encumbrance

/ɪnˈkʌmbrəns//ɪnˈkʌmbrəns/

معنی: بار، گرفتاری، قید، مانع، گرو، اسباب زحمت، سربار
معانی دیگر: (هر چیز سنگین کننده یا مزاحم) بار، دردسر، مزاحم، وبال گردن، دست و پاگیر، رادع، مختل سازی، بازداری، دست و بال بندی، مزاحمت، مضیقه (به ویژه مالی)، کندسازی، (نادر) نان خور، طفل صغیر، زن و بچه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something or someone that hinders or burdens; impediment.
متضاد: assist, assistance, help
مشابه: clog, drawback, hindrance, impediment, liability, obstruction, snag

- He viewed his seat belt as an unnecessary encumbrance and refused to wear it.
[ترجمه گوگل] او کمربند ایمنی خود را یک بار غیرضروری می دانست و از بستن آن خودداری می کرد
[ترجمه ترگمان] او کمربند ایمنی خود را به عنوان یک سربار غیرضروری نگاه کرد و از پوشیدن آن خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The owner tried to help the busy chef, but in fact she was only an encumbrance.
[ترجمه گوگل] مالک سعی کرد به سرآشپز پرمشغله کمک کند، اما در واقع او فقط یک بار بود
[ترجمه ترگمان] صاحب فروشگاه سعی کرد به سرآشپز شلوغ کمک کند، اما در واقع او فقط یک سربار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a lien, mortgage, or other financial claim upon property.

جمله های نمونه

1. Magdalena considered the past an irrelevant encumbrance.
[ترجمه گوگل]ماگدالنا گذشته را یک بار بی ربط می دانست
[ترجمه ترگمان]به خاطر این بود که من خودم را از شر این موضوع خلاص کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I felt I was being an encumbrance to them.
[ترجمه گوگل]احساس می‌کردم برای آنها محموله‌ای هستم
[ترجمه ترگمان]من احساس کردم دارم سربار آن ها می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. America would free itself of the encumbrance of formal alliances and multilateral diplomacy.
[ترجمه گوگل]آمریکا خود را از فشار اتحادهای رسمی و دیپلماسی چندجانبه رها خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]آمریکا خود را از شر متحدان رسمی و دیپلماسی چند جانبه آزاد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The encumbrance of landed estate exists relative to main right, which is inevitable to change with the change of main right and have a certain influence on the main right at the same time.
[ترجمه گوگل]تحمیل املاک نسبت به حق اصلی وجود دارد که با تغییر حق اصلی، تغییر آن اجتناب ناپذیر است و در عین حال تأثیر خاصی بر حق اصلی دارد
[ترجمه ترگمان]منافع املاک مسکونی نسبت به راست اصلی وجود دارد، که برای تغییر با تغییر سمت راست اصلی اجتناب ناپذیر است و در عین حال تاثیر خاصی بر حق اصلی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Finances: Good order; no debt encumbrance; owns car.
[ترجمه گوگل]امور مالی: نظم خوب؛ بدون تحمیل بدهی؛ ماشین دارد
[ترجمه ترگمان]وضعیت مالی: نظم خوب؛ سربار بدهی؛ مالک ماشین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The widow advertised herself as "without encumbrance".
[ترجمه گوگل]بیوه خود را "بدون بار" تبلیغ کرد
[ترجمه ترگمان]بیوه زن خودش را \"بدون دردسر\" معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The one and only one property encumbrance search engine enabling quick and appropriate business decision - making.
[ترجمه گوگل]یک و تنها یک موتور جستجوی بار اموال که امکان تصمیم گیری سریع و مناسب تجاری را فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]تنها یک و تنها یک موتور جستجو با مالکیت یک ویژگی، تصمیم گیری سریع و مناسب را ممکن می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He just saw them as superfluous an encumbrance.
[ترجمه گوگل]او فقط آنها را به عنوان یک بار اضافی می دید
[ترجمه ترگمان]فقط آن ها را دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now I should be an encumbrance.
[ترجمه گوگل]حالا من باید محموله باشم
[ترجمه ترگمان] حالا باید سربار خودم بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When contacts the wall surface or the encumbrance, the eddy current air current then diffusion circulation to the entire indoor space, forms the air cycle effect again and again.
[ترجمه گوگل]هنگامی که با سطح دیوار یا محموله تماس پیدا می کند، جریان گردابی جریان هوا، سپس گردش خون را به کل فضای داخلی منتشر می کند و بارها و بارها اثر چرخه هوا را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که سطح دیوار یا سربار قرار می گیرد، جریان هوای جریان گردابی به کل فضای داخلی جریان می یابد، دوباره و دوباره تاثیر چرخه هوا را شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Registration, entitlement registration and encumbrance imposition.
[ترجمه گوگل]ثبت، ثبت استحقاق و تحمیل بار
[ترجمه ترگمان]ثبت نام، ثبت نام استحقاق و تحمیل بار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Only by overcoming our weaknesses can we advance without any encumbrance; only by uniting ourselves in our struggle can we be invincible.
[ترجمه گوگل]تنها با غلبه بر نقاط ضعف خود می توانیم بدون هیچ گونه محدودیتی پیش برویم تنها با متحد شدن در مبارزه خود می توانیم شکست ناپذیر باشیم
[ترجمه ترگمان]تنها با غلبه بر ضعف های ما می توانیم بدون هیچ سربار پیش برویم؛ تنها با متحد کردن خودمان در مبارزه، می توانیم شکست ناپذیر باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It snorted, and carefully raised its hind leg and straightened it as if to rid itself of an encumbrance.
[ترجمه گوگل]خرخر کرد و پای عقبش را با احتیاط بالا آورد و آن را صاف کرد که انگار می خواهد خود را از شر یک فشار خلاص کند
[ترجمه ترگمان]خر خر کرد و با احتیاط پای عقبش را بلند کرد و طوری قد راست کرد که انگار می خواست بار خود را خلاص کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dholuo was the language and I knew I was an encumbrance until I could make myself understood.
[ترجمه گوگل]زبان Dholuo بود و می‌دانستم که تا زمانی که بتوانم خودم را درک کنم، یک مشکل هستم
[ترجمه ترگمان]این یک زبان بود و من می دانستم که من یک سربار هستم تا اینکه خودم را درک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بار (اسم)
charge, burden, bar, admittance, load, cargo, restaurant, alloy, audience, loading, barroom, fruit, brunt, fardel, freight, freightage, onus, ligature, encumbrance

گرفتاری (اسم)
scrape, ado, involvement, plight, entanglement, captivity, hitch, assurance, constraint, mire, drawing, snarl, encumbrance, nodus, tanglement

قید (اسم)
qualification, trouble, assurance, stipulation, bond, provision, shackle, clog, fetter, tie, constraint, reservation, rocker, hamper, bridle, manacle, care for, encumbrance, modality, proviso

مانع (اسم)
stay, bar, hitch, let, shackle, fetter, dyke, dike, balk, hindrance, obstacle, barrier, impediment, hurdle, embargo, barricade, bamboo curtain, hedge, handicap, curtain, blockage, setback, drawback, snag, massif, crimp, lock, encumbrance, hindering, holdback, stumbling block

گرو (اسم)
surety, gage, gauge, security, deposit, stake, pledge, pawn, mortgage, encumbrance, hostage

اسباب زحمت (اسم)
inconvenience, discommodity, encumbrance

سربار (اسم)
drag, encumbrance, overload, extra load, excess load

تخصصی

[حقوق] رهن، گرو، بدهی

انگلیسی به انگلیسی

• burden, hindrance, impediment; one who is dependent on another for support (especially a child); (law) lien or claim on a property (also incumbrance)
an encumbrance is something or someone that limits your personal freedom or hinders your movements; a formal word.

پیشنهاد کاربران

رهن
گرو
بدهی
۱. بار و بند: هر چیزی که بر روی فرد یا موجودیتی قرار می گیرد و سبب محدودیت یا مشکل می شود.
۲. مشکل: هر چیزی که فرآیند یا فعالیتی را مختل می کند یا سخت تر می سازد.
۳. بار اضافی: هر چیزی که باعث تعقیب و تحمیل هزینه ها یا مسئولیت های اضافی می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

۴. مانع: هر چیزی که پیشرفت یا اجرای صحیح یک فرآیند یا فعالیت را مختل می کند.

فشار
Encumbrance refers to something that weighs you down or makes it difficult to move forward. It can be a physical or metaphorical burden that hinders progress.
چیزی که شما را سنگین می کند یا حرکت رو به جلو را دشوار می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

این می تواند یک بار فیزیکی یا استعاری باشد که مانع پیشرفت می شود.
***************************************************************************************************
مثال؛
“The encumbrance of debt is preventing me from pursuing my dreams. ”
In a hiking context, a person might say, “Carrying a heavy backpack can be an encumbrance on long treks. ”
A student overwhelmed with assignments might say, “The encumbrance of all these deadlines is stressing me out. ”

encumbrance
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-barrier/
{حقوقی}: حق حبس یا رهن نسبت به مال غیر منقول - حق وصول طلب یا تصرف ملکی تا مادامی که بدهی مربوط به آن تسویه شود. فرق آن با Lien در این است که واژه اخیر صرفاً منشا مالی یا پولی برای تضمین تسویه بدهی روی
...
[مشاهده متن کامل]
مال غیر منقول دارد ولی واژه مورد نظر ( encumbrabce ) دارای معنای موسع تری است و به هر گونه ادعا، قید، شرط، گرویی یا حق یا تعهد نسبت به مال غیر منقول، صرفنظر از مالی یا غیر مالی، اتلاق می شود.

تعهد ناشی از خرید - تعهد سفارش خرید - تعهد درخواست خرید - تعهد مالی بعد از صدور درخواست خرید - بدهی بابت خرید

بپرس