empty handed

/ˈemptiˈhændəd//ˈemptiˈhændɪd/

دست خالی، تهی دست، بینوا، بدون هدیه، دست خالی تهی مغز

بررسی کلمه

صفت و ( adjective, adverb )
(1) تعریف: having nothing to offer.

- She's going to the birthday party empty-handed.
[ترجمه گوگل] او با دست خالی به جشن تولد می رود
[ترجمه ترگمان] داره میره مهمونی تولد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having gained or accomplished nothing.

- He returned from the hunt empty-handed.
[ترجمه گوگل] دست خالی از شکار برگشت
[ترجمه ترگمان] از دست خالی برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• just as he came, bringing or carrying away nothing
if you come back from somewhere empty-handed, you have failed to get what you intended to get.

پیشنهاد کاربران

بپرس