سر و کار داشتن
درگیری داشتن، حمله کردن، برخورد کردن، نبرد کردن
پرداختن به
( از روی علاقه، ذهن انسان ) درگیر . . . شدن
His lyrics alone were reson enough to encourage people to engage with our language
غزلهای او به تنهایی دلیل کافی بود که تشویق کند مردم را که درگیر با زبان ما شوند ( علاقمندشان کند )
غزلهای او به تنهایی دلیل کافی بود که تشویق کند مردم را که درگیر با زبان ما شوند ( علاقمندشان کند )
تعامل داشتن
ارتباط برقرار کردن، همکاری کردن