enchanted

/enˈt͡ʃænt//ɪnˈt͡ʃɑːnt/

معنی: مسحور
معانی دیگر: (verb transitive) افسون کردن، سحر کردن، جادو کردن، مسحور شدن، فریفتن، بدام عشق انداختن

جمله های نمونه

1. an enchanted garden
باغ طلسم شده

2. her singing voice enchanted everyone
آواز او همه را فریفته کرد.

3. a prince who was enchanted by a cruel sorcerer
شاهزاده ای که توسط جادوگر سنگدلی افسون شده بود

4. Dena was enchanted by the house.
[ترجمه گوگل]دنا مسحور خانه شد
[ترجمه ترگمان]dena در خانه طلسم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The witch enchanted the princess with magic words.
[ترجمه گوگل]جادوگر شاهزاده خانم را با کلمات جادویی مسحور کرد
[ترجمه ترگمان]جادوگر با کلمات جادویی پرنسس را طلسم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The audience was clearly enchanted by her performance.
[ترجمه گوگل]تماشاگران به وضوح از اجرای او مسحور شدند
[ترجمه ترگمان]حضار به وضوح تحت تاثیر نمایش او قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was enchanted by the way she smiled.
[ترجمه گوگل]من از طرز لبخندش مسحور شدم
[ترجمه ترگمان]من از طرز لبخند او جادو شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was enchanted with the flowers you sent her.
[ترجمه گوگل]او با گلهایی که برایش فرستادی مسحور شد
[ترجمه ترگمان]اون با گل هایی که تو براش فرستادی، طلسم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The children were enchanted with the present.
[ترجمه گوگل]بچه ها مسحور هدیه بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها در حال حاضر طلسم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The happy family scene had enchanted him.
[ترجمه گوگل]صحنه شاد خانوادگی او را مسحور کرده بود
[ترجمه ترگمان]صحنه خانواده خوشبخت او را طلسم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was enchanted by the idea.
[ترجمه گوگل]او از این ایده مسحور شد
[ترجمه ترگمان]از این فکر جادو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't expect young children to be as enchanted with the scenery as you are.
[ترجمه گوگل]انتظار نداشته باشید که کودکان خردسال مانند شما مسحور مناظر باشند
[ترجمه ترگمان]از بچه های جوان انتظار نداشته باش که مثل تو طلسم شده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Gregory was still enchanted with Shannon's youth and joy and beauty.
[ترجمه گوگل]گرگوری هنوز در جوانی و شادی و زیبایی شانون مسحور بود
[ترجمه ترگمان]گری گوری هنوز از جوانی و شادی و زیبایی شانون طلسم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mary's gaiety and wit have enchanted us all.
[ترجمه گوگل]شادی و شوخ طبعی مریم همه ما را مسحور کرده است
[ترجمه ترگمان]نشاط و هوش مری همه ما را طلسم کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The football fans were enchanted by / with the wonderful goal.
[ترجمه حسام] فوتبالی ها از این گل قشنگ شگفت زده شدند
|
[ترجمه گوگل]هواداران فوتبال با گل فوق العاده مسحور / شدند
[ترجمه ترگمان]طرفداران فوتبال با این هدف شگفت انگیز شیفته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسحور (صفت)
spellbound, enchanted, fascinated

انگلیسی به انگلیسی

• spellbound, bewitched, entranced; fascinated, charmed
if you are enchanted by something or someone, you find them very pleasing.
if you describe a place or event as enchanted, you mean that it seems as lovely or strange as something in a fairy story.
see also enchant.

پیشنهاد کاربران

۱. شاد. خوشحال. مسرور ۲. مسحور. مجذوب ۳. جادو شده. افسون شده. طلسم شده
مثال:
an enchanted garden
یک باغ افسون شده
Charm
جدا از چیزهایی که دوستان گفتن:
یک فیلم ۲۰۰۷ ساخت دیزنی به نام افسون شده داریم
و یک آهنگ از تیلور سویفت به نام Enchanted
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : chant / enchant
✅️ اسم ( noun ) : chant / chanter / chanting / chantry / chanty / enchanter / enchantress / chantey
✅️ صفت ( adjective ) : enchanting / enchanted
✅️ قید ( adverb ) : enchantingly
dunky
منم میگم جادویی چون توی اسم فیلم فول چراغ جادو بود
جادویی
طلسم شده، مسحور شده، افسون شده

بپرس