enfranchise

/enˈfrænˌt͡ʃaɪz//ɪnˈfrænt͡ʃaɪz/

معنی: ازاد کردن، معاف کردن، از بندگی رهاندن، حق رای دادن، حقوق مدنی اعطا کردن به
معانی دیگر: حق رای دادن به، (از حقوق شهروندی) بهره مند کردن، (از بردگی یا قید و محضور و غیره) رهانیدن، آزاد کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enfranchises, enfranchising, enfranchised
مشتقات: enfranchisement (n.)
(1) تعریف: to give the rights of a citizen to, esp. the right to vote.
متضاد: disenfranchise, disfranchise

- The Fifteenth Amendment to the U.S. Constitution technically enfranchised black men in 1870.
[ترجمه گوگل] پانزدهمین متمم قانون اساسی ایالات متحده در سال 1870 مردان سیاهپوست را از نظر فنی از حق برخوردار کرد
[ترجمه ترگمان] متمم پانزدهم قانون اساسی در قانون اساسی ایالات متحده در سال ۱۸۷۰ به مردان سیاه پوست حق رای داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to free, as from slavery.
متضاد: enslave
مشابه: liberate

جمله های نمونه

1. Women in Britain were first enfranchised in 191
[ترجمه گوگل]زنان در بریتانیا اولین بار در سال 191 از حق رای برخوردار شدند
[ترجمه ترگمان]زنان در بریتانیا برای نخستین بار به ۱۹۱ رای داده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In Britain women were enfranchised in 191
[ترجمه گوگل]در بریتانیا زنان در سال 191 از حق رای برخوردار شدند
[ترجمه ترگمان]در بریتانیا زنان به ۱۹۱ رای داده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The company voted to enfranchise its 120 women members.
[ترجمه گوگل]این شرکت به 120 عضو زن خود رای داد
[ترجمه ترگمان]این شرکت به enfranchise عضو زن خود رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She acted as if she were an enfranchised male.
[ترجمه گوگل]او طوری رفتار می کرد که انگار مردی است که حق رای دارد
[ترجمه ترگمان]طوری رفتار می کرد که انگار یک مرد enfranchised
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. South Africa's new constitution enfranchised 28 million blacks.
[ترجمه گوگل]قانون اساسی جدید آفریقای جنوبی 28 میلیون سیاه پوست را از حق رای برخوردار کرد
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی جدید آفریقای جنوبی ۲۸ میلیون سیاه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Like many another newly enfranchised 18-year-olds, I voted Conservative in 197
[ترجمه گوگل]من نیز مانند بسیاری از جوانان 18 ساله که به تازگی حق رای گرفته اند، در سال 197 به محافظه کار رای دادم
[ترجمه ترگمان]مانند بسیاری دیگر از کودکان ۱۸ ساله، من در ۱۹۷ نفر به محافظه کاران رای دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This legislation enfranchised many thousands of people.
[ترجمه گوگل]این قانون هزاران نفر را از حق خود برخوردار کرد
[ترجمه ترگمان]این قانون برای بسیاری از مردم رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. New Zealand was the first country to enfranchise women. It gave them the vote in 189
[ترجمه گوگل]نیوزلند اولین کشوری بود که زنان را از حق رای برخوردار کرد در سال 189 به آنها رای داد
[ترجمه ترگمان]نیوزیلند اولین کشوری بود که زنان را تحت تاثیر قرار داد در سال ۱۸۹ به آن ها رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nor was it in 196 when decisions to disenfranchise as well as to enfranchise were a possibility.
[ترجمه گوگل]همچنین در سال 196 زمانی که تصمیمات برای سلب حق رای و همچنین اعطای حق رای امکان پذیر بود، نبود
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۶ نیز زمانی که تصمیم به disenfranchise و نیز to امکان پذیر نبود، در سال ۱۹۶ نیز وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The existing law stated that only those who had been granted citizenship would be enfranchised.
[ترجمه گوگل]قانون موجود بیان می‌کرد که فقط کسانی که تابعیت آنها را دریافت کرده‌اند حق رای خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]قانون موجود بیان داشت که به کسانی که تابعیت اعطا شده، حق رای داده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The ruling countered moves in both Hamburg and Schleswig-Holstein to enfranchise certain categories of foreigners in local elections.
[ترجمه گوگل]این حکم با اقداماتی که در هامبورگ و شلزویگ-هولشتاین برای اعطای حق رای به دسته‌های خاصی از خارجی‌ها در انتخابات محلی انجام می‌شد، مقابله کرد
[ترجمه ترگمان]این حکم به سرعت در هر دو کشور هامبورگ و هولشتاین - هولشتاین حرکت کرد تا دسته های خاصی از خارجیان را در انتخابات محلی از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So far from allowing that number might increase, in 1769 he even favoured a reduction of the number of the enfranchised.
[ترجمه گوگل]در سال 1769 او حتی از کاهش تعداد افراد دارای حق رای حمایت کرد
[ترجمه ترگمان]تا کنون، از این که این تعداد ممکن است افزایش یابد، در سال ۱۷۶۹ او حتی به کاهش تعداد of رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was also attributable to the increasing demands and expectations of the newly enfranchised working population.
[ترجمه گوگل]این امر همچنین به افزایش تقاضاها و انتظارات جمعیت شاغل تازه برخوردار از حق رای نسبت داده شد
[ترجمه ترگمان]همچنین مربوط به افزایش تقاضاها و انتظارات جمعیت تازه آزاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The group works in developing countries to increase literacy and enfranchise women.
[ترجمه گوگل]این گروه در کشورهای در حال توسعه برای افزایش سواد و حقوق زنان کار می کند
[ترجمه ترگمان]این گروه در کشورهای در حال توسعه برای افزایش سواد آموزی و enfranchise کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

معاف کردن (فعل)
remit, frank, excuse, dispense, dismiss, exempt, enfranchise

از بندگی رهاندن (فعل)
enfranchise

حق رای دادن (فعل)
free, franchise, enfranchise

حقوق مدنی اعطا کردن به (فعل)
enfranchise

تخصصی

[حقوق] آزاد کردن از تعهد، دادن حق رأی، اعطاء کردن تابعیت

انگلیسی به انگلیسی

• give a person certain rights (especially the right to vote); liberate, emancipate, free
to enfranchise someone means to give them the right to vote in elections; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To grant the rights of citizenship, especially the right to vote 🗳️
🔍 مترادف: Empower
✅ مثال: The new law enfranchised women, allowing them to vote for the first time
حق رای دادن
از طوق بندگی رهاندن

بپرس