enchain

/ɪnˈt͡ʃeɪn//ɪnˈt͡ʃeɪn/

معنی: زنجیر کردن، در زنجیر نهادن، محکم نگاه داشتن، مقید ساختن
معانی دیگر: (با زنجیر) بستن، گیرانداختن، گرفتار کردن، مجذوب کردن، فریفته کردن، زنجیروار وصل کردن، زنجیره کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enchains, enchaining, enchained
مشتقات: enchainment (n.)
(1) تعریف: to bind or restrain with, or as though with, chains.

(2) تعریف: to captivate or enchant.

مترادف ها

زنجیر کردن (فعل)
chain, manacle, enchain, enfetter

در زنجیر نهادن (فعل)
enchain

محکم نگاه داشتن (فعل)
latch, enchain, grapple

مقید ساختن (فعل)
enchain

انگلیسی به انگلیسی

• lock up in chains, restrain

پیشنهاد کاربران

"Enchain" is a slang term that refers to being emotionally or romantically tied to someone in a restrictive or confining way.
اصطلاح عامیانه
توصیف رابطه عاطفی یا عاشقانه با کسی به روشی بازدارنده یا محدود کننده.
...
[مشاهده متن کامل]

این حاکی از احساس به دام افتادن یا ناتوانی در رهایی از گرفتاری است.
مثال؛
I feel enchain to my toxic ex, even though I know I should move on.
She felt enchained by her possessive partner.
Despite his feelings, he realized he needed to break free from being enchained.
مترادف: Bind, tether, shackle
متضاد: Liberate, free, release

بپرس