enshrine

/enˈʃraɪn//ɪnˈʃraɪn/

معنی: تقدیس کردن، در زیارتگاه گذاشتن، ضریح ساختن
معانی دیگر: (مجازی) تجلیل کردن، بزرگ داشتن، ارج نهادن، در داخل ضریح (یا زیارتگاه) قرار دادن، ضریح ساختن مج مقدس وگرامی داشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enshrines, enshrining, enshrined
مشتقات: enshrinement (n.)
(1) تعریف: to put in or as if in a place reserved for holy objects.

(2) تعریف: to treat as if holy; cherish.

جمله های نمونه

1. His new relationship with Germany is enshrined in a new non-aggression treaty.
[ترجمه گوگل]روابط جدید او با آلمان در یک معاهده جدید عدم تجاوز ثبت شده است
[ترجمه ترگمان]رابطه جدید او با آلمان در یک معاهده عدم تعرض جدید مورد ستایش قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A fragment of the Cross is enshrined in the cathedral.
[ترجمه گوگل]قطعه ای از صلیب در کلیسای جامع نگهداری می شود
[ترجمه ترگمان]قطعه ای از صلیب در کلیسای جامع محفوظ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The concept of individual liberty is enshrined in the constitution.
[ترجمه گوگل]مفهوم آزادی فردی در قانون اساسی آمده است
[ترجمه ترگمان]مفهوم آزادی فردی در قانون اساسی محفوظ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A lot of memories are enshrined in this photograph album.
[ترجمه گوگل]خاطرات زیادی در این آلبوم عکس ثبت شده است
[ترجمه ترگمان]خاطرات زیادی در این آلبوم عکس حفظ شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her love for him is enshrined forever in her poetry.
[ترجمه گوگل]عشق او به او برای همیشه در شعر او گنجانده شده است
[ترجمه ترگمان]عشق او برای او تا ابد در شعر اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These rights are enshrined in the country's constitution.
[ترجمه گوگل]این حقوق در قانون اساسی کشور ذکر شده است
[ترجمه ترگمان]این حقوق در قانون اساسی کشور حفظ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The apartheid system which enshrined racism in law still existed.
[ترجمه گوگل]نظام آپارتایدی که نژادپرستی را در قانون تثبیت می کرد، هنوز وجود داشت
[ترجمه ترگمان]نظام آپارتاید که نژادپرستی را در قانون حفظ کرده است هنوز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These important rights are enshrined in the constitution.
[ترجمه گوگل]این حقوق مهم در قانون اساسی آمده است
[ترجمه ترگمان]این حقوق مهم در قانون اساسی محترم شمرده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The constitution enshrines the basic rights of all citizens.
[ترجمه گوگل]قانون اساسی حقوق اساسی همه شهروندان را در نظر گرفته است
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی حقوق اساسی همه شهروندان را گرامی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These principles are enshrined in the country's constitution.
[ترجمه گوگل]این اصول در قانون اساسی کشور آمده است
[ترجمه ترگمان]این اصول در قانون اساسی کشور حفظ شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You really know you've made it when they enshrine you in the Rock 'n' Roll Hall of Fame.
[ترجمه گوگل]وقتی آنها شما را در تالار مشاهیر راک اند رول ثبت کردند، واقعاً می دانید که موفق شدید
[ترجمه ترگمان]شما واقعا می دانید که وقتی در تالار مشاهیر راک اند رول شما را گرامی می دارند این کار را انجام داده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The right of free speech is enshrined in the Constitution.
[ترجمه گوگل]حق آزادی بیان در قانون اساسی تصریح شده است
[ترجمه ترگمان]حق آزادی بیان در قانون اساسی محفوظ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Memories of happier days were enshrined in my heart.
[ترجمه گوگل]خاطرات روزهای شادتر در دلم ماندگار شد
[ترجمه ترگمان]خاطرات روزه ای خوش در قلب من ثبت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The right of freedom of speech is enshrined in law/in the constitution.
[ترجمه گوگل]حق آزادی بیان در قانون/قانون اساسی تصریح شده است
[ترجمه ترگمان]حق آزادی بیان در قانون \/ قانون اساسی محفوظ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقدیس کردن (فعل)
consecrate, celebrate, bless, sain, edify, hallow, enshrine, sanctify

در زیارتگاه گذاشتن (فعل)
enshrine

ضریح ساختن (فعل)
enshrine

انگلیسی به انگلیسی

• make sacred; enclose in or as if in a shrine

پیشنهاد کاربران

حفظ یا ثبت کردن چیزی به عنوان مقدس، مهم، یا قانونی.
مترادف؛
preserve, protect, cherish, uphold, safeguard
مثال؛
"The right to free speech is enshrined in the constitution. " ( حق آزادی بیان در قانون اساسی ثبت شده است. )
...
[مشاهده متن کامل]

"The traditions of the village are enshrined in its annual festival. " ( سنت های روستا در جشن سالانه آن حفظ شده اند. )
"Her memory is enshrined in the hearts of those who loved her. " ( یاد او در قلب کسانی که دوستش داشتند جاودانه شده است. )
جزئیات اضافه:
- واژه "enshrine" اغلب در زمینه های قانون، فرهنگ، و تاریخ برای اشاره به ثبت یا حفظ اصول مهم استفاده می شود.
- در سیاست، این اصطلاح معمولاً به حقوق و ارزش هایی اشاره دارد که در قوانین یا اسناد رسمی محافظت شده اند.
- در معنای احساسی، "enshrined memories" به خاطراتی اشاره دارد که با احترام و عشق حفظ شده اند.

✍ توضیح: To preserve or protect something as sacred or important 🏛️📜
🔍 مترادف: Preserve
✅ مثال: The constitution enshrines the rights of all citizens.
تثبیت
new treaty of friendship and cooperation, the treaty to enshrine the status of the cross - border worker
he rights and freedoms enshrined in 34 sections of the Charter include:
در اینجا به معنای مندرج در بخش 34 . . . .
لحاظ شدن
Civil and political rights are enshrined in articles 3 to 21 of the Universal Declaration of Human Rights and in the ICCPR.
در اینجا به معنای لحاظ شده است
تجلی پیدا کردن
( مادۀ قانونی یا حق ) ارج گذاشتن، محترم شمردن، رسمی کردن، درج کردن
تکریم، گرامی داشتن