• (1)تعریف: to grant legal power or authority to; authorize. • مترادف: authorize, permit, warrant • متضاد: forbid • مشابه: accredit, commission, entitle, license, ratify
- The law empowers the courts to rule in certain family matters.
[ترجمه گوگل] قانون به دادگاه ها این اختیار را می دهد که در برخی از مسائل خانوادگی تصمیم بگیرند [ترجمه ترگمان] قانون به دادگاه ها قدرت حکمرانی در برخی مسائل خانوادگی را می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to permit; enable. • مترادف: allow, enable, let, permit • متضاد: forbid • مشابه: sanction
- Wealth has empowered him to be more independent.
[ترجمه بنده خدا 🤲] ثروت به او قدرت میدهد و باعث میشود مستقل تر شود
|
[ترجمه گوگل] ثروت به او قدرت داده تا مستقل تر باشد [ترجمه ترگمان] ثروت به او قدرت می دهد که مستقل تر شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The Voting Rights Act was needed to empower minority groups.
[ترجمه گوگل]قانون حق رأی برای توانمندسازی گروه های اقلیت مورد نیاز بود [ترجمه ترگمان]قانون حق رای برای توانمند سازی گروه های اقلیت لازم بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The new laws empower the police to stop anybody in the street.
[ترجمه گوگل]قوانین جدید به پلیس این امکان را می دهد که هر کسی را در خیابان متوقف کند [ترجمه ترگمان]قوانین جدید به پلیس قدرت می دهد تا هر کسی را در خیابان متوقف کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Modern science and technology empower human beings to control natural forces more effectively.
[ترجمه گوگل]علم و فناوری مدرن انسان را قادر می سازد تا نیروهای طبیعی را به طور مؤثرتری کنترل کند [ترجمه ترگمان]علم و فن آوری نوین به انسان قدرت می دهد تا نیروهای طبیعی را به شکلی موثرتر کنترل کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I want to empower the businessman.
[ترجمه گوگل]من می خواهم تاجر را توانمند کنم [ترجمه ترگمان]من می خواهم این تاجر را تقویت کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I empower my agent to make the deal for me.
[ترجمه بامداد] من به نماینده ام تفویض اختیار میکنم تا برایم معامله انجام دهد.
|
[ترجمه گوگل]من به نماینده ام اجازه می دهم که معامله را برای من انجام دهد [ترجمه ترگمان]من به مامور هام قدرت میدم که معامله رو برای من انجام بده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. What I'm trying to do is to empower people, to give them ways to help them get well.
[ترجمه گوگل]کاری که من سعی می کنم انجام دهم این است که مردم را توانمند کنم، به آنها راه هایی بدهم که به آنها کمک کند تا خوب شوند [ترجمه ترگمان]کاری که من سعی دارم انجام دهم این است که به مردم قدرت بدهیم و به آن ها روش هایی برای کمک به آن ها بدهیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The point of the mentoring programme is to empower young fathers with parenting skills.
[ترجمه گوگل]هدف برنامه مربیگری توانمندسازی پدران جوان با مهارت های فرزندپروری است [ترجمه ترگمان]هدف از برنامه آموزشی دادن قدرت بخشیدن به پدران جوان با مهارت های والدین است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The role of the chief exec is to empower the team.
[ترجمه گوگل]نقش مدیر اجرایی توانمندسازی تیم است [ترجمه ترگمان]نقش مدیر اجرایی برای توانمند سازی تیم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. We shall empower people as citizens and as consumers of public and private services.
[ترجمه گوگل]ما مردم را به عنوان شهروندان و به عنوان مصرف کنندگان خدمات عمومی و خصوصی توانمند خواهیم کرد [ترجمه ترگمان]ما به مردم بعنوان شهروندان و به عنوان مصرف کننده خدمات عمومی و خصوصی اختیارات خواهیم داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. MSAs empower people with the money they need to make their own health care decisions.
[ترجمه گوگل]MSA ها افراد را با پول مورد نیاز برای تصمیم گیری در مورد مراقبت های بهداشتی توانمند می کنند [ترجمه ترگمان]MSAs با پولی که به آن ها نیاز دارند تا تصمیمات مراقبت بهداشتی خود را اتخاذ کنند، افراد را توانمند می سازد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. A separate amendment would empower the Bar Council to charge its members compulsory practising certificate fees for the first time.
[ترجمه گوگل]اصلاحیه جداگانه ای به شورای وکلا این امکان را می دهد که برای اولین بار از اعضای خود هزینه گواهینامه اجباری اخذ کند [ترجمه ترگمان]یک اصلاحیه جداگانه به شورای کانون قدرت می دهد تا برای اولین بار اعضای آن را اجباری کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. It is time to empower elderly people too.
[ترجمه گوگل]زمان آن فرا رسیده است که افراد مسن را نیز توانمند کنیم [ترجمه ترگمان]این زمان آن است که به افراد مسن هم قدرت بدهیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. As we accept more responsibility, so we empower and enrich our lives.
[ترجمه گوگل]همانطور که مسئولیت بیشتری می پذیریم، زندگی خود را توانمند و غنی می کنیم [ترجمه ترگمان]در حالی که ما مسئولیت بیشتری را می پذیریم، بنابراین ما زندگی خود را تقویت و غنی می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The committee voted 21- along party lines, to empower Burton.
[ترجمه گوگل]کمیته با 21 رای در راستای خطوط حزبی، برای قدرت بخشیدن به برتون رای داد [ترجمه ترگمان]این کمیته در راستای توانمند سازی تیم برتون به ۲۱ نفر در امتداد خطوط حزبی رای داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Step forward Kenneth Clarke, with plans to empower courts to send offenders to new secure training centres.
[ترجمه گوگل]کنت کلارک، با برنامههایی برای توانمندسازی دادگاهها برای فرستادن مجرمان به مراکز آموزشی جدید، قدم به جلو بگذارید [ترجمه ترگمان]قدم به جلو، کنت کلارک، با طرح هایی برای توانمند سازی دادگاه ها برای ارسال متخلفان به مراکز آموزشی امن جدید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
اختیار دادن (فعل)
accredit, empower, authorize, enable, authorise
وکالت دادن (فعل)
empower, delegate
قدرت دادن (فعل)
empower
صاحب اختیار و قدرت کردن (فعل)
empower
تخصصی
[حقوق] اختیار دادن، اجازه دادن
انگلیسی به انگلیسی
• bestow authority on a person, give power; enable, allow, permit when someone is empowered to do something, they have the authority or power to do it; a formal word.
پیشنهاد کاربران
اختیار و قدرت دادن مثال: the Senate was empowered to substitute for the President مجلس سنا برای عوض کردن رئیس جمهور صاحب اختیار و قدرت شده بود.
Make stronger and more confident
توانمندسازی
- قدرت دادن/بخشیدن - صاحب اختیار و قدرت کردن
قدرت و اختیار را دست کسی دادن، قدرت و اختیار در دست کسی بودن