entanglement

/enˈtæŋɡəlmənt//ɪnˈtæŋɡlmənt/

معنی: گرفتاری، گیر
معانی دیگر: گیر، گرفتاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of entangling, or the condition of being entangled.
مشابه: mesh

(2) تعریف: something that causes entangling; complication.
مشابه: complication, mesh

جمله های نمونه

1. This affair did not prevent an entanglement with another of his co-stars.
[ترجمه گوگل]این رابطه مانع از درگیری با یکی دیگر از همبازی هایش نشد
[ترجمه ترگمان]این قضیه از درگیری با دیگر ستارگان او جلوگیری نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The auditors try to avoid entanglement with arguments over local policy.
[ترجمه گوگل]حسابرسان سعی می کنند از درگیر شدن با بحث در مورد خط مشی محلی اجتناب کنند
[ترجمه ترگمان]حسابرسان سعی در اجتناب از entanglement با بحث های مربوط به سیاست محلی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Many dolphins die each year from entanglement in fishing nets.
[ترجمه سروِ چمان] هر ساله تعداد زیادی دلفین به دلیل گیرافتادن در تورهای ماهیگیری تلف می شوند.
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از دلفین ها هر ساله به دلیل گرفتاری در تورهای ماهیگیری می میرند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دلفین ها هر ساله از درگیری در تورهای ماهیگیری می میرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many dolphins are accidentally killed through entanglement with fishing equipment.
[ترجمه گوگل]بسیاری از دلفین ها به طور تصادفی از طریق درگیر شدن با تجهیزات ماهیگیری کشته می شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دلفین ها به طور تصادفی از طریق درگیری با تجهیزات ماهیگیری کشته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Others die from entanglement in fishing nets.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر از گیر افتادن در تورهای ماهیگیری می میرند
[ترجمه ترگمان]دیگران از درگیری در تورهای ماهیگیری جان خود را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When this involvement becomes overinvolvement and participation becomes entanglement, problems are likely to arise.
[ترجمه گوگل]وقتی این مشارکت به درگیری بیش از حد و مشارکت تبدیل به درهم تنیدگی می شود، احتمالاً مشکلاتی به وجود می آید
[ترجمه ترگمان]وقتی این مشارکت تبدیل به overinvolvement و مشارکت می شود، مشکلات ممکن است بوجود آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mr Anderson said there was a risk of entanglement during operation and the company was required by law to provide covers.
[ترجمه گوگل]آقای اندرسون گفت که خطر درهم تنیدگی در حین کار وجود دارد و شرکت طبق قانون موظف به ارائه پوشش است
[ترجمه ترگمان]آقای اندرسون گفت در طول عملیات نوعی خطر وجود دارد و این شرکت ملزم به تامین پوشش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Actually, the continuous variable entanglement is correlative with squeezing.
[ترجمه گوگل]در واقع، درهم تنیدگی متغیر پیوسته با فشردن همبستگی دارد
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، وابستگی متغیر پیوسته با فشردن کلید همبستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The ground state entanglement in an isotropic three-qubit transverse XY model with energy current is analyzed.
[ترجمه گوگل]درهم تنیدگی حالت پایه در یک مدل XY عرضی سه کیوبیت همسانگرد با جریان انرژی تحلیل می‌شود
[ترجمه ترگمان]وابستگی وضعیت زمین در یک مدل سه جانبه transverse - qubit با جریان انرژی مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In a later section the 4-dimensional particles entanglement is used to improve the efficiency of the single communication.
[ترجمه گوگل]در بخش بعدی از درهم تنیدگی ذرات 4 بعدی برای بهبود کارایی ارتباط منفرد استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]در بخش بعدی، entanglement ذرات ۴ بعدی برای بهبود کارایی ارتباط واحد مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And the ground-state entanglement varies suddenly at the critical point of phase transition. The entanglement between two particles is enhanced due to the energy current.
[ترجمه گوگل]و درهم تنیدگی حالت زمین به طور ناگهانی در نقطه بحرانی انتقال فاز تغییر می کند درهم تنیدگی بین دو ذره به دلیل جریان انرژی افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]و وابستگی به زمین به طور ناگهانی در نقطه بحرانی گذار فاز تغییر می کند وابستگی بین دو ذره به دلیل جریان انرژی افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Iatrical entanglement has become one of the most attractive "hot point"in our society. To solve this problem properly belongs to the perfection of corresponding laws.
[ترجمه گوگل]درهم تنیدگی آیتریک به یکی از جذاب ترین "نقاط داغ" در جامعه ما تبدیل شده است حل صحیح این مشکل به کمال قوانین مربوطه تعلق دارد
[ترجمه ترگمان]entanglement Iatrical به یکی از جالب ترین نقطه \"نقطه داغ\" در جامعه ما تبدیل شده است حل این مشکل به درستی به کمال قوانین مربوطه تعلق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Now all the entanglement of the day came back.
[ترجمه گوگل]حالا تمام گرفتاری روز برگشت
[ترجمه ترگمان]اکنون تمامی the روز بر می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Campanulaceae Codonopsis an entanglement of perennial herbs, milk white.
[ترجمه گوگل]Campanulaceae Codonopsis یک درهم تنیده از گیاهان چند ساله، سفید شیر
[ترجمه ترگمان]Campanulaceae با انواع گیاهان دارویی، شیر سفید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is some uncertainty about this entanglement with the city treasurer which you say exists.
[ترجمه گوگل]در مورد این درگیری با خزانه دار شهر که می گویید وجود دارد، ابهامی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شکی نیست که این درگیری با خزانه دار شهر وجود دارد که شما می گویید وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گرفتاری (اسم)
scrape, ado, involvement, plight, entanglement, captivity, hitch, assurance, constraint, mire, drawing, snarl, encumbrance, nodus, tanglement

گیر (اسم)
scrape, fix, entanglement, hitch, trap, obstacle, impediment, bug, gripe, impasse, snag, embroglio, holdback, holdfast, kink, tanglement

تخصصی

[نساجی] بهم گره خوردن الیاف بصورت نپ
[پلیمر] گره خوردگی

انگلیسی به انگلیسی

• confusion, complication; state of being entangled or ensnared (literal or figurative)
an entanglement is a relationship with someone, especially a sexual relationship, that results in damage to your reputation; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

تله
در استاندارد ملی ایران به معنی خفگی هم می باشد
۱. گرفتاری. درگیری ۲. مایه گرفتاری. مخمصه ۳. رابطه {جنسی}
مثال:
Many dolphins die each year from entanglement in fishing nets.
دلفینهای زیادی هر ساله بواسطه گرفتاری در تورهای ماهیگیری تلف می شوند.
a complicated or compromising relationship or situation
درهم تنیدگی
درهمتنیدگی
بخصوص برای کوانتوم
کلاف
entanglement ( علوم نظامی )
واژه مصوب: گیرانداز
تعریف: تور خاصی که پلیس ضدشورش از آن برای متوقف ساختن خودرو یا به دام انداختن تظاهرکنندگان استفاده می کنند
? Are you single
Ummmmmm. Complicated
? Is it like an entanglement
What ?
? You're into an entanglement
No
یعنی رو دربایستی - گرفتاری - گیر
موقعیتی که در آن فرد یجورایی گیر کرده و دودل هست نسبت به جواب دادن . نه میخواد طرف مقابل ناراحت بشه و نه دلش از اون جریان راضیه
...
[مشاهده متن کامل]

verb
[ obj]
1 : to cause ( something ) to get caught in or twisted with something else : tangle — usually used as ( be/get ) entangled
The kite got entangled in the tree.
She tried to get up, but her foot was entangled in the strap.
The birds fly into the net and become entangled.
2 : to get ( someone ) involved in a confusing or difficult situation — usually used as ( be/get ) entangled
They were entangled in a messy lawsuit.
He was/got romantically entangled with the girl next door.

گره
درهم آمیختگی، در هم تنیدگی، گره اندر گره بودن
مشغله
در علم پلیمر:گره خوردگی ( برای زنجیر ها )
برهمکنش
درهم پیچیدگی
درگیری، گرفتاری
در فیزیک به صورت در هم تنیدگی معنی می شود.
quantom entanglement: درهم تنیدگی کوانتومی
درهم تنیده
در فیزیک کوانتمی Quantum entanglement به معنی در هم تنیدگی کوانتمی است.
درهم تنیدگی ، وابستگی
گیر کردگی ، گیر افتادگی
درگیری، در هم بافته شدگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس