ennoble

/ɪˈnoʊbl̩//ɪˈnəʊbl̩/

معنی: تجلیل کردن، بلند کردن، شریف گردانیدن، شرافت دادن
معانی دیگر: شرافتمند کردن، بزرگ منش کردن، وارسته کردن، به رتبه ی اشرافیت رساندن، اشرافی کردن، والامقام کردن، ارجمند کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ennobles, ennobling, ennobled
مشتقات: ennoblingly (adv.), ennoblement (n.), ennobler (n.)
(1) تعریف: to make exalted in character, quality, or moral worth.
متضاد: demean

- He was ennobled through suffering.
[ترجمه گوگل] او از طریق رنج، نجیب شد
[ترجمه ترگمان] او در رنج و عذاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to become a member of the nobility.

جمله های نمونه

1. It is not true suffering ennobles the character; happiness does that sometimes, but suffering, for the most part, makes men petty and vindictive.
[ترجمه حسین] حقیقت ندارد که رنج شخصیت را تعالی می دهد، گاهی شادی این کار را می کند اما رنج بیشتر انسان را خرد و کینه جو می کند
|
[ترجمه گوگل]این درست نیست که رنج شخصیت را بزرگ می کند شادی گاهی این کار را می کند، اما رنج، در بیشتر موارد، مردان را کوچک و کینه جو می کند
[ترجمه ترگمان]این رنج واقعی، شرافت و خوشبختی نیست که گاه، اما رنج بردن، بیشتر مردم را حقیر و vindictive می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The small courtesies sweeten life; the greater ennoble it.
[ترجمه گوگل]ادب کوچک زندگی را شیرین می کند بزرگتر آن را بزرگ می کند
[ترجمه ترگمان]ادب و نزاکت ناچیز زندگی شیرین را شیرین می کند و به آن شرافت بیشتری می بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has this theory that suffering can ennoble a person's character.
[ترجمه گوگل]او این نظریه را دارد که رنج می تواند شخصیت یک فرد را اصیل کند
[ترجمه ترگمان]او این نظریه را دارد که رنج می تواند شخصیت فرد را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In a strange way she seemed ennobled by the grief she had experienced.
[ترجمه گوگل]او به طرز عجیبی از غمی که تجربه کرده بود، نجیب به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به نحوی عجیب به نظر می رسید که از غم و اندوهی که به او دست داده بود سپاسگزاری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In a strange way she seemed ennobled by her grief.
[ترجمه گوگل]به طرز عجیبی او از غم و اندوه خود نجیب به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او از غم و اندوه خود به او مدیون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In any case, in the movie Tolins and Bass took the easier, more ennobling route.
[ترجمه گوگل]در هر صورت، تولینز و باس در فیلم مسیر ساده تر و نجیب تر را در پیش گرفتند
[ترجمه ترگمان]در هر صورت، در فیلم Tolins و باس مسیر ساده تر و پیشرفته تر را به خود گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He ennobled everything he touched with his brush or his pencil.
[ترجمه گوگل]او هر چیزی را که لمس می کرد با قلم مو یا مدادش نجیب می کرد
[ترجمه ترگمان]او هر چیزی را که با برس و مداد خود لمس می کرد، نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was something ennobling about it.
[ترجمه گوگل]چیزی نجیبانه در آن وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در این مورد فکری به وجود آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Foley family were ennobled in 1711-
[ترجمه گوگل]خانواده فولی در سال 1711 نجیب شدند
[ترجمه ترگمان]خانواده فولی در ۱۷۱۱ < Number > ۱ < \/ Number > به عنوان خانواده برگزیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was frankly astonished when this gentleman was ennobled.
[ترجمه گوگل]من صراحتاً متحیر شدم وقتی این آقا بزرگ شد
[ترجمه ترگمان]وقتی این آقا در طبقه بالا بود من آشکارا متحیر شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. No, my young friend, the Virtues exist to ennoble us and make us fully human.
[ترجمه گوگل]نه، دوست جوان من، فضائل وجود دارند تا ما را نجیب کنند و ما را کاملاً انسان کنند
[ترجمه ترگمان]نه، دوست جوان، فضیلت، وجود دارد که به ما شرافت بدهد و ما را کام لا انسان جلوه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Grace notes like these can ennoble any ceremony, no matter who the hosts are. But there must be a less sleazy venue for giving prizes to movie stars.
[ترجمه گوگل]یادداشت‌های گران‌قیمتی مانند این می‌توانند هر مراسمی را زیباتر کنند، مهم نیست که میزبان چه کسی باشد اما برای اهدای جوایز به ستارگان سینما باید مکانی کمتر شلخته وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]گریس به این شکل اشاره می کند که این ها می توانند هر مراسم و مراسم و اهمیتی که میزبان آن ها هستند داشته باشد اما برای اهدای جوایز به ستاره های فیلم باید یک محل کم تر مبتذل وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The total effect of Aristofie's thought is to ennoble humanity and to increase personal responsibility.
[ترجمه گوگل]تأثیر کلی اندیشه آریستوفی اصالت بخشیدن به بشریت و افزایش مسئولیت شخصی است
[ترجمه ترگمان]تاثیر کلی تفکر Aristofie برای مقابله با انسانیت و افزایش مسئولیت شخصی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. By your surrender and prayer ennoble your body and perfect your soul.
[ترجمه گوگل]با تسلیم و دعای خود جسمت را زیبا و روحت را کامل کن
[ترجمه ترگمان]بوسیله تسلیم و دعای خود به بدن شما و روح شما، شرافت کامل و کامل عطا فرما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تجلیل کردن (فعل)
glorify, exalt, celebrate, ennoble

بلند کردن (فعل)
steal, remove, rear, raise, enhance, extol, lift, heave, pick up, elevate, exalt, pedestal, ennoble, heighten, enthrone, heft, hoist, hoist up, throw up, upraise

شریف گردانیدن (فعل)
ennoble

شرافت دادن (فعل)
ennoble

انگلیسی به انگلیسی

• make noble, raise the level of excellence, refine; give someone a title of nobility
to ennoble someone or something means to make them more noble and dignified; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. ( در بریتانیا ) لقب اشرافی ( به کسی ) دادن ۲. عزیز کردن. احترام ( کسی یا چیزی را ) بالا بردن. منزلت بخشیدن
مثال:
the theatre is a moral instrument to ennoble the mind.
تاتر یک ابزار اخلاقی برای منزلت بخشیدن فکر و عقیده است.
پاس داشتن
گرامی داشتن، ارج نهادن ، اصالت دادن ، شریف دانستن
گرامی داشتن

بپرس