energize

/ˈenərˌdʒaɪz//ˈenərˌdʒaɪz/

معنی: قوت دادن، انرژی دادن، نیرو دادن
معانی دیگر: کارمایه دادن (به)، ورزه دادن، توان بخشیدن، نیرومند کردن، (برق) برق دار کردن، دارای جریان برق کردن، به برق زدن، قوت دادن به تشجیع کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: energizes, energizing, energized
(1) تعریف: to inspire, make active, or infuse with energy.
مشابه: activate, animate, brace, excite, power

- We'd almost decided against the hike, but once we were outside, the cool fall air energized us.
[ترجمه Zari] تقریبا از پیاده روی منصرف شده بودیم، ا ما وقتی رفتیم بیرون هوای خنک پاییز ما رو شارژ کرد.
|
[ترجمه گوگل] تقریباً تصمیم گرفته بودیم که پیاده‌روی نکنیم، اما وقتی بیرون بودیم، هوای خنک پاییزی به ما انرژی داد
[ترجمه ترگمان] تقریبا تصمیم گرفته بودیم پیاده روی کنیم، اما وقتی بیرون بودیم، هوای خنک ما را پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to put into operation by means of electrical energy.
مشابه: activate, actuate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: energized (adj.), energizing (adj.), energizer (n.)
• : تعریف: to give out energy; operate.

جمله های نمونه

1. He helped energize and mobilize millions of people around the nation.
[ترجمه گوگل]او به انرژی بخشیدن و بسیج میلیون ها نفر در سراسر کشور کمک کرد
[ترجمه ترگمان]او به انرژی بخشیدن و بسیج کردن میلیون ها نفر در سراسر کشور کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Now Magic will revitalize, energize and galvanize this group.
[ترجمه گوگل]اکنون مجیک این گروه را احیا، انرژی و گالوانیزه خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر جادو به جوان سازی و تقویت این گروه کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The accumulator vanes within the hood energize the conductors and insulators of the capacitor to power this incandescent discharge.
[ترجمه گوگل]پره های انباشته داخل هود به هادی ها و عایق های خازن انرژی می دهند تا این تخلیه رشته ای را تامین کنند
[ترجمه ترگمان]با تجمع با بار استاتیک تجمع یافته در کاپوت، رساناهای و مقره های الکتریکی خازن را انرژی می دهد تا این تخلیه رشته ای را به قدرت برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Within those parameters, the more that you can energize market forces like competition, the better you are.
[ترجمه گوگل]در این پارامترها، هرچه بیشتر بتوانید نیروهای بازار را مانند رقابت انرژی دهید، بهتر خواهید بود
[ترجمه ترگمان]در داخل این پارامترها، هرچه بیشتر می توانید به نیروهای بازار مانند رقابت انرژی بدهید، بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Many of these emotions energize greater effort but others negate effort and lead to dissatisfaction, stress and withdrawal.
[ترجمه گوگل]بسیاری از این احساسات به تلاش بیشتر انرژی می‌دهند، اما برخی دیگر تلاش را نفی می‌کنند و منجر به نارضایتی، استرس و کناره‌گیری می‌شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این احساسات به تلاش بیشتر نیرو می بخشند، اما برخی تلاش ها را خنثی می کنند و منجر به نارضایتی، استرس و کناره گیری می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To test resistor R first energize Ch. 1 to bias the test coupon.
[ترجمه گوگل]برای تست مقاومت R ابتدا Ch 1 برای سوگیری کوپن آزمون
[ترجمه ترگمان]برای تست مقاومت ابتدا ر ۱ برای جانبداری از کوپن تست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This portable battery-operated and plug-in unit can energize your home, office, seminar or classroom.
[ترجمه گوگل]این واحد قابل حمل با باتری و پلاگین می تواند به خانه، محل کار، سمینار یا کلاس درس شما انرژی بدهد
[ترجمه ترگمان]این دستگاه قابل حمل با باتری قابل حمل می تواند به منزل، دفتر، سمینار و یا کلاس شما انرژی بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The thermonuclear reactions of the sun energize the human body.
[ترجمه گوگل]واکنش های گرما هسته ای خورشید به بدن انسان انرژی می دهد
[ترجمه ترگمان]واکنش های هسته ای خورشید، بدن انسان را تقویت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These lasers usually employ chemical combustion to energize directly the lasing process by various one - way reactions.
[ترجمه گوگل]این لیزرها معمولاً از احتراق شیمیایی استفاده می کنند تا مستقیماً فرآیند لیزر را با واکنش های مختلف یک طرفه انرژی بخشند
[ترجمه ترگمان]این لیزرها معمولا احتراق شیمیایی را به کار می گیرند تا به طور مستقیم فرآیند lasing را بوسیله واکنش های یکطرفه مختلف تقویت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Nourishing multivitamins re - energize skin and gradually restoring skin bright colour.
[ترجمه گوگل]مولتی ویتامین های مغذی به پوست انرژی می بخشد و به تدریج رنگ روشن پوست را بازیابی می کند
[ترجمه ترگمان]Nourishing multivitamins پوست را تجدید می کنند و به تدریج رنگ روشن پوست را احیا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The rule movement may mobilize the steatolysis to energize, improvement insulin resistance.
[ترجمه گوگل]حرکت قانون ممکن است استئاتولیز را برای ایجاد انرژی و بهبود مقاومت به انسولین بسیج کند
[ترجمه ترگمان]جنبش قانون ممکن است the را بسیج کرده و مقاومت انسولین را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Energize is formed from energy by analogy with apologize from aplogy.
[ترجمه گوگل]Energize از انرژی با قیاس با عذرخواهی از عذرخواهی تشکیل می شود
[ترجمه ترگمان]Energize از طریق قیاس با پوزش از aplogy، از انرژی تشکیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their aim: to acoustically "energize" the room in a consistent and harmonised way.
[ترجمه گوگل]هدف آنها: "انرژی بخشیدن" به اتاق از نظر آکوستیک به روشی هماهنگ و هماهنگ
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها: \"انرژی بخشیدن به اتاق به شیوه ای هماهنگ و هماهنگ\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. VISUALIZE, STRATEGIZE, ENERGIZE, REALIZE reprogramming is the subject today.
[ترجمه گوگل]تجسم، استراتژی، انرژی، تحقق بخشیدن به برنامه‌ریزی مجدد موضوع امروز است
[ترجمه ترگمان]visualize، strategize، ENERGIZE، برنامه ریزی مجدد REALIZE موضوع امروز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قوت دادن (فعل)
aliment, nourish, invigorate, energize

انرژی دادن (فعل)
energize

نیرو دادن (فعل)
enliven, energize, reinforce, freshen, nerve

تخصصی

[برق و الکترونیک] انرژی دادن اعمال ولتاژ مجاز به دستگاه .

انگلیسی به انگلیسی

• invigorate, stimulate, enliven; supply with electrical power (also energise)
if something energizes you, it gives you the enthusiasm and determination to do something.

پیشنهاد کاربران

دامن زدن به ( بحث، اختلاف نظر )
۱. انرژی دادن. نیرو بخشیدن. شور و شوق ایجاد کردن ۲. به برق زدن. به برق ول کردن
مثال:
Food and rest energized the mountain climbers.
غذا و استراحت به کوهنوردان انرژی داد {در آنها شور و اشتیاق ایجاد کرد. }
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅️ فعل ( verb ) : energize
✅️ اسم ( noun ) : energy
✅️ صفت ( adjective ) : energetic
✅️ قید ( adverb ) : energetically
نیرومند ساختن

give vitality and enthusiasm to.
جان دادن
انرژی دادن
انرژی بخشیدن
شور و شوق ایجاد کردن در
🔴 ( to give energy or excitement to ( someone or something
◀️His rousing speech energized the crowd.
◀️You'll feel more energized after a bit of exercise.
سر ذوق آوردن
تحرک بخشیدن، تحریک و تشویق کردن

بپرس