فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: entertains, entertaining, entertained
حالات: entertains, entertaining, entertained
• (1) تعریف: to occupy pleasantly; amuse.
• مترادف: amuse, divert
• متضاد: bore
• مشابه: beguile, delight, disport, please, regale, tickle
• مترادف: amuse, divert
• متضاد: bore
• مشابه: beguile, delight, disport, please, regale, tickle
- They hired a clown to entertain the children at the party.
[ترجمه گوگل] آنها یک دلقک استخدام کردند تا بچه ها را در مهمانی سرگرم کند
[ترجمه ترگمان] اونا یه دلقک رو استخدام کردن که بچه ها رو توی مهمونی سرگرم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اونا یه دلقک رو استخدام کردن که بچه ها رو توی مهمونی سرگرم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The show is not very intellectually challenging, but it entertains people.
[ترجمه گوگل] انها یک دلقک را برای سرگرم کردن بچه ها در مهمانی استخدام کردند.|
[ترجمه گوگل] این نمایش از نظر فکری چندان چالش برانگیز نیست، اما مردم را سرگرم می کند[ترجمه ترگمان] این نمایش به لحاظ فکری چالش برانگیز نیست، اما مردم را سرگرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to give hospitality to.
• مشابه: banquet, fete, host, treat, wine and dine
• مشابه: banquet, fete, host, treat, wine and dine
- We entertained guests last night, and I made my chicken curry.
[ترجمه Dorsa] ما دیشب مهمان ها را سرگرم کردیم و من خوراک مرغم را درست کردم.|
[ترجمه گوگل] دیشب از مهمان پذیرایی کردیم و من کاری مرغم را درست کردم[ترجمه ترگمان] دیشب مهمون داشتیم و من یه کاری کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to have in mind; consider.
• مترادف: harbor, hold
• متضاد: dismiss, reject
• مشابه: cogitate, consider, contemplate, imagine, ponder, weigh
• مترادف: harbor, hold
• متضاد: dismiss, reject
• مشابه: cogitate, consider, contemplate, imagine, ponder, weigh
- Recently, I've entertained thoughts of selling the business.
[ترجمه گوگل] اخیراً به فکر فروش کسب و کارم افتاده است
[ترجمه ترگمان] اخیرا، من افکار مربوط به فروش این کسب وکار را سرگرم کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اخیرا، من افکار مربوط به فروش این کسب وکار را سرگرم کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to give hospitality to guests.
• مشابه: banquet, receive, treat
• مشابه: banquet, receive, treat
- He loves to entertain, especially by throwing lavish dinner parties.
[ترجمه گوگل] او عاشق سرگرمی است، به خصوص با برگزاری مهمانی های مجلل شام
[ترجمه ترگمان] او عاشق این سرگرمی است، به خصوص با انداختن مهمانی های شام پر زرق و برق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او عاشق این سرگرمی است، به خصوص با انداختن مهمانی های شام پر زرق و برق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to provide entertainment or amusement.
• مشابه: delight, perform, please
• مشابه: delight, perform, please
- Who is entertaining at the comedy club tonight?
[ترجمه گوگل] چه کسی امشب در کلوپ کمدی سرگرم است؟
[ترجمه ترگمان] چه کسی امشب در باشگاه کمدی سرگرم کننده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چه کسی امشب در باشگاه کمدی سرگرم کننده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید