engrain

/enˈɡreɪn//ɪnˈɡreɪn/

رجوع شود به: ingrain

جمله های نمونه

1. Look at your keyboard. Now look at the Engrain. See a difference?
[ترجمه گوگل]به صفحه کلید خود نگاه کنید حالا به Engrain نگاه کنید تفاوت را می بینید؟
[ترجمه ترگمان]به صفحه کلید نگاه کنید حالا به \"Engrain\" نگاه کن چه فرقی می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's certainly a powerful way to engrain the brand in the user's mind.
[ترجمه گوگل]مطمئناً این یک راه قدرتمند برای ثبت نام تجاری در ذهن کاربر است
[ترجمه ترگمان]این قطعا راهی قدرتمند برای engrain نام تجاری در ذهن کاربر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Catastrophizing a sleep problem, however, tends to further engrain it, says Shives. "I try to get to calm down, " she says. "But that's kind of like telling a depressed person to perk up.
[ترجمه گوگل]شیوز می گوید، با این حال، فاجعه سازی یک مشکل خواب، آن را بیشتر تشدید می کند او می گوید: «سعی می کنم به آرامش برسم "اما این به نوعی مانند این است که به یک فرد افسرده بگوییم که سرحال شود
[ترجمه ترگمان]او می گوید: \"اما به نظر می رسد که مشکل خواب بیشتر از آن است که می گوید:\" من سعی می کنم به آرامش برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The organizational goal must always be to integrate and engrain accessible design principles into existing development team process and practices.
[ترجمه گوگل]هدف سازمانی همیشه باید ادغام و تثبیت اصول طراحی قابل دسترس در فرآیندها و شیوه های تیم توسعه موجود باشد
[ترجمه ترگمان]هدف سازمانی همیشه باید ادغام و ادغام اصول طراحی در دسترس در فرآیند و اقدامات تیم توسعه موجود باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We have in the past exported all kinds of chopping board, engrain cutting board, salad bowl set, tray, lazy susan, trivet, etc. to Europe.
[ترجمه گوگل]ما در گذشته انواع تخته خردکن، تخته برش حبه ای، ست کاسه سالاد، سینی، سوزان تنبل، تریوت و غیره را به اروپا صادر کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما در گذشته همه انواع تخته خرد شده، تخته برش engrain، bowl سالاد، سینی سالاد، سینی، lazy، trivet و غیره را به اروپا صادر کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• firmly implant, imprint deeply into one's character or mind, make an inextricable part of

پیشنهاد کاربران

بپرس