employer

/emˌplɔɪər//ɪmˈploɪə/

معنی: کارفرما، استخدام کننده
معانی دیگر: گمارنده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person or organization that employs others, usu. for payment.
مترادف: boss
مشابه: business, director, firm, manager, organization, outfit, proprietor, supervisor

جمله های نمونه

1. our employer went out of business
کارفرمای ما کار و کاسبی خود را برچید.

2. a large employer
کارفرمای بزرگ

3. an exigent employer
کارفرمای سختگیر

4. An employer should appraise the ability of his employees.
[ترجمه گوگل]یک کارفرما باید توانایی کارکنان خود را ارزیابی کند
[ترجمه ترگمان]کارفرما باید توانایی کارمندان خود را ارزیابی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My employer deducted ten pounds from my wages this week.
[ترجمه گوگل]کارفرمای من ده پوند از دستمزد من در این هفته کم کرد
[ترجمه ترگمان]کارفرمای من این هفته ده پوند از حقوق من کسر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Income tax will be deducted by your employer.
[ترجمه گوگل]مالیات بر درآمد توسط کارفرما کسر می شود
[ترجمه ترگمان]مالیات بر درآمد شما توسط کارفرما کسر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The employer pays little to his employees.
[ترجمه گوگل]کارفرما حقوق کمی به کارمندانش می دهد
[ترجمه ترگمان]کارفرما کمی به کارمندان خود پول می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Does your employer have an agreement with a union?
[ترجمه گوگل]آیا کارفرمای شما با اتحادیه ای توافق دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا کارفرمای شما با اتحادیه موافق است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His tightfisted employer was unwilling to give him a raise.
[ترجمه گوگل]کارفرمای سختگیر او تمایلی به افزایش حقوق او نداشت
[ترجمه ترگمان]کارفرمای tightfisted تمایلی نداشت که او را بزرگ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He thrust the employer out of his office.
[ترجمه گوگل]او کارفرما را از دفترش بیرون کرد
[ترجمه ترگمان]او رئیس را از دفتر بیرون برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His offences were forgiven him by the employer.
[ترجمه گوگل]تخلفات او توسط کارفرما بخشوده شد
[ترجمه ترگمان]offences او را بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My employer deducted a pound from my wages this week.
[ترجمه گوگل]کارفرمای من یک پوند از دستمزد من در این هفته کم کرد
[ترجمه ترگمان]کارفرمای من این هفته یک پوند از حقوق من کسر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. John is pensioned by the employer and has departed from the company.
[ترجمه گوگل]جان توسط کارفرما بازنشسته شده و از شرکت خارج شده است
[ترجمه ترگمان]جان توسط کارفرما تخصیص داده می شود و از شرکت بیرون رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She decided to sue her employer for wrongful dismissal.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت از کارفرمای خود به دلیل اخراج نادرست شکایت کند
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت از کارفرمای خود برای اخراج غیرقانونی شکایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کارفرما (اسم)
master, employer, taskmaster

استخدام کننده (اسم)
employer

تخصصی

[حسابداری] کارفرما
[ریاضیات] صاحبکار، کار فرما

انگلیسی به انگلیسی

• boss, person who employs people to do work
your employer is the organization or person that you work for.

پیشنهاد کاربران

کارفرما، استخدام کننده
مثال:
his employer gave him a great deal of money.
کارفرمایش به او مقدار زیادی پول داد.
the largest private sector employer in Sheffield
بزرگترین بخش خصوصی استخدام کننده در شفیلد
یک شخص یا شغل یا شرکتی که افراد دیگر را استخدام می کند.
a person, business, firm, etc, that employs
workers.
کارفرما، کارفرمایی
مثال: The employer is responsible for providing a safe work environment.
کارفرما مسئول فراهم کردن محیط کار ایمن است.
employer: کارفرما
employee: کارمند
employ:استخدام کردن
employment: استخدام
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : employ
✅️ اسم ( noun ) : employ / employment / employee / employer
✅️ صفت ( adjective ) : employable / employed
✅️ قید ( adverb ) : _
employer ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: کارفرما 2
تعریف: شخصی که فردی را به استخدام درمی آورد و برای انجام کار به او دستمزد می پردازد
حواس تون باشه با employee اشتباه نگرین.
صاحبکار

I did not want this information to reach my future employer
its better now
I'm glad to know
He prefers to understand me rather than know me
من نمیخواستم این اطاعات به دست ( شرکت ) کارفرمای ایندم برسه
...
[مشاهده متن کامل]

بهتر شد
من راضی هستم بداند
او دیگر ترجیح میدهد من را درک کند تا بشناسد

کار فرما
اشتغال زا
کارگُمار ، کارگمارنده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس