engagement

/enˈɡeɪdʒmənt//ɪnˈɡeɪdʒmənt/

معنی: نامزدی، سرگرمی، اشتغال، عهده
معانی دیگر: نامزدی (ازدواج)، قول و قرار، قرار ملاقات (و غیره)، وعده (انجام کاری یا دیدار و غیره)، تعهد، تقبل، پذیرندگی، کارداری (به ویژه در شغل های هنری)، مشغولیت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of engaging or state of being engaged.
متضاد: disengagement
مشابه: employment

(2) تعریف: a scheduled appointment or obligation.
مشابه: appointment, stand

(3) تعریف: a pledge to be married; period of anticipating marriage; betrothal.
مشابه: betrothal

(4) تعریف: a battle or conflict.
مشابه: battle, combat, conflict, encounter, fight

جمله های نمونه

1. an engagement party
جشن نامزدی

2. an engagement ring
حلقه ی نامزدی

3. auspicious engagement ceremony
مراسم فرخنده ی نامزدی

4. sherry's engagement ring
انگشتر نامزدی شری

5. their engagement is off
نامزدی آنها به هم خورده است.

6. i'll break my engagement and come to your party
قرار خود را به هم می زنم و به مهمانی شما می آیم.

7. i was excited to hear the news of david's engagement
از شنیدن خبر نامزدی دیوید هیجان زده شدم.

8. He broke off the engagement in a fit of jealousy.
[ترجمه گوگل]او به دلیل حسادت نامزدی را قطع کرد
[ترجمه ترگمان]نامزدی را با حسادت قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The couple eventually wed after an eighteen year engagement.
[ترجمه گوگل]این زوج در نهایت پس از هجده سال نامزدی ازدواج کردند
[ترجمه ترگمان]زوجی که سرانجام بعد از هیجده سال نامزدی ازدواج کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. John has broken off his engagement to Mary.
[ترجمه مهشید] جان نامزدی اش را با مری بهم زده است
|
[ترجمه زهرا] جان نامزدی خود را با ماری به هم زده است.
|
[ترجمه گوگل]جان نامزدی خود را با مریم قطع کرد
[ترجمه ترگمان]جان نامزدی خود را با مری قطع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their engagement was announced in the local paper.
[ترجمه گوگل]نامزدی آنها در روزنامه محلی اعلام شد
[ترجمه ترگمان]نامزدی آن ها در روزنامه محلی اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They haven't formally announced their engagement yet.
[ترجمه گوگل]آنها هنوز به طور رسمی نامزدی خود را اعلام نکرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز رسما نامزدی خود را اعلام نکرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Janis and Kurt have announced their engagement.
[ترجمه گوگل]جنیس و کرت نامزدی خود را اعلام کردند
[ترجمه ترگمان]جنیس \"و\" کرت \"engagement رو اعلام کردن\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They announced their engagement in 'The Times'.
[ترجمه گوگل]آنها نامزدی خود را در "تایمز" اعلام کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها نامزدی خود را در تایمز اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. After a whirlwind romance the couple announced their engagement in July.
[ترجمه گوگل]پس از یک طوفان عاشقانه، این زوج در ماه جولای نامزدی خود را اعلام کردند
[ترجمه ترگمان]بعد از یک ماجرای عاشقانه، این زوج در ماه ژوئیه نامزدی خود را اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They announced their engagement to the family.
[ترجمه فاطمه] انها نامزدی خود را به خانواده اعلام کردند
|
[ترجمه گوگل]نامزدی خود را با خانواده اعلام کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها نامزدی خود را با خانواده اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A prior engagement will preclude me from coming.
[ترجمه سمیرا] قرارداد قبلی مانع از امدن من میشود.
|
[ترجمه سمیرا] تعامل قبلی مانع از امدن من خواهد شد
|
[ترجمه فاطمه] کاری که از قبل مشغول ان هستم مانع امدن من خواهد شد
|
[ترجمه گوگل]نامزدی قبلی مانع از آمدن من می شود
[ترجمه ترگمان]نامزدی قبلی مانع آمدن من نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She backed out of her engagement.
[ترجمه فاطمه] نامزدیش را بهم زد
|
[ترجمه گوگل]او از نامزدی خود عقب نشینی کرد
[ترجمه ترگمان]از نامزدی خود بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She has broken off her engagement to Charles.
[ترجمه فاطمه] نامزدیش را با چارلز بهم زده است
|
[ترجمه گوگل]او نامزدی خود را با چارلز قطع کرد
[ترجمه ترگمان]نامزدی او را به چارلز قطع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامزدی (اسم)
affiance, nomination, candidacy, engagement, betrothal, candidature, trothplight, candidate ship, troth, espousal

سرگرمی (اسم)
amusement, sport, game, fun, engagement, entertainment, pastime, hobby, recreation, avocation, occupation, trade, metier

اشتغال (اسم)
office, engagement, occupation, busyness

عهده (اسم)
promise, responsibility, charge, engagement, duty, guarantee, obligation

تخصصی

[حسابداری] ملاقات

انگلیسی به انگلیسی

• commitment, obligation; betrothal, promise to marry; period of employment; battle, fight; (obstetrics) entrance of the fetal head or lowermost part of the fetus drops and descends into the pelvic canal
an engagement is an appointment that you have with someone; a formal use.
an engagement is also an agreement that two people have made to get married, or the period during which they are engaged.
a military engagement is an armed conflict between two enemies.

پیشنهاد کاربران

1. نامزدی 2. کار. مشغله 3. قرار 4. تعهد 5. استخدام 6. نبرد. پیکار. درگیری 7. ( نمایش و غیره ) برنامه 8. ( چرخ دنده ) گیر. چفت
مثال:
they broke off their engagement
آنها نامزدیشون رو به هم زدند.
...
[مشاهده متن کامل]

a business engagement
یک شغل و کار تجارت
Britain's continued engagement in open trading
بریتانیا به قرار و تعهد داد و ستد آزاد ادامه داده است.
his engagement as a curate
استخدام او به عنوان یک کشیش ساده
the first engagement of the war
اولین نبرد و درگیری جنگ

پرداختن به چیزی
Engagement with
نبرد – پیکار – درگیری
مثال: The largest engagement of the Polish war = بزرگترین درگیری در جنگ لهستان
تعامل، مشارکت و فعالیت در یک گروه
مشغولیت و مشارکت
مشارکت فعال
( ذهنی و بدنی )
از نظر روانشناسی، روش خاصی از مشارکت در یک کار: مشارکت در یک فعالیت به گونه ای که فرد یا گروه گذشت زمان را حس نمی کنند. اصطلاح مشابه flow یا جریان است.
تعهد، درگیر شدن
در متون روانشناسی مثبت گرا و به عنوان یک سازه: اشتیاق برای مثال اشتیاق شغلی یا اشتیاق تحصیلی
در مدل پرما ( مدل شکوفایی روانشناختی سلیگمن ) : فعالیت لذت بخش ( که توام با غرقه شدن باشد )
( شبکه های اجتماعی ) ( مارکتینگ نسل چهار ) یک اصطلاح جامع برای اقداماتی است که نشاندهنده میزان تعامل مخاطبان با محتوای تولید شده است. تعامل در رسانه های اجتماعی می تواند شامل لایک، کامنت و بازنشر، ذخیره، ارسال و حتی مکث روی یک محتوا باشد.
( اسم ) : ( در مامایی ) لحظه ای که قسمتی از جنین، معمولاً سر، در ابتدای زایمان وارد لگن می شود.
قرار، ترتیبات مقرر
به معنای تعامل است زمانیکه در صنعت رسانه engagement rate مطرح میشود که میشه نرخ تعامل
یعنی اون پست در شبکه اجتماعی یا فلان ایمیل چند درصد افراد بیننده رو درگیر کرده با موضوع
اشتیاق /درگیری / عجین شدگی / دلبستگی
قرارداد
ارتباط هم معنی میده مثل
Regular engagement with family
ارتباط منظم با خانواده
نامزدی.
مترادف: betrothal
درگیری ذهنی
سپردن تعهد
prior engagement
قرار قبلی
قرار مهمتر
درهم کنش
همگرایی
حضور فعال
مواجهه، رویارویی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : engage
✅️ اسم ( noun ) : engagement
✅️ صفت ( adjective ) : engaged / engaging
✅️ قید ( adverb ) : engagingly
1 -
an agreement to marry someone
نامزدی ( به انگلیسی: Engagement ) دورانی است که پس از توافق دو نفر برای ازدواج در آینده آغاز می شود. قرارداد نامزدی موجب پیدایش یک تعهد اخلاقی، نوعی نسبت خویشاوندی و آثار حقوقی می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

They announced their engagement at the party on Saturday
an engagement party
2 -
the act of beginning to fight someone, or a period of time in a war
نظامی/ درگیری، منازعه
a military engagement
3 -
an arrangement to do something or meet someone at a particular time and place
قرار ملاقات
We have a dinner engagement Thursday
4 -
the fact of being involved with something
تعامل، مشارکت
He was known for his engagement with the problems of the most difficult students
their lack of engagement in politics

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/engagement?q=Engagement
قرار ملاقات
مراودات، مشارکت، همکاری، تعاملات، درهم تنیدگی، وجه تعامل، همکاری و ارتباط، حضور،
اهتمام
پرداختن
رویکرد
پزشکی، زنان و زایمان
انگاژمان, ورود سر بچه یا قسمتی از بچه که در جلو قرار دارد بداخل تنگه فوقانی لگن مادر
دلبستگی
شیفتگی با چیزی ( در مورد برندی خاص )
همکاری
تعامل . . .
Our foreign policy calls for meaningful engagement
سیاست خارجی ما خواستار تعامل معنادار است
● نامزدی
● مشارکت
● درگیری
مشارکت
مشغولیت
تعهد
تعامل
درگیری
مشارکت
engagement ( علوم نظامی )
واژه مصوب: درگیری
تعریف: زدوخورد با نیروهای دشمن بدون در نظر گرفتن محدودیت زمانی و شدت آن
During the engagement, you will pay a lot of money for the interior decoration of the house
در دوران نامزدی هزینه زیادی برای دکوراسیون داخلی خانه خواهید پرداخت
تقبل
مداخله
حوزه کاری
درگیر شدن در موضوعی یا کاری
سرگرمی
In millitary:
درگیری، مناقشه،
combat, battle

در زمینه حسابرسی به معنای حسابرسی است و گاهی به جای audit به کار می رود
مشارکت_نامزدی - خواستگاری
occupation
در آموزش و پرورش : مشارکت یا درگیر شدن

ارتباط گرفتن ( در رشته ارتباطات )
در اصطلاح پزشکی در بخش زنان و زایمان، انگاژمان یا قرار گفته می شود و به معنی نزول سر جنین به درون کانال زایمان است و یکی از مراحل وقایع زایمان محسوب می شود.
نامزدی به معنای
Families have the interest and desire for happiness in the desire to bond together in the union of children )
( Both couples have chosen this life as a divine gift, a life of love, respect and commitment )
...
[مشاهده متن کامل]

May God bless their lives with happiness and faith
خانواده ها علاقه و تمایل به خوشبختی را در میل به پیوند در اتحادیه ( پیوند ) فرزندان دارند )
( هر دو زوج این زندگی را به عنوان یک موهبت الهی ، زندگی عشق ، احترام و تعهد انتخاب کرده اند )
خداوند زندگی آنها را با سعادت و ایمان برکت دهد

کار ، خدمت ( در حسابرسی )
تعلق خاطر
تعلق
در رشته مدیریت:
تعلق خاطر کاری، مشارکت و تعهد
یار و یا کمکار بودن دیگران می شود
به نظرم واژه �یاری گری�مناسب تر است
دل مشغولی
مشارکت بیش از یک نفر در انجام کاری
نامزدى
تعامل
همکاری و مشارکت و درگیری افراد در کاری ( بخصوص انجام کارهای تیمی و گروهی )
نامزدی
درگیر شدن
درگیری
engagement ring
حلقه نامزدی
سر و کله زدن
مشارکت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٨)

بپرس