endless

/ˈendləs//ˈendlɪs/

معنی: بی پایان، بی انتها، مکرر، خارج از حدود، بی حد، پایان نا پذیر
معانی دیگر: تمام نشدنی، بی کران، بی فرجام، بی حد و حصر، بی شمار، جاودانی، ابدی، طولانی، دور و دراز، ممتد، مداوم، مدام، پیوسته، یک ریز، (مکانیک - زنجیر و غیره که دوسر آن به هم وصل شده است و لذا به طور بی پایان دور چرخ و غیره می چرخد) ناپایان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: endlessly (adv.), endlessness (n.)
(1) تعریف: being or seeming boundless; infinite; limitless.
مترادف: boundless, countless, infinite, innumerable, limitless, measureless
متضاد: limited
مشابه: eternal, everlasting, immeasurable, immense, incalculable, interminable, timeless, untold, vast

- The possibilities are endless.
[ترجمه گوگل] امکانات بی پایان هستند
[ترجمه ترگمان] احتمالات بی پایان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They traveled endless highways in their search.
[ترجمه fat] تو فکر بی پایان منی.
|
[ترجمه گوگل] آنها در جستجوی خود بزرگراه های بی پایانی را طی کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها در جستجوی خود به بزرگراه های بی پایان سفر می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our resources are not endless.
[ترجمه گوگل] منابع ما بی پایان نیست
[ترجمه ترگمان] منابع ما بی پایان نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: being or seeming interminable; never ceasing.
مترادف: continuous, everlasting, interminable, perpetual, unceasing, unending, unremitting
متضاد: transient
مشابه: ceaseless, constant, eternal, incessant, nonstop, persistent

- We spent endless hours of waiting at the hospital.
[ترجمه گوگل] ساعت های بی پایانی را در بیمارستان منتظر ماندیم
[ترجمه ترگمان] ساعت ها در بیمارستان منتظر بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: made continuous by connecting.
مترادف: continuous, unbroken

- From the plane, we looked down on endless cornfields.
[ترجمه گوگل] از هواپیما، مزارع بی‌پایان ذرت را از بالا نگاه می‌کردیم
[ترجمه ترگمان] از هواپیما، به مزارع ذرت بی پایان نگاه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. endless belt
تسمه ی ناپایان،نوار نقاله

2. endless chain
زنجیر ناپایان،زنجیر نقاله

3. endless saw
اره ی نواری،اره ی مدور

4. an endless array of new responsibilities
یک سلسله ی بی پایان از مسئولیت های جدید

5. an endless life
عمر جاودانی

6. an endless line
خط بی پایان

7. an endless speech
نطق طولانی (و خسته کننده)

8. nature's endless bounties
ارمغان های بی پایان طبیعت

9. the endless opportunities of youth
فرصت های بی حد و حصر جوانی

10. his wife's endless complaints
غر و لندهای مدام زن او

11. the sea is endless (and) its shore is invisible
دریا بی انتهاست،ساحلش ناپیداست

12. he was burdened with endless paperwork
گرفتار کارهای دفتری تمام نشدنی شده بود.

13. I give you endless brand-new good wishes. Please accept them as a new remembrance of our lasting friendship.
[ترجمه گوگل]من به شما آرزوهای خوب جدید و بی پایان می دهم لطفاً آنها را به عنوان یادگاری تازه از دوستی پایدار ما بپذیرید
[ترجمه ترگمان] من به تو آرزوهای قلبی بی پایان می دم لطفا آن ها را به عنوان یادگاری از دوستی پایدار ما بپذیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Love is an art of endless forgiveness, a tender look which becomes a habit.
[ترجمه محمد] عشق یک هنر بخشش بی پایان است، یک نگاه منحصر به فرد که تبدیل به عادت می شود
|
[ترجمه گوگل]عشق هنر بخشش بی پایان است، نگاهی لطیف که تبدیل به عادت می شود
[ترجمه ترگمان]عشق، هنر بخشش بی پایان است، و یک نگاه مهرآمیز که به عادت تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A seemingly endless line of trucks waits in vain to load up.
[ترجمه گوگل]صف به ظاهر بی پایانی از کامیون ها بیهوده برای بارگیری منتظر می مانند
[ترجمه ترگمان]صف طویلی از کامیون ها منتظر بار شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The meeting seemed to be endless, but I extricated myself by saying I had to catch a plane.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید این جلسه بی پایان بود، اما من با گفتن اینکه باید هواپیما بگیرم خود را از خودم بیرون کشیدم
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این ملاقات بی وقفه است، اما با گفتن این که باید یک هواپیما را بگیرم، خودم را نجات دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They turned into an endless street.
[ترجمه گوگل]تبدیل به خیابانی بی پایان شدند
[ترجمه ترگمان]به خیابان بی پایان برگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It's endless work maintaining the building in good repair.
[ترجمه گوگل]این کار بی پایان است که ساختمان را به خوبی تعمیر می کند
[ترجمه ترگمان]کار بی پایان نگهداری ساختمان در تعمیرات خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The resort offers endless possibilities for entertainment.
[ترجمه گوگل]استراحتگاه امکانات بی پایانی برای سرگرمی ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این تفریحگاه امکانات بی پایان برای سرگرمی ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. There is endless work to do when you have children in the house.
[ترجمه Z] زمانی که شما کودکانی در خانه دارید بی پایان کار برای انجام دادن وجود دارد
|
[ترجمه گوگل]وقتی بچه در خانه دارید کارهای بی پایانی برای انجام دادن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که کودکان در خانه هستید کار زیادی برای انجام دادن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی پایان (صفت)
inconclusive, abysmal, endless, unending, eternal, incessant, illimitable, unbound, unfinished, never-ending, termless

بی انتها (صفت)
fathomless, endless, topless, timeless, never-ending, open-ended

مکرر (صفت)
endless, repeated, repetitious, frequent, reiterated, frequentative

خارج از حدود (صفت)
endless, boundless

بی حد (صفت)
endless, unlimited, illimitable, indefinite

پایان نا پذیر (صفت)
endless, interminable, unceasing, inexhaustible, irredeemable

تخصصی

[نساجی] بی سر - حلقه ای شکل
[ریاضیات] بی پایان، بی انتها، لایتناهی، بدون نهایت

انگلیسی به انگلیسی

• infinite, eternal, having no end
if you describe something as endless, you mean that it lasts so long that it seems as if it will never end.
endless also means very large or long, with no variation.

پیشنهاد کاربران

دور و دراز
طولانی، بی پایان
مثلا
Is it from endless hours of reading or you just wear this cause you think it makes you more intelligent?
having no end / seeming to have no end / lasting or taking a long time
Endless pain : درد بی پایان
بقا
همیشگی
بی پایان.
بی ته.
دائمی، همیشگی
بینهایت
Having no end
طولانی بی پایان
seems to continue forever
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس