enmesh

/enˈmeʃ//ɪnˈmeʃ/

معنی: گیر انداختن، گرفتار کردن، بدام انداختن، در شبکه نهادن، در دام نهادن، گرفتار مخمصه کردن
معانی دیگر: (در تور و غیره) گرفتار کردن، (مجازی) درگیر کردن یا بودن، مثل توروپارچه پشته بندی سورا  دارکردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enmeshes, enmeshing, enmeshed
مشتقات: enmeshment (n.)
• : تعریف: to catch or ensnare; cause to be involved; entangle.
متضاد: disentangle, extricate
مشابه: entangle, involve, mire, trammel

- Her business tactics soon enmeshed her in a lawsuit.
[ترجمه گوگل] تاکتیک های تجاری او به زودی او را درگیر یک دعوی قضایی کرد
[ترجمه ترگمان] تاکتیک او به زودی او را در یک دعوای حقوقی به دام انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The tiger was enmeshed in the web laid by hunter.
[ترجمه گوگل]ببر در شبکه ای که شکارچی گذاشته بود گرفتار شده بود
[ترجمه ترگمان]ببر گرفتار دامی بود که شکارچی در آن نقش بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The whales are caught by being enmeshed in nets.
[ترجمه گوگل]نهنگ ها با گرفتار شدن در تورها صید می شوند
[ترجمه ترگمان]وال ها گرفتار گرفتار شدن در دام شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. These young men were enmeshed in difficulties.
[ترجمه گوگل]این مردان جوان درگیر مشکلات بودند
[ترجمه ترگمان]این جوان ها گرفتار مشکلاتی شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Congress worried about becoming enmeshed in a foreign war.
[ترجمه گوگل]کنگره نگران گرفتار شدن در یک جنگ خارجی بود
[ترجمه ترگمان]کنگره نگران شدن در یک جنگ خارجی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was enmeshed in a web of deceit and lies.
[ترجمه گوگل]او در شبکه ای از فریب و دروغ گیر کرده بود
[ترجمه ترگمان]او در دام فریب و دروغ گرفتار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She has become enmeshed in a tangle of drugs and petty crime.
[ترجمه گوگل]او درگیر مواد مخدر و جنایات کوچک شده است
[ترجمه ترگمان]او در یک کلاف پر از مواد مخدر و جنایت گرفتار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The fishline became enmeshed in roots under the water.
[ترجمه گوگل]طناب ماهی در ریشه های زیر آب گرفتار شد
[ترجمه ترگمان]The در زیر آب غرق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All too often they become enmeshed in deadening routines.
[ترجمه گوگل]خیلی اوقات آنها درگیر روال های مرده می شوند
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات آن ها در یک روال عادی تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was enmeshed by financial difficulties.
[ترجمه گوگل]او گرفتار مشکلات مالی بود
[ترجمه ترگمان]گرفتار مشکلات مالی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then they become enmeshed in a desperate struggle about who is to be the baby.
[ترجمه گوگل]سپس آنها درگیر مبارزه ای ناامیدانه در مورد اینکه چه کسی قرار است بچه باشد، می شوند
[ترجمه ترگمان]آن وقت درگیر مبارزه ای نومیدانه در مورد اینکه چه کسی باید بچه شود، می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Politics and art were inextricably enmeshed in Dada literary and polemical manifestos and anti-manifestos.
[ترجمه گوگل]سیاست و هنر به طور جدانشدنی در مانیفست های ادبی و جدلی دادا و ضد مانیفست ها عجین شده بود
[ترجمه ترگمان]سیاست و هنر به طور جدایی ناپذیری در Dada literary و polemical و anti قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But I was too enmeshed in my own pain to give him the genuinely happy smile he needed.
[ترجمه گوگل]اما من آنقدر در درد خودم گرفتار شده بودم که نمی توانستم لبخند واقعی شادی را که نیاز داشت به او بدهم
[ترجمه ترگمان]اما من بیش از آن در رنج و درد خود غوطه ور بودم که آن لبخند صادقانه را که به او نیاز داشت به او بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many trade union leaderships had become enmeshed in participation in incomes policies and arrangements for long-term contracts.
[ترجمه گوگل]بسیاری از رهبران اتحادیه های کارگری در مشارکت در سیاست های درآمدی و ترتیبات قراردادهای بلندمدت درگیر شده بودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از رهبران اتحادیه های کارگری در مشارکت در سیاست های درآمدها و ترتیبات برای قراردادهای بلند مدت شرکت کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The international sector Our economy is deeply enmeshed in a complex web of economic relationships with the rest of the world.
[ترجمه گوگل]بخش بین المللی اقتصاد ما عمیقاً در شبکه پیچیده ای از روابط اقتصادی با سایر نقاط جهان درگیر شده است
[ترجمه ترگمان]بخش بین المللی اقتصاد ما عمیقا در مجموعه ای پیچیده از روابط اقتصادی با سایر نقاط جهان قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گیر انداختن (فعل)
knot, confuse, involve, circumvent, enmesh, entangle, embrangle, mesh

گرفتار کردن (فعل)
confuse, incriminate, draw, implicate, hook, involve, enlace, enmesh, entangle, embrangle, tangle, muddle, immesh, enwrap

بدام انداختن (فعل)
trap, snare, decoy, inveigle, entrap, hook, enmesh, nail, ensnare, ensnarl, mesh

در شبکه نهادن (فعل)
enmesh

در دام نهادن (فعل)
enmesh, immesh

گرفتار مخمصه کردن (فعل)
enmesh

انگلیسی به انگلیسی

• catch, ensnare, entrap, entangle

پیشنهاد کاربران

گرفتار کردن. گیر انداختن. در دام {چیزی} گرفتار کردن
مثال:
The whole country was enmeshed in turmoil.
سراسر کشور گرفتار هرج و مرج بود.
دست کسی را در حنا گذاشتن
to catch or involve someone in something unpleasant or dangerous from which it is difficult to escape
گرفتار شدن یا درگیر کردن کسی در چیزی ناخوشایند یا خطرناک که فرار از آن دشوار است
The whales are caught by being enmeshed in nets.
...
[مشاهده متن کامل]

Financial troubles enmeshed him, making it challenging to find solutions.
She has become enmeshed in a tangle of drugs and petty crime.
He was enmeshed in a web of lies and deceit.
The company was enmeshed in a scandal that ruined its reputation.

enmesh
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/enmesh#
درگیر ، گرفتار یا دچار چیزی شدن، بودن.
مثال:
Congress worried about becoming enmeshed in a foreign war.
He was forced to back away, almost tripping over bodies and becoming enmeshed in other fights.
حرف اضافش هم اینا هستن:
enmeshed in/with
دچار . . . شدند

بپرس