enraged

/enˈreɪdʒ//ɪnˈreɪdʒ/

معنی: غضبناک
معانی دیگر: (verb transitive) خشمگین کردن، عصبانی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: filled with extreme anger or rage.

- The enraged parents demanded to speak with the principal.
[ترجمه گوگل] والدین خشمگین خواستار صحبت با مدیر مدرسه شدند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادر خشمگین می خواستند با مدیر صحبت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his stupidity enraged his father
حماقت او پدرش را به خشم آورد (کلافه کرد).

2. the children's teasing enraged the dog
مسخره بازی بچه ها سگ را دیوانه کرد.

3. He was enraged by news of plans to demolish the pub.
[ترجمه گوگل]او از اخبار مربوط به برنامه هایی برای تخریب میخانه خشمگین شد
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر نقشه برای ویران کردن میخانه به خشم آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The pettiness of their criticisms enraged him.
[ترجمه گوگل]کوچک بودن انتقادهای آنها او را عصبانی می کرد
[ترجمه ترگمان]حقارت انتقادی خود او را خشمگین می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was enraged at his stupidity.
[ترجمه گوگل]او از حماقت او عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]از حماقت او عصبانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was enraged at the injustice of the remark.
[ترجمه گوگل]او از بی عدالتی این اظهار نظر عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]از این که این حرف را زده بود خشمگین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was enraged to find they had disobeyed my orders.
[ترجمه گوگل]از اینکه متوجه شدم از دستورات من سرپیچی کرده اند، عصبانی شدم
[ترجمه ترگمان]از اینکه از دستورها من سرپیچی کرده بودند خشمگین شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He enraged the government by renouncing the agreement.
[ترجمه گوگل]او با انصراف از توافق، دولت را به خشم آورد
[ترجمه ترگمان]وی با انکار این توافق، دولت را خشمگین ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many readers were enraged by his article.
[ترجمه گوگل]بسیاری از خوانندگان از مقاله او خشمگین شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خوانندگان از مقاله او خشمگین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I began getting more and more enraged at my father.
[ترجمه گوگل]من بیشتر و بیشتر از پدرم عصبانی می شدم
[ترجمه ترگمان]از پدرم بیشتر عصبانی می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was so enraged at the article about him that he sued the newspaper.
[ترجمه گوگل]او به قدری از مقاله درباره او عصبانی شد که از روزنامه شکایت کرد
[ترجمه ترگمان]چنان از این مقاله خشمگین شد که از روزنامه شکایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In fact she would be enraged.
[ترجمه گوگل]در واقع او عصبانی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]در واقع خیلی عصبانی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Enraged, drunk, freezing and unutterably miserable I left to make the 200 mile trip home.
[ترجمه گوگل]خشمگین، مست، یخ زده و به طرز غیرقابل توصیفی بدبخت ترک کردم تا سفر 200 مایلی را به خانه برسانم
[ترجمه ترگمان]به شدت عصبانی بودم، مست بودم، مست بودم و خیلی ناراحت بودم که دویست میل در خانه به سر می بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's a problem that so enraged Martin Cutts of Words at Work that he took up a challenge to rewrite one.
[ترجمه گوگل]این مشکلی است که مارتین کاتز از کلمات در محل کار را چنان خشمگین کرد که برای بازنویسی یکی از چالش‌ها دست به کار شد
[ترجمه ترگمان]این مسئله ای است که مارتین Cutts از کلمات در سر کار به خشم آورد که او برای بازنویسی یک چالش به چالش کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Sure enough, the enraged and grief-stricken Roper is forbidden to work on the case.
[ترجمه گوگل]مطمئناً، روپر خشمگین و غمگین از کار کردن روی پرونده منع شده است
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی، آدم خشمگین و غمگین - برای کار در این مورد ممنوعه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غضبناک (صفت)
wroth, wrathful, enraged, vehement

انگلیسی به انگلیسی

• angered, infuriated, maddened with anger

پیشنهاد کاربران

خشمگین
اعصاب تخمی
عصبانی , خشمگین
– She was enraged at his stupidity
– He was enraged at the article about him
خشمگین و عصبانی و دیوانه
How beautiful is to stay silent when someone expects you to be enraged
Make somebody angry

بپرس