endemic

/enˈdemɪk//enˈdemɪk/

معنی: بیماری همه گیربومی، بومی، مختص یک دیار
معانی دیگر: (بیماری) بوم گیر (در برابر: همه گیر epidemic)، (گیاه و جانور و رسم و سنت و غیره) ویژه ی محل بخصوص، محلی (endemical هم می گویند)، مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: common in, native to, or restricted to a given place or population.
متضاد: exotic, pandemic
مشابه: indigenous, native

- Because of air travel, what was once an endemic disease can more easily spread to other countries.
[ترجمه هانیه] بدلیل سفر هوایی، چیزی که زمانی بیماری بومی یک منطقه بود اکنون می تواند به راحتی به سایر کشورها پخش شود
|
[ترجمه گوگل] به دلیل سفرهای هوایی، چیزی که زمانی یک بیماری بومی بود، به راحتی می تواند به کشورهای دیگر سرایت کند
[ترجمه ترگمان] به دلیل سفر هوایی، آن چه زمانی یک بیماری همه گیر بود، به راحتی می تواند به کشورهای دیگر سرایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These plants are endemic to this region.
[ترجمه هانیه] این گیاهان، بومی این منطقه هستند.
|
[ترجمه گوگل] این گیاهان بومی این منطقه هستند
[ترجمه ترگمان] این گیاهان بومی این منطقه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: endemically (adv.), endemism (n.)
• : تعریف: something peculiar to a locality, such as a plant or animal, or a disease.
متضاد: exotic
مشابه: native

جمله های نمونه

1. cholera was endemic in india and once in a while became epidemic in europe
وبا در هندوستان بوم گیر بود و گاهی در اروپا همه گیر می شد.

2. the island has several interesting endemic species
آن جزیره دارای چندین گونه ی بومی جالب توجه می باشد.

3. the political extremism which was endemic in spain
افراط گرایی سیاسی که مختص اسپانیا بود

4. Malaria is endemic in many of the hotter regions of the world.
[ترجمه گوگل]مالاریا در بسیاری از مناطق گرمتر جهان بومی است
[ترجمه ترگمان]مالاریا در بسیاری از مناطق گرم تر دنیا شایع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Polio was then endemic among children my age.
[ترجمه گوگل]فلج اطفال در آن زمان در بین کودکان هم سن من بومی بود
[ترجمه ترگمان]فلج اطفال در بین کودکان در سن و سال من شایع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He said that racism is endemic in this country.
[ترجمه گوگل]او گفت که نژادپرستی در این کشور بومی است
[ترجمه ترگمان]وی گفت که نژاد پرستی در این کشور همه گیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Malaria is endemic in many hot countries.
[ترجمه گوگل]مالاریا در بسیاری از کشورهای گرم شیوع دارد
[ترجمه ترگمان]مالاریا در بسیاری از کشورهای داغ همه گیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Malaria is endemic in / to many hot countries.
[ترجمه گوگل]مالاریا در / در بسیاری از کشورهای گرم بومی است
[ترجمه ترگمان]مالاریا در بسیاری از کشورهای داغ همه گیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Corruption is endemic in the system.
[ترجمه گوگل]فساد در نظام موجود است
[ترجمه ترگمان]فساد در سیستم همه گیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The chest disease is endemic among miners in this area.
[ترجمه گوگل]بیماری قفسه سینه در بین معدنچیان این منطقه بومی است
[ترجمه ترگمان]بیماری سینه در بین معدنچیان این منطقه شایع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Street crime is virtually endemic in large cities.
[ترجمه گوگل]جرایم خیابانی تقریباً در شهرهای بزرگ رایج است
[ترجمه ترگمان]جنایت خیابانی در شهرهای بزرگ تقریبا بومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Salmonella is endemic in chickens and their eggs because the broiler system delivers cheaper poultry products.
[ترجمه گوگل]سالمونلا در جوجه‌ها و تخم‌های آنها بومی است، زیرا سیستم جوجه‌های گوشتی محصولات ارزان‌تری را برای طیور عرضه می‌کند
[ترجمه ترگمان]سالمونلا در مرغ و تخم های آن ها یک بیماری همه گیر است، زیرا سیستم broiler محصولات poultry ارزان تر را تحویل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Where Ancylostoma is also endemic, differential diagnosis may require larval culture although the treatment is similar.
[ترجمه گوگل]در جایی که آنسیلوستوما بومی است، تشخیص افتراقی ممکن است نیاز به کشت لارو داشته باشد، اگرچه درمان مشابه است
[ترجمه ترگمان]در جاییکه Ancylostoma ها بومی هستند، تشخیص افتراقی ممکن است به فرهنگ لاروی نیاز داشته باشد، اگر چه رفتار مشابه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیماری همه گیربومی (اسم)
endemic

بومی (صفت)
aboriginal, native, indigenous, endemic, domestic, vernacular, aborigine, autochthonous

مختص یک دیار (صفت)
endemic

تخصصی

[عمران و معماری] بومی
[بهداشت] بومی

انگلیسی به انگلیسی

• native, local, indigenous; limited to an area; characteristic of a particular location or region
organism that is native to a place or biota in an exclusive; (medicine) disease that is continuously present more or less in people of a specific class or in people living in a specific area or location
a condition or illness that is endemic in a particular place is found naturally or commonly among the people there; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Native or restricted to a certain place or region 🌍
🔍 مترادف: Indigenous
✅ مثال: The species of bird is endemic to this island and cannot be found anywhere else.
Endemic : بیماری بوی یک منطقه که با گذشت زمان شیوع پیدا نمی کند و ثابت است مثل مالاریا
Pandemic : با گذشت زمان گسترش پیدا می کند و در سطح جهانی است مثل کرونا
Epidemic : با گذشت زمان گسترش و شیوع پیدا می کند ولی در یک منطقه . مثل آنفلولانزا
۱. ( بیماری ) بومی ۲. شایع. رایج. هر روزی. همیشگی ۳. بیماری بومی
مثال:
These plants are endemic to this region.
این گیاهان بومی این منطقه هستند.
Because of air travel, what was once an endemic disease can more easily spread to other countries.
...
[مشاهده متن کامل]

بخاطر سفر هوایی، چیزی که یک زمانی یک بیماری بومی بود می تواند به راحتی بیشتری در کشورهای دیگر منتشر بشود.

ADJECTIVE
✔️ مختص افراد یا محلی خاصی
✔️ ( رفتار، رسم و سنت و غیره ) ویژه ی محل بخصوص
MEANING
( of something bad )
regularly found among particular people or in a certain area.
💠 Torture and other mistreatment such as solitary confinement were “endemic, ” particularly during interrogations, it added.
...
[مشاهده متن کامل]

💠 complacency is endemic in industry today

بیماری بومی یک منطقه
بومی ؛ شایع
– These plants are endemic to this region
- The island has several interesting endemic species
– Malaria is endemic in many hot countries
– Polio was then endemic among children my age
endemic ( پزشکی )
واژه مصوب: بومی
تعریف: ویژگی بیماری هایی که عموماًً یا به طور مداوم در میان مردمان یک ناحیۀ خاص دیده شود
A disease existing in a very small area
بیماری بوم گیر
گیاهان بومی و منحصر بفرد هر منطقه و هر کشور
بومی گیری ، واگیریِ بومی ، همه گیری بومی
an endemic disease or problem is always present in a particular place, or among a particular group of people
( موجود )
بومی شده، بوم گستر، بوم آکنده، بوم پراکن
شایع، فراگیر، همه گیر
فطری، ذاتی
مختص یک دیار، بومی، مختص آب و هوا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس