم)
enthusiasm

وجد و سرور (اسم)
enthusiasm, exultation

تخصصی

[زمین شناسی] هواخواهیبا حرارت، شور و ذوق، غیرت، جدیت

انگلیسی به انگلیسی

• excitement, great interest
enthusiasm is great eagerness to do something or to be involved in something.

پیشنهاد کاربران

شیفتگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : enthuse
✅️ اسم ( noun ) : enthusiasm / enthusiast
✅️ صفت ( adjective ) : enthusiastic
✅️ قید ( adverb ) : enthusiastically
. . . . . . . . . inspire enthusiasm among
ذوق و شوق، خوش گذرانی
شور و شوق
شور شوق
اشتیاق
رغبت
a strong feeling of interest and enjoyment about something and an eagerness to be involved in it
انگیزه
رغبت، میل شدید

بپرس