1. engine exhaust asphyxiated him
برون دمه ی موتور (گاز موتور) او را خفه کرد.
2. engine lubrication
روغن کاری موتور
3. engine mount
سکوی موتور
4. engine parts
اجزای موتور
5. engine trouble
خرابی موتور
6. an engine at idle
موتور در حال کار در جا
7. an engine overhaul
تعمیر موتور
8. an engine that develops 100 horsepower
موتوری که صد توان اسب نیرو تولید می کند
9. an engine without any flaw
موتوری بدون هیچگونه عیب
10. his engine started with a whish
موتور با صدای غژ غژ به کار افتاد.
11. rocket engine
موتور موشک
12. steam engine
ماشین بخار
13. the engine barked
موتور به صدا افتاد.
14. the engine burns up fuel
مصرف موتور بیش از حد است.
15. the engine coughed a few times and died out
موتور چند صدای سرفه مانند کرد و خاموش شد.
16. the engine exhausts through a long pipe
دود موتور از لوله ی بلندی خارج می شود.
17. the engine is out
موتور خاموش است.
18. the engine kept stalling
موتور مرتبا خاموش می شد.
19. the engine started with a kick
موتور با تکان (یا جنبش) روشن شد.
20. the engine was pounding
موتور تپ تپ می کرد.
21. the engine went dead in the middle of the highway
در میان جاده موتور از کار افتاد.
22. the engine will not fire
موتور روشن نمی شود.
23. irreversible engine
موتوری که دنده ی عقب ندارد
24. a cold engine
موتور سرد
25. a five-cylinder engine
موتور پنج سیلندر
26. a gasoline engine drives the motorboat
موتور بنزینی قایق موتوری را به حرکت در می آورد.
27. a jet engine propels the rocket
یک موتور جت موشک را به حرکت در می آورد.
28. a noisy engine
موتور پر صدا
29. a silent engine
یک موتور کم صدا
30. a stationary engine
موتور خاموش
31. a stubborn engine
یک موتور بدقلق
32. a water-cooled engine
موتوری که با آب خنک می شود
33. due to engine failure
بخاطر از کار افتادن موتور
34. let the engine run for five minutes so that it warms up
بگذار موتور (اتومبیل) پنج دقیقه در جا کار کند تا گرم شود.
35. the car engine iced up
موتور اتومبیل یخ زد.
36. the car engine is making a funny noise
موتور ماشین صدای عجیبی می کند.
37. the car's engine failed
موتور اتومبیل از کار افتاد.
38. the new engine yields more power
موتور جدید نیروی بیشتری تولید می کند.
39. this car's engine needs to be repaired and tuned up
موتور این اتومبیل باید تعمیر و میزان شود.
40. a prototype atomic engine
یک موتور پیشمونه ای اتمی
41. he gave the engine a going-over
موتور را دقیقا بازبینی کرد.
42. he killed the engine and got out of the car
او موتور را خاموش کرد و از اتومبیل خارج شد.
43. to de-ice an engine
موتور را یخ زدایی کردن
44. to disassemble an engine
موتوری را از هم باز کردن (پیاده کردن)
45. to overhaul an engine
موتور را تعمیر کردن
46. i repaired this car's engine
موتور این اتومبیل را تعمیر کردم.
47. the pulse of an engine
پت پت موتور
48. this pipe feeds the engine
این لوله موتور را تغذیه می کند.
49. to devise a new engine
موتور تازه ای ابداع کردن
50. to speed up the engine
موتور را تند کردن
51. to warm up the engine
موتور را گرم کردن
52. when i start the engine in cold weather, it kicks a good deal
وقتی موتور را در هوای سرد روشن می کنم خیلی تکان می خورد.
53. a glitch in the spacecraft's engine
اشکال فنی در موتور فضاپیما
54. a loose connection in the engine
اتصال (یا پیچ یا سیم و غیره) شل در موتور
55. after a few kilometers the engine blew
چند کیلومتر که رفتیم موتور از کار افتاد.
56. the design of the new engine needs to be refined further
طراحی موتور جدید نیاز به اصلاح بیشتری دارد.
57. the drive shaft of an engine
میل گاردان،میله ی متحرک موتور
58. the principle of a gasoline engine is internal combustion
احتراق درونی اصل کار موتورهای بنزین سوز است.
59. the thrust of a jet engine
رانش موتور جت
60. the valve train of an engine
جنب آور سوپاپ موتور
61. they are designing a new engine
آنها مشغول طراحی موتور جدیدی هستند.
62. a miniaturized version of a ship's engine
نمونه ریزگری شده ی موتور یک کشتی
63. engineers assembled the parts of the engine
مهندسان قطعات موتور را به هم سوار کردند.
64. the combustion of gasoline in the engine
سوختن بنزین در موتور
65. the mechanic revved up the car engine
مکانیک موتور اتومبیل را تند به کار انداخت (گاز داد).
66. the working model of a steam engine
نمونه ی کاربردی یک ماشین بخار
67. there is a fault in the engine
موتور عیب دارد.
68. to charge the battery, race the engine
برای پر کردن باتری موتور را در جا گاز بده.
69. to piece together parts of an engine
قطعات موتور را سر هم کردن
70. his billet was next to the ship's engine room
جای خواب او مجاور موتورخانه ی کشتی بود.