engrossed

/ɪnˈɡroʊst//ɪnˈɡrəʊst/

معنی: مجذوب، کاملا اشغال شده، انحصار شده
معانی دیگر: انحصارشده، کاملا اشغال شده، مجذوب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: involved or mentally engaged in something to the point of being unable to focus on anything else.
مشابه: busy, captivated, engaged, involved

- She was so engrossed in her book that she didn't hear the knock on the door.
[ترجمه مهسا] او آنقدر غرق خواندن کتاب بود که صدای در را نشنید
|
[ترجمه گوگل] آنقدر غرق کتابش بود که صدای در را نشنید
[ترجمه ترگمان] چنان غرق در کتاب بود که صدای تق تق در را نشنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's been utterly engrossed with this project ever since the funding was approved.
[ترجمه گوگل] او از زمانی که بودجه تصویب شد، کاملاً درگیر این پروژه بوده است
[ترجمه ترگمان] از زمانی که بودجه مورد تایید قرار گرفته است، او کاملا مجذوب این پروژه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. julie is engrossed in the book
جولی غرق در مطالعه ی کتاب است.

2. He is engrossed in his work.
[ترجمه گوگل]او در کار خود غرق شده است
[ترجمه ترگمان]او مشغول کار خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was so engrossed by/in the book that she forgot the cakes in the oven.
[ترجمه گوگل]او آنقدر غرق کتاب بود که کیک های داخل فر را فراموش کرد
[ترجمه ترگمان]چنان غرق در کتاب بود که کیک را در تنور گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Engrossed in his book he forgot the time.
[ترجمه گوگل]غرق در کتابش زمان را فراموش کرد
[ترجمه ترگمان]engrossed در کتابش آن زمان را فراموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He seemed completely engrossed in his book.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او کاملاً در کتاب خود غرق شده است
[ترجمه ترگمان]او کاملا غرق در کتاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The scene was stunning, and for a time engrossed all our attention.
[ترجمه گوگل]صحنه خیره کننده بود و برای مدتی تمام توجه ما را به خود جلب کرد
[ترجمه ترگمان]صحنه بسیار خیره کننده بود و برای مدتی توجه همه ما را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Newton was so engrossed in his laboratory work that he often forgot to eat.
[ترجمه گوگل]نیوتن آنقدر غرق در کار آزمایشگاهی خود بود که اغلب فراموش می کرد غذا بخورد
[ترجمه ترگمان]نیوتن به قدری مجذوب کاره ای آزمایشگاهی خود بود که اغلب فراموش می کرد غذا بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was engrossed in his job to the detriment of his health.
[ترجمه گوگل]غرق در کارش بود که به سلامتی اش لطمه زد
[ترجمه ترگمان]او در کار خود به ضرر تندرستی خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were so engrossed in/with what they were doing that they didn't hear me come in.
[ترجمه گوگل]آنها آنقدر غرق در کاری بودند که انجام می دادند که صدای آمدن من را نشنیدند
[ترجمه ترگمان]آن ها خیلی درگیر کارهایی بودند که آن ها داشتند انجام می دادند که صدای من را نمی شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her name was engrossed on the list.
[ترجمه گوگل]نام او در لیست ثبت شده بود
[ترجمه ترگمان] اسمش درگیر لیست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Who's that guy Ally's been engrossed in conversation with all night?
[ترجمه گوگل]آن مردی که الی تمام شب با او درگیر گفتگو بوده کیست؟
[ترجمه ترگمان]اون یارو \"الی\" کیه که با تمام شب رو مشغول صحبت بوده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The student is engrossed in his book.
[ترجمه گوگل]دانش آموز در کتاب خود غرق شده است
[ترجمه ترگمان]دانش آموز مشغول مطالعه کتاب خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tony didn't notice because he was too engrossed in his work.
[ترجمه گوگل]تونی متوجه نشد زیرا بیش از حد در کار خود غرق شده بود
[ترجمه ترگمان]تونی متوجه نشده بود که حواسش به کارش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Koons has engrossed himself in a world of commercialism that most modern artists disdain.
[ترجمه گوگل]کونز خود را در دنیای تجاری گرایی غرق کرده است که اکثر هنرمندان مدرن از آن بیزار هستند
[ترجمه ترگمان]Koons خود را در دنیایی از سوداگری (commercialism)سرگرم کرده است که اغلب هنرمندان مدرن آن را تحقیر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. As the business grew, it totally engrossed him.
[ترجمه گوگل]همانطور که تجارت رشد کرد، او را کاملا مجذوب کرد
[ترجمه ترگمان]چون قضیه بزرگ تر شد، کاملا او را به خود مشغول کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجذوب (صفت)
attracted, engrossed, drawn, possessed, spellbound

کاملا اشغال شده (صفت)
engrossed

انحصار شده (صفت)
engrossed

انگلیسی به انگلیسی

• gripped, absorbed; fascinated
if you are engrossed in something, it holds your attention completely.

پیشنهاد کاربران

"engrossed" is an advanced word in English.
It means to be completely absorbed or focused on something, to the point where you lose track of time or your surroundings.
The word "engrossed" is often used to describe a state of intense concentration or interest, such as when someone is "engrossed in a book" or "engrossed in a conversation.
...
[مشاهده متن کامل]

" It can also be used more negatively, to describe a state of obsessive or unhealthy fixation, such as when someone is "engrossed in their own thoughts" or "engrossed in their work to the detriment of their personal life. "
"Engrossed" is a more advanced word than simpler synonyms like "focused" or "absorbed" because it implies a deeper level of concentration or interest, and can have more nuanced connotations depending on the context.

✔️غرق ( در کاری )
. e. g
When I was younger, I used to enjoy playing video games with my friends
We would often gather at someone’s house after school and play video games together. We would take turns playing different games, and we would spend hours ⭐engrossed⭐ in our favorite games
...
[مشاهده متن کامل]

I enjoyed this activity because it was a great way to spend time with my friends and have fun together. We would often talk about the games we were playing and share tips and tricks to help each other get better. It was also a great way to escape from the stress of school and just relax and have a good time

غرق در چیزی شدن به طوری که از دنیای اطراف جدا بشی
شیفته چیزی شدن، دل نکندن از چیزی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : engross
اسم ( noun ) : engrossment
صفت ( adjective ) : engrossed / engrossing
قید ( adverb ) : _
be engrossed in
غرق شدن، مجذوب شدن
مجذوب , غرق ( در چیزی )
# He seemed completely engrossed in the book
# He didn't notice because he was too engrossed in his work
# She was so engrossed in the film that she didn't hear the knock on the door
to be engrossed with sth=غرق در چیزی شدن/مجذوب چیزی شدن ( طوری که دیگر متوجه چیز دیگری نشوی )
درگیر

بپرس