employment

/emˌplɔɪmənt//ɪmˈploɪmənt/

معنی: استخدام، بکارگیری، کارگماری
معانی دیگر: گمارش، به کار گماری، کار، شغل، حرفه، اشتغال، کارمندی، به کار گیری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an instance or act of employing.
مترادف: application, exercise, use, utilization
مشابه: exertion, occupation, usage

(2) تعریف: the condition of being employed.
مترادف: engagement, use
مشابه: hire

(3) تعریف: an occupation, esp. for wages or a salary; work; job.
مترادف: job, occupation, work
مشابه: business, career, employ, labor, pay, position, post, profession, pursuit, vocation

جمله های نمونه

1. employment began to jump
استخدام به سرعت شروع به افزایش کرد.

2. employment in the private section is on the increase
اشتغال در بخش خصوصی رو به افزایش است.

3. an employment office
اداره ی کار (کاریابی)

4. an employment register
فهرست مشاغل

5. exploitative employment agencies
موسسات سواستفاده گر کاریابی

6. fair employment practices
امور استخدامی عاری از تبعیض

7. servile employment
شغل پست

8. temporary employment
استخدام موقت

9. the employment of younger professors
به کار گماری استادان جوان تر

10. your employment record
پیشینه ی شغلی شما

11. when his employment winked out . . .
وقتی که شغلش به پایان رسید . . .

12. an application for employment
درخواست کار

13. to be in the employment of . . .
در استخدام . . . بودن

14. he does not have gainful employment
شغل درآمدداری ندارد.

15. he is looking for full-time employment
او در جستجوی کار تمام وقت است.

16. workers who are crying out for employment
کارگرانی که مصرا خواهان کار هستند

17. Her remarks on the employment question led to a heated discussion.
[ترجمه گوگل]اظهارات او در مورد سوال استخدام منجر به بحث داغ شد
[ترجمه ترگمان]اظهارات او در مورد مساله استخدام منجر به یک بحث داغ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. With the current job situation, age discrimination in employment is becoming more common.
[ترجمه گوگل]با وضعیت فعلی شغل، تبعیض سنی در استخدام رو به افزایش است
[ترجمه ترگمان]با وضعیت فعلی کار، تبعیض سنی در استخدام در حال رایج تر شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Her theory is that disillusionment with employment leads to reappraisal of career goals.
[ترجمه گوگل]نظریه او این است که سرخوردگی از شغل منجر به ارزیابی مجدد اهداف شغلی می شود
[ترجمه ترگمان]نظریه او این است که سرخوردگی از کار منجر به ارزیابی مجدد اهداف شغلی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She was offered employment in the sales office.
[ترجمه گوگل]به او پیشنهاد کار در دفتر فروش داده شد
[ترجمه ترگمان]او در اداره فروش به او پیشنهاد کار داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The steelworks provided employment for thousands of people.
[ترجمه گوگل]کارخانه فولاد زمینه اشتغال هزاران نفر را فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]The برای هزاران نفر شغل فراهم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. We can't guarantee our workers' regular employment.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم استخدام منظم کارگران خود را تضمین کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم کار منظم کارگران خود را تضمین کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Ships were registered abroad to circumvent employment and safety regulation.
[ترجمه گوگل]کشتی ها در خارج از کشور ثبت شدند تا مقررات استخدام و ایمنی را دور بزنند
[ترجمه ترگمان]کشتی های خارجی برای گریز از کار و مقررات ایمنی در خارج از کشور ثبت شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She is looking for permanent employment.
[ترجمه گوگل]او به دنبال کار دائمی است
[ترجمه ترگمان]دنبال یه شغل دائمی میگرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. I went to an employment agency last week.
[ترجمه گوگل]هفته پیش به یک آژانس کاریابی رفتم
[ترجمه ترگمان]هفته پیش به یه آژانس استخدام رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استخدام (اسم)
service, employment, recruitment

بکارگیری (اسم)
utilization, employment

کارگماری (اسم)
employment

تخصصی

[نساجی] اشتغال - استخدام
[ریاضیات] استفاده، اشتغال، استخدام، شغل، کار، حرفه، پیشه

انگلیسی به انگلیسی

• work, occupation, keeping busy
employment is the position of having a paid job.

پیشنهاد کاربران

1. استخدام 2. اشتغال 3. کار. شغل. پیشه. حرفه 4. استعمال. به کار گیری
مثال:
she found employment as a clerk
او یک شغل و کار به عنوان یک منشی پیدا کرد.
the employment of children
اشتغال و استخدام کودکان
the employment of nuclear weapons
استعمال و بکار گیری سلاح های هسته ای
محیط کار
استخدام، کار
مثال: The government is trying to boost employment.
دولت در تلاش است برای افزایش اشتغال.
employment: استخدام
employ:استخدام کردن
employee: کارمند
employer: کارفرما
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : employ
✅️ اسم ( noun ) : employ / employment / employee / employer
✅️ صفت ( adjective ) : employable / employed
✅️ قید ( adverb ) : _
1 - کار ، شغل
2 - استخدام
3 - اشتغال
4 - بکارگیری
شغلی، مربوط به اشتغال
قسمت کارگزینی
استخدام:Recruitment
کارگماری
به کار گیری
صلاحیت
اشتغال

کسب و کارها
استخدام
انتخاب فردی برای کار کردن ، کار و حرفه
سرگرمی
کار و بیمه های اجتماعی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس