ensnare

/ɪnˈsner//ɪnˈsneə/

معنی: بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن
معانی دیگر: در دام افکندن، در بند انداختن، گرفتار کردن، تور زدن، به تله انداختن، snare : بدام انداختن، خشمگین کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ensnares, ensnaring, ensnared
مشتقات: ensnarement (n.), ensnarer (n.)
• : تعریف: to trap, trick, or catch.
مشابه: capture, catch, decoy, snare, trap

جمله های نمونه

1. Feminism is simply another device to ensnare women.
[ترجمه گوگل]فمینیسم ابزار دیگری برای به دام انداختن زنان است
[ترجمه ترگمان]فمینیسم نیز یک وسیله دیگر برای دام کردن زنان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Spiders ensnare flies and other insects in their webs.
[ترجمه گوگل]عنکبوت ها مگس ها و سایر حشرات را در تار خود به دام می اندازند
[ترجمه ترگمان]عنکبوت مگس ها و دیگر حشرات را در تار عنکبوتی آن ها گیر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She refused to let him ensnare her with his charm.
[ترجمه گوگل]او حاضر نشد او را با جذابیتش به دام بیاندازد
[ترجمه ترگمان]او قبول نکرد که او را با جذابیت خود به دام بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Aphrodite using her power chiefly to ensnare and betray.
[ترجمه گوگل]آفرودیت از قدرت خود عمدتاً برای به دام انداختن و خیانت استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]Aphrodite از قدرتش بیشتر برای به دام انداختن و خیانت استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To catch or ensnare in or as if in a net.
[ترجمه گوگل]گرفتن یا به دام افتادن در تور یا انگار در تور
[ترجمه ترگمان]دام گیر کردن یا دام انداختن یا افتادن در تور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To trap or ensnare, as by a stratagem.
[ترجمه گوگل]به دام انداختن یا به دام انداختن، مانند مکر
[ترجمه ترگمان]به دام یا به دام انداختن، به وسیله یک حیله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Ensnare duration reduced from 15 seconds to 12 seconds.
[ترجمه گوگل]مدت زمان دام از 15 ثانیه به 12 ثانیه کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]مدت زمان ensnare از ۱۵ ثانیه تا ۱۲ ثانیه کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I will set free the people that you ensnare like birds.
[ترجمه گوگل]من مردمی را که مثل پرندگان به دام می اندازید آزاد خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]من مردمی را آزاد خواهم کرد که مثل پرنده ها ensnare
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Entangling Roots and Ensnare work on Heroes again.
[ترجمه گوگل]Entangling Roots و Ensnare دوباره روی Heroes کار می کنند
[ترجمه ترگمان]ریشه های entangling و ensnare دوباره روی قهرمانان کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Raider Ensnare lasts 12 seconds, down from 20 seconds, and has a cooldown of 12 seconds, down from 20 seconds.
[ترجمه گوگل]Raider Ensnare 12 ثانیه طول می کشد، از 20 ثانیه کمتر، و دارای 12 ثانیه خنک کننده است، از 20 ثانیه
[ترجمه ترگمان]Raider ensnare ۱۲ ثانیه طول می کشد و از ۲۰ ثانیه تا ۲۰ ثانیه طول می کشد و از ۲۰ ثانیه طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To ensnare or prevail over with trickery.
[ترجمه گوگل]به دام افتادن یا غلبه بر حیله
[ترجمه ترگمان]به دام انداختن یا غلبه بر کلک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Love doesn't attempt to bind, ensnare, capture.
[ترجمه گوگل]عشق تلاشی برای بستن، به دام انداختن، تسخیر کردن نمی کند
[ترجمه ترگمان]عشق تلاشی برای پیوند، دام، دام کردن ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And there was nothing in his present circumstances likely to ensnare him in sensuality.
[ترجمه گوگل]و هیچ چیز در شرایط فعلی او وجود نداشت که او را در دام حس نفسانی بیاندازد
[ترجمه ترگمان]و در شرایط فعلی هیچ چیز وجود نداشت که او را به دام شهوت بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I can teach you how to bewitch the mind and ensnare the senses.
[ترجمه گوگل]من می توانم به شما یاد بدهم که چگونه ذهن را جادو کنید و حواس را به دام بیاندازید
[ترجمه ترگمان]می توانم به تو یاد بدهم که چطور ذهن را جادو کنی و حواس را به دام بندازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بغرنج کردن (فعل)
snare, entrap, snarl, complicate, ensnare, ensnarl

بدام انداختن (فعل)
trap, snare, decoy, inveigle, entrap, hook, enmesh, nail, ensnare, ensnarl, mesh

گوریده شدن (فعل)
snare, entrap, ensnare, ensnarl

انگلیسی به انگلیسی

• catch in a trap, lure, snare, net, entangle
if you ensnare an animal, you catch it in a trap or snare.
if you ensnare someone, you gain power or control over them, especially by using dishonest or devious methods.

پیشنهاد کاربران

اغفال کردن، اغوا کردن، به دام انداختن، فریفتن
۱. به تله انداختن. به دام انداختن ۲. در دام ( چیزی ) گرفتار شدن. گرفتار کردن. به تور انداختن ۳. اغفال کردن. فریب دادن
مثال:
I think children had ensnared me the moment I connected fatherhood with loss.
Ensnare. . . he was whose guile . . . deceived the mother of mankind
کسی ترجمه این متن از جان میلتون رو میدونه؟
if you ensnare someone, you gain power or control over them, especially by using dishonest or devious methods/ to catch or get control of something or someone
با روش های شیطانی و ناجوانمردانه، فرد یا گروهی را تحت کنترل و قدرت خود قرار دادن
...
[مشاهده متن کامل]

گرفتن یا تحت کنترل گرفتن چیزی یا کسی
Spiders ensnare flies and other insects in their webs.
be ensnared in /They wanted to make a formal complaint about their doctor, but ended up ensnared in the complexities of the legal system.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/ensnare
گیر انداختن ، از کار انداختن ، در دام انداختن

بپرس