1. He was suffering from third-degree ennui, and that was all there was to it.
[ترجمه گوگل]او از عصبانيت درجه سوم رنج مي برد و اين تمام چيزي بود كه داشت
[ترجمه ترگمان]او از کسالت بار سوم رنج می برد و این تنها چیزی بود که می بایست باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Apparently, sophistication and ennui can be easily applied with a brush.
[ترجمه گوگل]ظاهراً می توان به راحتی با یک قلم مو از پیچیدگی و دلتنگی استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]ظاهرا، پیچیدگی و کسالت می تواند به راحتی با یک قلم مو به کار رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. When they fail to do this, ennui is not far behind.
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها در انجام این کار شکست می خورند، ennui خیلی عقب نیست
[ترجمه ترگمان]وقتی آن ها نتوانند این کار را بکنند، کسالت خیلی پشت سر ما نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Juggling work and household chores, I felt ennui seeping into all phases of my life.
[ترجمه گوگل]با شعبده بازی و کارهای خانه، احساس می کردم که در تمام مراحل زندگی ام عصبانی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]کار و کاره ای خانه را، احساس کسالت می کردم که در تمام مراحل زندگی ام رسوخ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. To brighten the ennui of our prisons.
[ترجمه گوگل]برای روشن کردن حسادت زندان هایمان
[ترجمه ترگمان]برای روشن کردن کسالت of
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Ennui is the echo in us of time tearing itself apart.
[ترجمه گوگل]Ennui پژواک در ما از پاره شدن زمان است
[ترجمه ترگمان]Ennui، انعکاس زمان در ما است که خود را از هم جدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Undoubtedly the very tedium and ennui which presume to have exhausted the variety and the joys of life are as old as Adam.
[ترجمه گوگل]بیشک دلتنگیها و دلتنگیهایی که گمان میکنند تنوع و لذتهای زندگی را از بین بردهاند به قدمت آدم هستند
[ترجمه ترگمان]بی شک یکنواختی و ملال که ممکن است تنوع و لذت زندگی را از پا درآورده باشد، مثل آدام پیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. You too would suffer from ennui if you had to spend months in a hospital bed.
[ترجمه گوگل]اگر مجبور شوید ماهها را در تخت بیمارستان بگذرانید، شما نیز از احساس بیانگیختگی رنج میبرید
[ترجمه ترگمان]اگر مجبور بودی ماه ها را در یک تخت بیمارستان صرف کنی، تو هم رنج می کشیدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The servants relieved their ennui with gambling and gossip about their masters.
[ترجمه گوگل]غلامان با قمار و غیبت در مورد اربابان خود، حسادت خود را تسکین دادند
[ترجمه ترگمان]خدمتکاران ملال خود را با قمار و غیبت اربابان خود تسکین می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Supper too I eat alone. I'm filled with ennui.
[ترجمه گوگل]شام هم من تنهایی میخورم من پر از حسادت هستم
[ترجمه ترگمان]پس من هم تنها غذا می خورم من از کسالت و کسالت سرشار هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Since losing his job, he has often experienced a profound sense of ennui.
[ترجمه گوگل]از زمانی که شغل خود را از دست داده است، او اغلب حس عمیقی از حس انزجار را تجربه کرده است
[ترجمه ترگمان]او از زمان از دست دادن شغلش، اغلب حس عمیق بی حوصلگی را تجربه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The whole country seems to be affected by the ennui of winter.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که کل کشور تحت تأثیر تنبلی زمستان قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که کل کشور تحت تاثیر کسالت و کسالت زمستان قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She swam slowly out into the sea, waiting for the ghastly ennui to pass.
[ترجمه گوگل]او به آرامی به داخل دریا شنا کرد و منتظر گذشت تا حس وحشتناکی بود
[ترجمه ترگمان]به آرامی خود را در دریا شنا کرد و منتظر آن ملال شوم که از آن بگذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Joseph is a disgruntled Brooklyn teenager who, when he doesn't get into Columbia, fills up with ennui.
[ترجمه گوگل]جوزف یک نوجوان ناراضی از بروکلین است که وقتی وارد کلمبیا نمی شود، پر از حس و حال می شود
[ترجمه ترگمان]جوزف یک نوجوان اهل بروکلین است که وقتی به کلمبیا نمی رود حوصله اش را سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید