engine

/ˈendʒən//ˈendʒɪn/

معنی: محرک، ماشین، اسباب، الت، موتور، ماشین بخار
معانی دیگر: انجین، کارزا، دستگاه، ابزار، لوکوموتیو، رجوع شود به: fire engine، (قدیمی) وسیله، ذکاوت، تدبیرکردن، نقشه کشیدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a machine that derives force and motion from the conversion of energy, such as fuel or electricity, to work.
مشابه: motor

(2) تعریف: a railroad locomotive.

(3) تعریف: any mechanical device.

جمله های نمونه

1. engine exhaust asphyxiated him
برون دمه ی موتور (گاز موتور) او را خفه کرد.

2. engine lubrication
روغن کاری موتور

3. engine mount
سکوی موتور

4. engine parts
اجزای موتور

5. engine trouble
خرابی موتور

6. an engine at idle
موتور در حال کار در جا

7. an engine overhaul
تعمیر موتور

8. an engine that develops 100 horsepower
موتوری که صد توان اسب نیرو تولید می کند

9. an engine without any flaw
موتوری بدون هیچگونه عیب

10. his engine started with a whish
موتور با صدای غژ غژ به کار افتاد.

11. rocket engine
موتور موشک

12. steam engine
ماشین بخار

13. the engine barked
موتور به صدا افتاد.

14. the engine burns up fuel
مصرف موتور بیش از حد است.

15. the engine coughed a few times and died out
موتور چند صدای سرفه مانند کرد و خاموش شد.

16. the engine exhausts through a long pipe
دود موتور از لوله ی بلندی خارج می شود.

17. the engine is out
موتور خاموش است.

18. the engine kept stalling
موتور مرتبا خاموش می شد.

19. the engine started with a kick
موتور با تکان (یا جنبش) روشن شد.

20. the engine was pounding
موتور تپ تپ می کرد.

21. the engine went dead in the middle of the highway
در میان جاده موتور از کار افتاد.

22. the engine will not fire
موتور روشن نمی شود.

23. irreversible engine
موتوری که دنده ی عقب ندارد

24. a cold engine
موتور سرد

25. a five-cylinder engine
موتور پنج سیلندر

26. a gasoline engine drives the motorboat
موتور بنزینی قایق موتوری را به حرکت در می آورد.

27. a jet engine propels the rocket
یک موتور جت موشک را به حرکت در می آورد.

28. a noisy engine
موتور پر صدا

29. a silent engine
یک موتور کم صدا

30. a stationary engine
موتور خاموش

31. a stubborn engine
یک موتور بدقلق

32. a water-cooled engine
موتوری که با آب خنک می شود

33. due to engine failure
بخاطر از کار افتادن موتور

34. let the engine run for five minutes so that it warms up
بگذار موتور (اتومبیل) پنج دقیقه در جا کار کند تا گرم شود.

35. the car engine iced up
موتور اتومبیل یخ زد.

36. the car engine is making a funny noise
موتور ماشین صدای عجیبی می کند.

37. the car's engine failed
موتور اتومبیل از کار افتاد.

38. the new engine yields more power
موتور جدید نیروی بیشتری تولید می کند.

39. this car's engine needs to be repaired and tuned up
موتور این اتومبیل باید تعمیر و میزان شود.

40. a prototype atomic engine
یک موتور پیشمونه ای اتمی

41. he gave the engine a going-over
موتور را دقیقا بازبینی کرد.

42. he killed the engine and got out of the car
او موتور را خاموش کرد و از اتومبیل خارج شد.

43. to de-ice an engine
موتور را یخ زدایی کردن

44. to disassemble an engine
موتوری را از هم باز کردن (پیاده کردن)

45. to overhaul an engine
موتور را تعمیر کردن

46. i repaired this car's engine
موتور این اتومبیل را تعمیر کردم.

47. the pulse of an engine
پت پت موتور

48. this pipe feeds the engine
این لوله موتور را تغذیه می کند.

49. to devise a new engine
موتور تازه ای ابداع کردن

50. to speed up the engine
موتور را تند کردن

51. to warm up the engine
موتور را گرم کردن

52. when i start the engine in cold weather, it kicks a good deal
وقتی موتور را در هوای سرد روشن می کنم خیلی تکان می خورد.

53. a glitch in the spacecraft's engine
اشکال فنی در موتور فضاپیما

54. a loose connection in the engine
اتصال (یا پیچ یا سیم و غیره) شل در موتور

55. after a few kilometers the engine blew
چند کیلومتر که رفتیم موتور از کار افتاد.

56. the design of the new engine needs to be refined further
طراحی موتور جدید نیاز به اصلاح بیشتری دارد.

57. the drive shaft of an engine
میل گاردان،میله ی متحرک موتور

58. the principle of a gasoline engine is internal combustion
احتراق درونی اصل کار موتورهای بنزین سوز است.

59. the thrust of a jet engine
رانش موتور جت

60. the valve train of an engine
جنب آور سوپاپ موتور

61. they are designing a new engine
آنها مشغول طراحی موتور جدیدی هستند.

62. a miniaturized version of a ship's engine
نمونه ریزگری شده ی موتور یک کشتی

63. engineers assembled the parts of the engine
مهندسان قطعات موتور را به هم سوار کردند.

64. the combustion of gasoline in the engine
سوختن بنزین در موتور

65. the mechanic revved up the car engine
مکانیک موتور اتومبیل را تند به کار انداخت (گاز داد).

66. the working model of a steam engine
نمونه ی کاربردی یک ماشین بخار

67. there is a fault in the engine
موتور عیب دارد.

68. to charge the battery, race the engine
برای پر کردن باتری موتور را در جا گاز بده.

69. to piece together parts of an engine
قطعات موتور را سر هم کردن

70. his billet was next to the ship's engine room
جای خواب او مجاور موتورخانه ی کشتی بود.

مترادف ها

محرک (اسم)
irritant, motive, stimulus, exciter, motivation, engine, motor, impellent, driver, incitation, incitant

ماشین (اسم)
apparatus, machine, engine, mill, automaton, motor, plant, gin, mechanism

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

الت (اسم)
apparatus, implement, tool, instrument, engine, organ, appliance, instrumental

موتور (اسم)
engine, motor

ماشین بخار (اسم)
engine, steam engine, steamer

تخصصی

[کامپیوتر] موتور - 1- بخشی از برنامه ی کامپیوتری که تکنیک خاصی را پیاده سازی می کند. نگاه کنید به inference engine, MonteCarlo engine, search engine . 2. مکانیسم چاپی در چاپگر لیزری بدون مدار کنترلی کامپیوتری . بسیاری از چاپگرها موتوری را که ساخت شرکت Canon ژاپی است، به کار می برند. - ماشین، موتور .
[برق و الکترونیک] ماشین، موتور
[ریاضیات] ماشین

انگلیسی به انگلیسی

• machine which supplies force and motion, motor; locomotive; part of a program which handles certain types of data (computers)
the engine of a vehicle is the part that produces the power to make it move.
an engine is also the large vehicle that pulls a railway train.

پیشنهاد کاربران

1. موتور 2. لوکوموتیو 3. ماشین اتش نشانی 4. اسباب
مثال:
a car engine
یک موتور ماشین
the main engine of change
اسباب اصلی تغییر
بخش های مختلف موتور اتومبیل
Engine Components:
Engine Block - بلوک موتور
Cylinder Head - سرسیلندر
Pistons - پیستون ها
Connecting Rods - میله های اتصال
Crankshaft - میل لنگ
Camshaft - میل سوپاپ
...
[مشاهده متن کامل]

Valves - سوپاپ ها
Spark Plugs - شمع ها
Fuel Injectors - انژکتورهای سوخت
Oil Pump - پمپ روغن
Water Pump - پمپ آب
Timing Belt/Chain - تسمه/زنجیر تایم
Oil Filter - فیلتر روغن
Air Filter - فیلتر هوا
Intake Manifold - کلکتور ورودی
Exhaust Manifold - کلکتور خروجی
Turbocharger - توربوشارژر
Supercharger - سوپرشارژر
Catalytic Converter - مبدل کاتالیستی
Engine Oil - روغن موتور

موتور، موتور خودرو
مثال: The engine of the car roared to life as he turned the key.
موتور خودرو با چرخاندن کلید به کار افتاد.
Ladder: ماشین آتش نشانی ( با نردبان بلند )
Engine: ماشین آتش نشانی ( با مخزن بزرگ آب )
لوکوموتیو
موتور ( قطعه )
to gun ( one's ) engine – to suddenly start driving very; to suddenly give a car or vehicle the most fuel possible to get it to move as quickly as possible
* Roberto gunned his engine and quickly drove past the other cars.
engine ( قطعات و اجزای خودرو )
واژه مصوب: موتور 1
تعریف: سامانه ای برای تبدیل نوعی انرژی غیرمکانیکی به انرژی مکانیکی به منظور تولید نیرو یا حرکت
در حالت اسمی:
محرک
موتور جستجوی وب
Vehicles

موتور ماشین مشخصه ولی این برام سواله که چیه قطار میشه کسی می دونه
موتور ماشین
یکی از معانی: پیشران
موتور
موتور درون ماشین

موتور ماشین، موتور بنزینی و موتور حرارتی
موتور درون سوز، موتور بنزینی
خودرو: موتور
Salam Engine makes heat to fly موتور حرارتی ماشین بخار

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس