ensue

/enˈsuː//ɪnˈsjuː/

معنی: از دنبال امدن، منتج شدن، از پس امدن، بعد آمدن
معانی دیگر: پی آمدن، پی آوردن، (به دنبال چیزی یا در نتیجه ی چیزی) روی دادن، (قدیمی) تعقیب کردن، دنبال رفتن، بعدامدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ensues, ensuing, ensued
مشتقات: ensuing (adj.), ensuingly (adv.)
(1) تعریف: to occur just after another event.
مترادف: follow
مشابه: result, succeed

(2) تعریف: to occur as the result of an earlier event.
مترادف: arise, follow, proceed, result
مشابه: eventuate

- The day after the attack, a declaration of war ensued.
[ترجمه پویا شفیعی] روز بعد از حمله، اعلان جنگ آغاز شد.
|
[ترجمه گوگل] روز بعد از حمله، اعلان جنگ آغاز شد
[ترجمه ترگمان] روز بعد از حمله، اعلام جنگ درگرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Anger and outrage ensued upon the publication of this revealing book about a national hero.
[ترجمه گوگل] پس از انتشار این کتاب افشاگرانه درباره یک قهرمان ملی، خشم و خشم به وجود آمد
[ترجمه ترگمان] خشم و خشم در پی انتشار این کتاب آشکار درباره یک قهرمان ملی صورت گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. What will ensue from / on these actions?
[ترجمه جمال محسنی اصل] این کارها چه عاقبتی در پی خواهد داشت؟
|
[ترجمه گوگل]از این اقدامات چه نتیجه ای حاصل می شود؟
[ترجمه ترگمان]در این اعمال چه اتفاقی روی خواهد داد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. What will ensue from this?
[ترجمه گوگل]از این چه نتیجه ای حاصل خواهد شد؟
[ترجمه ترگمان]پس از این ماجرا چه خواهد شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Who knows what a bother may ensue from overpopulation?
[ترجمه جمال محسنی اصل] چه کسی می داند چه دردسری ممکن است در پی افزایش بیش از حد جمعیت رخ بدهد؟
|
[ترجمه گوگل]چه کسی می داند که از جمعیت بیش از حد ممکن است چه ناراحتی ایجاد شود؟
[ترجمه ترگمان]از کجا معلوم که این ماجرا از overpopulation چه خبر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Otherwise, inundation would ensue to our dismay.
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، طغیان آب باعث ناراحتی ما خواهد شد
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت سیلی به وحشت ما وارد خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Plenty of yuks ensue as she struggles with the awkward situation.
[ترجمه گوگل]در حالی که او با این وضعیت ناخوشایند دست و پنجه نرم می کند، یوکس های زیادی به وجود می آیند
[ترجمه ترگمان]پس از این که او درگیر این وضع ناجور شد، تعداد زیادی از افراد خانواده دور هم جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Amiss wondered if apoplexy would ensue, but all that followed was silence.
[ترجمه گوگل]آمیس فکر می‌کرد که آیا آپوپلکسی اتفاق می‌افتد، اما تنها چیزی که در پی آن رخ داد سکوت بود
[ترجمه ترگمان]در این فکر بود که آیا ممکن است سکته منجر شود، اما تنها چیزی که به دنبالش بود سکوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He also knew the turmoil that would ensue if they were actually in possession of such a priceless work.
[ترجمه گوگل]او همچنین می‌دانست که اگر واقعاً چنین اثر گران‌قیمتی را در اختیار داشته باشند، آشفتگی به وجود می‌آید
[ترجمه ترگمان]او همچنین می دانست که اگر آن ها واقعا چنین کاری پر ارزش را در دست داشته باشند، چه آشوبی به پا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They are still unaware of what will ensue from this hasty action.
[ترجمه گوگل]آنها هنوز از این که این اقدام عجولانه چه خواهد شد، بی اطلاع هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز از آنچه که از این اقدام عجولانه بوجود می آید، بی اطلاع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Who knows what troubles may ensue from air pollution?
[ترجمه گوگل]چه کسی می داند آلودگی هوا چه مشکلاتی را ممکن است به دنبال داشته باشد؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی می داند مشکلات ناشی از آلودگی هوا چه اتفاقی ممکن است رخ دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If the Europeans did not reduce subsidies, a trade war would ensue.
[ترجمه گوگل]اگر اروپایی ها یارانه ها را کاهش نمی دادند، جنگ تجاری رخ می داد
[ترجمه ترگمان]اگر اروپایی ها subsidies را کاهش ندهند، یک جنگ تجاری رخ خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If we can't bring our problems under control, feelings of powerlessness and despair often ensue.
[ترجمه گوگل]اگر نتوانیم مشکلات خود را تحت کنترل در آوریم، احساس ناتوانی و ناامیدی اغلب به وجود می آید
[ترجمه ترگمان]اگر نتوانیم مشکلات خود را تحت کنترل، احساس ناتوانی و ناامیدی مطرح کنیم اغلب در پی آن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One reason for this change is the greater competition among banks and the more aggressive lending policies that ensue.
[ترجمه گوگل]یکی از دلایل این تغییر، رقابت بیشتر بین بانک‌ها و سیاست‌های وام دهی تهاجمی‌تر است
[ترجمه ترگمان]یکی از دلایل این تغییر رقابت بزرگ تر میان بانک ها و سیاست های وام دادن بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many people are afraid that if more than one important thing is going on, chaos will ensue.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم می ترسند که اگر بیش از یک چیز مهم اتفاق بیفتد، هرج و مرج رخ خواهد داد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم می ترسند که اگر بیش از یک چیز مهم ادامه یابد، هرج و مرج ایجاد خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The theory was that, by letting seniors buy their own plans, competition would ensue and prices would drop.
[ترجمه گوگل]تئوری این بود که با اجازه دادن به سالمندان برای خرید برنامه های خود، رقابت ایجاد می شود و قیمت ها کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]این نظریه این بود که با اجازه دادن به سالمندان برای خرید طرح های خود، رقابت در پی خواهد بود و قیمت ها کاهش خواهند یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Probably the putsch of 30 September 1965 was intended to pre-empt the power struggle which must ensue when the president died.
[ترجمه گوگل]احتمالاً کودتای 30 سپتامبر 1965 برای جلوگیری از جنگ قدرت بود که باید پس از مرگ رئیس جمهور رخ دهد
[ترجمه ترگمان]احتمالا putsch ۳۰ سپتامبر ۱۹۶۵ قصد داشت از مبارزه ای که باید پس از مرگ رئیس جمهور آغاز شود جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از دنبال امدن (فعل)
attend, ensue

منتج شدن (فعل)
end, result, ensue, eventuate

از پس امدن (فعل)
ensue

بعد آمدن (فعل)
ensue

انگلیسی به انگلیسی

• follow as a consequence of, happen as a result of
if something ensues, it happens immediately after something else; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To follow in order; to come afterward 🏃‍♂️
🔍 مترادف: Result
✅ مثال: After the announcement, chaos ensued as people scrambled for tickets
از فلان چیز گریزی نخواهد بود. . . for if we deny impulses, anxiety ensues
چراکه اگر به تکانه هایمان راه ندهیم، اضطراب �ناگزیر خواهد بود�. . .
موخر یا نتیجه ( معلول ) چیزی بودن
1. اتفاق افتادن. رخ دادن. پیش امدن 2. به دنبال آمدن. در پی آمدن 3. ناشی شدن از. سرچشمه گرفتن از. منبعث شدن از
به بار آمدن
پیگیری کردن
به دنبال چیزی آمدن
رخ دادن در نتیجه و بدنبال چیزی
پدید آمدن، حاصل شدن
پیامد
بعد اتفاق افتادن
بعد رخ دادن
بعد روی دادن
بعد آمدن
به دنبال چیزی اتفاق افتادن
Follow
منتج از
درپی آمدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس