صفت و ( adjective, adverb )
• (1) تعریف: having nothing to offer.
- She's going to the birthday party empty-handed.
[ترجمه گوگل] او با دست خالی به جشن تولد می رود
[ترجمه ترگمان] داره میره مهمونی تولد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] داره میره مهمونی تولد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having gained or accomplished nothing.
- He returned from the hunt empty-handed.
[ترجمه گوگل] دست خالی از شکار برگشت
[ترجمه ترگمان] از دست خالی برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از دست خالی برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید