enlarged

جمله های نمونه

1. an enlarged palpable spleen
طحال بزرگ شده و ملموس

2. The castle was enlarged considerably in the fifteenth century.
[ترجمه گوگل]این قلعه در قرن پانزدهم به طور قابل توجهی بزرگ شد
[ترجمه ترگمان]قلعه در قرن پانزدهم به طور قابل ملاحظه ای بزرگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They've enlarged the kitchen by building over part of the garden.
[ترجمه گوگل]آنها آشپزخانه را با ساختن بخشی از باغ بزرگتر کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها آشپزخانه را با ساختن قسمتی از باغ بزرگ کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The balloon enlarged as we pumped air into it.
[ترجمه گوگل]بالون با پمپاژ هوا به داخل آن بزرگ شد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ما هوا را به درون آن پمپ می کردیم، بالن بزرگ تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We enlarged the house by adding a west wing.
[ترجمه گوگل]ما خانه را با اضافه کردن یک بال غربی بزرگتر کردیم
[ترجمه ترگمان]ما با افزودن یک جناح غربی، خانه را بزرگ کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We're going to have this picture enlarged.
[ترجمه گوگل]ما این تصویر را بزرگتر خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]می خوایم این عکس بزرگ تر بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The UN secretary-general yesterday recommended an enlarged peacekeeping force.
[ترجمه گوگل]دبیرکل سازمان ملل متحد روز گذشته افزایش نیروی حافظ صلح را توصیه کرد
[ترجمه ترگمان]دبیر کل سازمان ملل روز گذشته یک نیروی حافظ صلح بزرگ را توصیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Symptoms of the disease include an enlarged spleen or liver.
[ترجمه گوگل]علائم این بیماری شامل بزرگ شدن طحال یا کبد است
[ترجمه ترگمان]علایم این بیماری شامل طحال یا کبد بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Business is booming since I enlarged the shop.
[ترجمه گوگل]از زمانی که مغازه را بزرگ کردم، تجارت رونق گرفت
[ترجمه ترگمان]تجارت از زمانی که مغازه را بزرگ کردم در حال ترقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An enlarged prostate does not necessarily mean cancer.
[ترجمه گوگل]بزرگ شدن پروستات لزوماً به معنای سرطان نیست
[ترجمه ترگمان]پروستات بزرگ لزوما به معنی سرطان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She followed up and enlarged on the work her mother had begun.
[ترجمه گوگل]او کارهایی را که مادرش شروع کرده بود دنبال کرد و بزرگتر کرد
[ترجمه ترگمان]او به دنبال کار مادرش رفت و بزرگ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'd like the photograph enlarged so that it's half as big again.
[ترجمه گوگل]من می خواهم عکس بزرگ شود تا دوباره نصف بزرگ شود
[ترجمه ترگمان]از عکس بزرگ تر شدم تا دوباره به اندازه نصف بزرگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some actresses have had their breasts enlarged with implants for career reasons.
[ترجمه گوگل]برخی از بازیگران زن به دلایل شغلی سینه های خود را با ایمپلنت بزرگ کرده اند
[ترجمه ترگمان]برخی از هنرپیشه های زن با implants به دلایل شغلی، پستان های خود را بزرگ کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'm going to get these two pictures enlarged.
[ترجمه گوگل]من قصد دارم این دو عکس را بزرگ کنم
[ترجمه ترگمان]می خواهم این دو تابلو را بزرگ تر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] توسعه یافته

انگلیسی به انگلیسی

• increased in size, made larger

پیشنهاد کاربران

با تفصیل شرح دادن، بزرگ کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : enlarge / large
✅️ اسم ( noun ) : largeness / enlargement / enlarger
✅️ صفت ( adjective ) : large / largish / enlarged
✅️ قید ( adverb ) : largely
متورم

بپرس