معنی: جان دادن، روح دادن، زندگی بخشیدن، نیرو دادن، روح بخشیدن، حیات بخشیدنمعانی دیگر: روح تازه دمیدن در، شاد و گرم کردن، سرزنده کردن، شاداب کردن، خوش روحیه کردن
• : تعریف: to cause to be lively or cheerful. • مترادف: animate, brighten, cheer up, jazz up, pep up, quicken, vitalize • متضاد: deaden, dull • مشابه: cheer, energize, exhilarate, invigorate, rejuvenate, revive, rouse, season, stir up, vivify, waken
- His jokes enlivened the meeting.
[ترجمه گوگل] شوخی های او به جلسه روحیه بخشید [ترجمه ترگمان] لطیفه های او این دیدار را زنده می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Humour can help enliven a dull subject.
[ترجمه گوگل]طنز می تواند به روح بخشیدن به یک موضوع کسل کننده کمک کند [ترجمه ترگمان]Humour می تواند به شما کمک کند به یک سوژه کسل کننده روح ببخشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He sidetracked to enliven the atmosphere.
[ترجمه گوگل]او برای زنده کردن فضا منحرف شد [ترجمه ترگمان]حواسش پرت بود که به جو روح ببخشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. How can we enliven this party?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم این مهمانی را زنده کنیم؟ [ترجمه ترگمان]چطور میتونیم این مهمونی رو شاد کنیم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. BEACH-COMBER Enliven an autumn palette with shades of citrus and spice, then indulge yourself in cashmere.
[ترجمه گوگل]BEACH-COMBER پالت پاییزی را با سایه های مرکبات و ادویه زنده کنید، سپس خودتان را به ترمه لذت ببرید [ترجمه ترگمان]ساحل \"comber -\" با رنگ های مرکبات و ادویه، با استفاده از رنگ های مرکبات و ادویه، خود را در شال کشمیر رها کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. With no suspense about the outcome to enliven the potentially dull political proceedings, the Republicans embraced the popular world of entertainment.
[ترجمه گوگل]جمهوری خواهان بدون هیچ تعلیقی در مورد نتیجه برای جان بخشیدن به روند بالقوه کسل کننده سیاسی، دنیای محبوب سرگرمی را پذیرفتند [ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان بدون تردید در مورد نتیجه ای که به روند بالقوه سیاسی راکد خاتمه دهند، دنیای محبوب سرگرمی را در بر گرفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Paintings by West Marin artists enliven their living room.
[ترجمه گوگل]نقاشی های هنرمندان وست مارین به اتاق نشیمن آنها جان می بخشد [ترجمه ترگمان]نقاشی های طرف غرب، هنرمندان Marin به اتاق نشیمن خود روح می بخشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The prolonged competition could serve to enliven the debate.
[ترجمه گوگل]رقابت طولانیمدت میتواند برای زنده کردن بحث مفید باشد [ترجمه ترگمان]این رقابت طولانی مدت می تواند به این مباحثات ببخشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Flowers enliven any room.
[ترجمه افسون] گل ها به هر اتاقی جان میبخشند
|
[ترجمه گوگل]گل ها هر اتاقی را زنده می کنند [ترجمه ترگمان]گل ها به هر اتاق نیاز دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Yeats's "Sailing to Byzantium" can enliven a journey on any waters, and it will never be forgotten if you recite it on the Bosporus.
[ترجمه گوگل]«قایقرانی به سوی بیزانس» ییتس میتواند سفری را در هر آبی زنده کند و اگر آن را در بسفر بخوانید هرگز فراموش نخواهد شد [ترجمه ترگمان]ییتس می گوید: \"رفتن به امپراطوری روم شرقی\" می تواند به سفری در هر گونه آب شور و نشاط ببخشد، و اگر آن را در ساحل بوسفور حفظ کنی، هرگز فراموش نخواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Such age can also enliven the tennis field is rare, the Asian players is an example.
[ترجمه گوگل]چنین سنی نیز می تواند روح بخشیدن به زمین تنیس نادر است، بازیکنان آسیایی نمونه است [ترجمه ترگمان]این سن همچنین می تواند به زمین تنیس حیات ببخشد و بازیکنان آسیایی یک نمونه هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Holiday decorations enliven downtown Kalamazoo, one of the first American cities to close streets for a pedestrian shopping mall in 195
[ترجمه گوگل]تزیینات تعطیلات مرکز شهر کالامازو را زنده می کند، یکی از اولین شهرهای آمریکا که در سال 195 خیابان ها را برای یک مرکز خرید عابر پیاده بسته کرد [ترجمه ترگمان]جشن تعطیلات به مرکز شهر Kalamazoo، یکی از اولین شهره ای آمریکایی برای تعطیلی خیابان برای خرید یک عابر پیاده در ۱۹۵ مرکز خرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. How can we enliven our party?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم مهمانی خود را زنده کنیم؟ [ترجمه ترگمان]چطور میتونیم our رو به هم بزنیم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The city's murals can enliven an otherwise drab location. Here is "Butterflies in the Caribbean" at 163 Susquehanna.
[ترجمه گوگل]نقاشیهای دیواری شهر میتوانند موقعیتی در غیر این صورت بینظیر را زنده کنند در اینجا "پروانه ها در کارائیب" در 163 Susquehanna است [ترجمه ترگمان]نقاشی های دیواری شهر می توانند به یک مکان کسل کننده دیگر روح ببخشند در اینجا \"پروانه ها در کارائیب\" در ۱۶۳ Susquehanna دنبال می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The Mansfield theatricals would enliven the whole neighbourhood exceedingly.
[ترجمه گوگل]تئاترهای منسفیلد کل محله را به شدت زنده می کند [ترجمه ترگمان]با این همه، تئاترهای منسفیلد حسابی همه محله را به وجد می آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. There are several measures to enliven the market in the plan of commercial development this year.
[ترجمه گوگل]در طرح توسعه تجاری امسال اقدامات متعددی برای نشاط بخشی به بازار وجود دارد [ترجمه ترگمان]در سال جاری چندین معیار برای حیات بخشیدن به بازار در برنامه توسعه تجاری وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
جان دادن (فعل)
act, die, enliven, inspirit
روح دادن (فعل)
act, enliven, inspirit, spirit, animate, vivify
زندگی بخشیدن (فعل)
enliven, animate, vitalize
نیرو دادن (فعل)
enliven, energize, reinforce, freshen, nerve
روح بخشیدن (فعل)
enliven, invigorate, quicken, exhilarate
حیات بخشیدن (فعل)
enliven, vitalize
انگلیسی به انگلیسی
• animate, invigorate, rouse, make lively if something enlivens an event or situation, it makes it more lively or cheerful.
پیشنهاد کاربران
To make something more lively, vibrant, or interesting. “Enliven” is often used when referring to the act of adding energy or excitement to something. چیزی را سرزنده تر، پر جنب و جوش یا جالب تر کردن. ... [مشاهده متن کامل]
"Enliven" اغلب برای اشاره به عمل اضافه کردن انرژی یا هیجان به چیزی استفاده می شود. ************************************************************************************************** مثال؛ For example, a musician might say, “The live band really enlivened the party. ” A teacher might encourage students and say, “Try to enliven your presentation with some visuals or interactive elements. ” A writer might describe a scene and say, “The colorful decorations enlivened the otherwise dull room. ”
۱. روح بخشیدن. جان تازه بخشیدن به ۲. شاداب کردن مثال: David's jokes enlivened the party. شوخی های دیوید مهمانی را شاداب کرد.
جالب و باحال تر کردن چیزی Liven up Humor can help enliven a dull sobject شوخ طبعی میتونه یه موضوع خسته کننده رو جالب تر بکنه #longman