enfold

/ɪnˈfoʊld//ɪnˈfəʊld/

معنی: در اغوش گرفتن، در لفافه پیچیدن، پیچیدن، در بر گرفتن، با لفافه پوشاندن
معانی دیگر: (در چند لایه) پیچیدن، دور (چیزی را) گرفتن، احاطه کردن، در آغوش گرفتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enfolds, enfolding, enfolded
مشتقات: enfoldment (n.)
(1) تعریف: to place within a covering; envelop.
مشابه: envelop, roll, wrap

(2) تعریف: to surround with or as though with one's arms; hug; embrace.
مشابه: embrace, envelop, fold, wrap

جمله های نمونه

1. her arms reached out to enfold the child
دستانش را دراز کرد تا کودک را در آغوش بگیرد.

2. the tense atmosphere that seemed to enfold her
محیط پر تنشی که ظاهرا او را احاطه کرده بود

3. The wizard screamed as the darkness enfolded him.
[ترجمه گوگل]جادوگر در حالی که تاریکی او را فرا گرفته بود فریاد زد
[ترجمه ترگمان]وقتی تاریکی او را در خود گرفت، جادوگر جیغ کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She wished to enfold him in the warmth of her love.
[ترجمه گوگل]او آرزو داشت که او را در گرمای عشق خود بپوشاند
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست او را در گرمای عشق خود رها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Aurora felt the opium haze enfold her.
[ترجمه گوگل]آرورا احساس کرد که مه تریاک او را فرا گرفته است
[ترجمه ترگمان]اورورا احساس می کرد که غبار تریاک او را فرا می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He enfolded her in his arms.
[ترجمه گوگل]او را در آغوشش گرفت
[ترجمه ترگمان]او را در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She lay quietly, enfolded in his arms.
[ترجمه گوگل]او بی سر و صدا دراز کشیده بود، در آغوش او حلقه شده بود
[ترجمه ترگمان]آرام دراز کشید و در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The mother was enfolding her baby in her arms.
[ترجمه گوگل]مادر بچه اش را در آغوشش گرفته بود
[ترجمه ترگمان]مادر طفل او را در آغوش گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He enfolded the child in an affectionate embrace.
[ترجمه گوگل]کودک را در آغوشی محبت آمیز گرفت
[ترجمه ترگمان]او بچه را در آغوش کشید و در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What happened is enfolded in mystery.
[ترجمه گوگل]آنچه اتفاق افتاده است در راز و رمز پنهان شده است
[ترجمه ترگمان]چیزی که اتفاق افتاد در یک مکان مرموز در گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The material of the skirt had been enfolded to form a loose, graceful drape.
[ترجمه گوگل]جنس دامن تا شده بود تا یک پرده گشاد و برازنده را تشکیل دهد
[ترجمه ترگمان]در همان حال که دامن دامنش را باز کرده بود، دور دامنش را جمع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The summit was enfolded in a circle of white cloud.
[ترجمه گوگل]قله در دایره ای از ابر سفید پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]این نشست در میان ابری از ابره ای سفید به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She enfolded the child in her arms.
[ترجمه گوگل]کودک را در آغوشش گرفت
[ترجمه ترگمان]کودک را در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Thack came up behind him, enfolding him in his arms.
[ترجمه گوگل]هک پشت سرش آمد و او را در آغوشش گرفت
[ترجمه ترگمان]Thack پشت سر او آمد و او را در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He reached out to enfold her in his arms.
[ترجمه گوگل]دستش را دراز کرد تا او را در آغوشش ببندد
[ترجمه ترگمان]دستش را دراز کرد تا او را در آغوش بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

در اغوش گرفتن (فعل)
embrace, clasp, entwine, entwist, hug, cuddle, embosom, enclasp, enfold, enclose

در لفافه پیچیدن (فعل)
cloak, enfold

پیچیدن (فعل)
envelop, impact, twinge, fake, wind, resonate, tie up, fold, roll, swathe, wrap, muffle, screw, twist, nest, involve, swab, wattle, reverberate, enfold, complicate, furl, convolve, lap, infold, enwrap, tweak, kink, trindle

در بر گرفتن (فعل)
embrace, snuggle, encompass, twine, enclasp, enfold, infold

با لفافه پوشاندن (فعل)
enfold

انگلیسی به انگلیسی

• envelope, wrap up; surround; embrace, hug (also infold)
if you enfold something in your hand or in your arms, you put your hand or arms around it; a literary word.
if something enfolds you, it surrounds you; a literary word.

پیشنهاد کاربران

This term means to wrap or cover something completely. It can also be used metaphorically to mean to include or involve someone or something in a larger group or concept.
پیچیدن یا پوشاندن کامل چیزی.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین می توان از آن به معنای گنجاندن یا درگیر کردن شخص یا چیزی در یک گروه یا مفهوم بزرگ تر به صورت استعاری استفاده کرد.
مثال؛
The warm embrace of the blankets enfolded her in comfort.
A person describing a project might say, “We need to enfold all the necessary details in our presentation. ”
In a conversation about inclusivity, someone might say, “We must enfold diverse voices in our decision - making process. ”

بغل کردن

بپرس