endomorph

/ˈendoʊmɔːrf//ˈendoʊmɔːrf/

(سنگ شناسی - سنگ معدنی یا بلوری که در داخل سنگ دیگر باشد) درون سازه، درون دگرگون، بلوری که درجوف بلور دیگر قرار دارد

جمله های نمونه

1. The endomorph is round and soft, with shortish limbs, and small, plump hands and feet.
[ترجمه گوگل]اندومورف گرد و نرم، با اندام های کوتاه و دست ها و پاهای کوچک و چاق است
[ترجمه ترگمان]The گرد و نرم است، با پاهای کوچک و پاهای کوچک و پاهای کوچک و پاهای کوچک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Endomorph isn't necessarily large framed but is sturdily built with a large rib cage, waist and hips.
[ترجمه گوگل]اندومورف لزوما قاب بزرگی ندارد، اما محکم با قفسه سینه، کمر و باسن بزرگ ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]The لزوما قاب بزرگی نیست اما با قفسه سینه، یک قفسه سینه، کمر و باسن قوی ساخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An endomorph is in the middle of the two.
[ترجمه گوگل]یک اندومورف در وسط این دو قرار دارد
[ترجمه ترگمان] یه \"endomorph\" وسط of
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In both sexes endomorph increased and ectomorph decreased with age, but after age 35 years somatotypes of females obviously changed.
[ترجمه گوگل]در هر دو جنس با افزایش سن، اندومورف افزایش و اکتومورف کاهش یافت، اما پس از 35 سالگی، نمونه‌های بدنی ماده‌ها به وضوح تغییر کرد
[ترجمه ترگمان]در هر دو جنس نر و ماده افزایش یافت و ectomorph با گذشت زمان کاهش یافت، اما پس از گذشت ۳۵ سال، somatotypes زن به طور بدیهی تغییر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. City females the of Endomorph and Mesomorph increased with age, reached the highest value in over 60 age group, Ectomorph reached the highest value in 20 to 29 age group.
[ترجمه گوگل]زنان شهر، اندومورف و مزومورف با افزایش سن، به بالاترین مقدار در گروه سنی بالای 60 سال، اکتومورف در گروه سنی 20 تا 29 سال به بالاترین مقدار رسید
[ترجمه ترگمان]زنان شهر the و Mesomorph با سنی افزایش یافتند که بالاترین مقدار را در بیش از ۶۰ سال به دست آوردند و Ectomorph به بالاترین میزان در ۲۰ تا ۲۹ سالگی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Socially, he's not as dependent on the company of others as the endomorph.
[ترجمه گوگل]از نظر اجتماعی، او به اندازه اندومورف به همراهی دیگران وابسته نیست
[ترجمه ترگمان]از نظر اجتماعی، او به شرکت دیگران به عنوان the وابسته نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It stands to reason people who prefer most types of foods will be fatter and people who are the endomorph shape tend to find it more difficult to lose weight.
[ترجمه گوگل]به این دلیل است که افرادی که بیشتر انواع غذاها را ترجیح می دهند چاق تر خواهند بود و افرادی که شکل اندومورف دارند کاهش وزن دشوارتر است
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل است که افرادی که بیشتر انواع غذاها را ترجیح می دهند از دست می روند و افرادی که شکل endomorph دارند تمایل دارند که وزن کم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• mineral that is integrated within another mineral; person with an endomorphic body type, fat person (psychology)

پیشنهاد کاربران

چاق پیکر ( تیپ بدنی )
درشت اندام، درشت پیکر، بزرگ جثه ( دارای استخوان های درشت و نه چاقی ناشی از چربی ) ،
چاق پیکر ( پزشکی )

بپرس