enlistment

/enˈlɪstmənt//ɪnˈlɪstmənt/

معنی: نام نویسی، سرباز گیری
معانی دیگر: درآمدن به خدمت سربازی، سربازی، دوران خدمت سربازی، طول خدمت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of enlisting.

(2) تعریف: the time period for which a person is committed to serve in a military service.
مشابه: tour

جمله های نمونه

1. his enlistment in the air force was unexpected
به خدمت درآمدن او در نیروی هوایی غیرمنتظره بود.

2. his 2-year enlistment ended
دوران خدمت دوساله ی او به پایان رسید.

3. Canadians seek enlistment in the US Marines because they don't see as much opportunity in the Canadian armed forces.
[ترجمه گوگل]کانادایی ها به دنبال نام نویسی در تفنگداران دریایی ایالات متحده هستند زیرا فرصت زیادی در نیروهای مسلح کانادا نمی بینند
[ترجمه ترگمان]کانادایی ها به دنبال نام نویسی در نیروی دریایی ایالات متحده هستند، زیرا آن ها فرصت های زیادی را در نیروهای مسلح کانادا نمی بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. At the end of my term of enlistment I decided to return to civilian life.
[ترجمه گوگل]در پایان دوره سربازی ام تصمیم گرفتم به زندگی غیرنظامی بازگردم
[ترجمه ترگمان]در پایان دوره ریاست جمهوری تصمیم گرفتم که به زندگی مدنی برگردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Illness as a disqualification for enlistment in the army.
[ترجمه گوگل]بیماری به عنوان رد صلاحیت برای ثبت نام در ارتش
[ترجمه ترگمان]بیماری را به عنوان یک رد صلاحیت برای خدمت در ارتش به شمار می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When his one year enlistment was up he headed for Alabama, tried blacksmithing and failed.
[ترجمه گوگل]وقتی سربازی یک ساله اش تمام شد، به آلاباما رفت، آهنگری را امتحان کرد و شکست خورد
[ترجمه ترگمان]زمانی که نام نویسی یک ساله او به پایان رسید، عازم آلاباما شد و ساخت آهنگری را امتحان کرد و شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One obstacle to the enlistment of able professors was that they had to take holy orders.
[ترجمه گوگل]یکی از موانع جذب اساتید توانمند این بود که آنها باید دستورات مقدس را بپذیرند
[ترجمه ترگمان]یک مانع برای نام نویسی استادان موفق این بود که آن ها باید دستورها دینی بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But some see the enlistment of the Internet in the Gaza battle a troubling trend.
[ترجمه گوگل]اما برخی عضوگیری از اینترنت در نبرد غزه را یک روند نگران کننده می دانند
[ترجمه ترگمان]اما برخی شاهد بودند که نام نویسی در اینترنت در نوار غزه یک روند مشکل ساز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. No Parties available for enlistment. Please create a new Party to enlist on this Role.
[ترجمه گوگل]هیچ حزبی برای ثبت نام در دسترس نیست لطفاً یک حزب جدید برای ثبت نام در این نقش ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از طرفین برای نام نویسی در دسترس نیستند لطفا یک حزب جدید برای ثبت نام در این نقش ایجاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This enlistment is not associated with the specified workspace.
[ترجمه گوگل]این ثبت نام با فضای کاری مشخص شده مرتبط نیست
[ترجمه ترگمان]این دوره شامل فضای کاری مشخص شده نمی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Before his enlistment, Gong Yoo expressed I hope there is no war.
[ترجمه گوگل]گونگ یو قبل از استخدامش ابراز امیدواری کرد که جنگی در کار نباشد
[ترجمه ترگمان](مریم Yoo)قبل از نام نویسی خود اظهار امیدواری کرد که هیچ جنگی وجود نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Additional data Streams emerge after Dostya's enlistment into the Cybran Nation military.
[ترجمه گوگل]داده های اضافی جریان ها پس از نام نویسی دوستیا در ارتش ملت Cybran پدیدار می شوند
[ترجمه ترگمان]پس از ورود Dostya به ارتش ملی Cybran، جریان های داده اضافی نیز پدیدار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Only 31 percent of sailors re- enlist after their first enlistment period.
[ترجمه گوگل]تنها 31 درصد از ملوانان پس از اولین دوره خدمت سربازی مجددا نام نویسی می کنند
[ترجمه ترگمان]تنها ۳۱ درصد از ملوانان پس از اولین دوره نام نویسی خود ثبت نام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I signed up for Naval service when I was a high school junior in 1974 and was put on delayed enlistment.
[ترجمه گوگل]من زمانی که در سال 1974 دبیرستان بودم، برای خدمت نیروی دریایی ثبت نام کردم و با تأخیر در خدمت سربازی قرار گرفتم
[ترجمه ترگمان]زمانی که در سال ۱۹۷۴ در دبیرستان بودم و در دوره نام نویسی به تعویق افتاد، من برای خدمت نیروی دریایی ثبت نام کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نام نویسی (اسم)
enlistment, registration, enrollment

سرباز گیری (اسم)
recruitment, enlistment

انگلیسی به انگلیسی

• act of enlisting persons for military service; act of signing up for military service
enlistment is the act of joining the army, navy, or air force.
an enlistment is the period of time for which someone is a member of one of the armed forces.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : enlist
✅️ اسم ( noun ) : enlistment
✅️ صفت ( adjective ) : enlisted
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس