### 🔸 معادل فارسی:
توانمندسازی - اجرا / پیاده سازی همراه با توان بخشی / اجرای توانمند
در زبان محاوره ای:
هم توان بده، هم اجرا کن؛ هم راه بنداز، هم قدرت بده
- - -
### 🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ** ( ترکیبی – فنی/مدیریتی ) :**
ترکیب غیررسمی از *enablement* ( توانمندسازی ) و *implementation* ( پیاده سازی ) برای اشاره به فرآیندی که هم شامل فراهم کردن ابزار و شرایط است و هم اجرای واقعی آن
مثال: Our digital transformation strategy requires full enablementation across teams.
استراتژی تحول دیجیتال ما نیاز به توانمندسازی - اجرا در تمام تیم ها دارد.
2. ** ( طنزآمیز – انتقادی ) :**
گاهی به عنوان شوخی یا نقد از زبان پرطمطراق مدیریتی یا اصطلاحات ساختگی استفاده می شود
مثال: Let’s synergize our enablementation pipeline to maximize deliverables.
( طنز ) بیاید خط لوله ی توانمندسازی مونو هم افزا کنیم تا خروجی ها رو به حداکثر برسونیم!
- - -
### 🔸 مترادف های احتمالی:
empowered implementation – strategic rollout – operational enablement – capability deployment
توانمندسازی - اجرا / پیاده سازی همراه با توان بخشی / اجرای توانمند
در زبان محاوره ای:
هم توان بده، هم اجرا کن؛ هم راه بنداز، هم قدرت بده
- - -
### 🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ** ( ترکیبی – فنی/مدیریتی ) :**
ترکیب غیررسمی از *enablement* ( توانمندسازی ) و *implementation* ( پیاده سازی ) برای اشاره به فرآیندی که هم شامل فراهم کردن ابزار و شرایط است و هم اجرای واقعی آن
مثال: Our digital transformation strategy requires full enablementation across teams.
استراتژی تحول دیجیتال ما نیاز به توانمندسازی - اجرا در تمام تیم ها دارد.
2. ** ( طنزآمیز – انتقادی ) :**
گاهی به عنوان شوخی یا نقد از زبان پرطمطراق مدیریتی یا اصطلاحات ساختگی استفاده می شود
مثال: Let’s synergize our enablementation pipeline to maximize deliverables.
( طنز ) بیاید خط لوله ی توانمندسازی مونو هم افزا کنیم تا خروجی ها رو به حداکثر برسونیم!
- - -
### 🔸 مترادف های احتمالی: