اسم ( noun )
• (1) تعریف: something or someone that hinders or burdens; impediment.
• متضاد: assist, assistance, help
• مشابه: clog, drawback, hindrance, impediment, liability, obstruction, snag
• متضاد: assist, assistance, help
• مشابه: clog, drawback, hindrance, impediment, liability, obstruction, snag
- He viewed his seat belt as an unnecessary encumbrance and refused to wear it.
[ترجمه گوگل] او کمربند ایمنی خود را یک بار غیرضروری می دانست و از بستن آن خودداری می کرد
[ترجمه ترگمان] او کمربند ایمنی خود را به عنوان یک سربار غیرضروری نگاه کرد و از پوشیدن آن خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او کمربند ایمنی خود را به عنوان یک سربار غیرضروری نگاه کرد و از پوشیدن آن خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The owner tried to help the busy chef, but in fact she was only an encumbrance.
[ترجمه گوگل] مالک سعی کرد به سرآشپز پرمشغله کمک کند، اما در واقع او فقط یک بار بود
[ترجمه ترگمان] صاحب فروشگاه سعی کرد به سرآشپز شلوغ کمک کند، اما در واقع او فقط یک سربار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صاحب فروشگاه سعی کرد به سرآشپز شلوغ کمک کند، اما در واقع او فقط یک سربار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a lien, mortgage, or other financial claim upon property.