employ

/emˌplɔɪ//ɪmˈploɪ/

معنی: شغل، استخدام کردن، بکار گرفتن، بکار گماشتن، استخذام کردن، مشغول کردن، استعمال کردن
معانی دیگر: به کار بردن، به کار گرفتن، استفاده کردن از، به کار گماردن، کار دادن به، سرگرم کردن، گمارش، به کار گماری

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: employs, employing, employed
(1) تعریف: to make use of; use.
مترادف: apply, use, utilize
مشابه: bestow, exercise, handle, operate, ply, wield

- We're studying the unique devices he employs in his poetry.
[ترجمه گوگل] ما در حال مطالعه دستگاه های منحصر به فردی هستیم که او در شعرش به کار می برد
[ترجمه ترگمان] ما وسایل منحصر به فردی را که در poetry بکار می برد مرور می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You would have to employ a microscope to be able to see these organisms.
[ترجمه گوگل] برای اینکه بتوانید این موجودات را ببینید باید از یک میکروسکوپ استفاده کنید
[ترجمه ترگمان] شما باید میکروسکوپ را استخدام کنید تا بتواند این ارگانیسم ها را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provide work for or obtain services from in exchange for payment; hire.
مترادف: engage, hire
متضاد: dismiss
مشابه: commission, enlist, enroll, recruit, retain

- Our company employs thirty people in the sales department.
[ترجمه گوگل] شرکت ما سی نفر در بخش فروش استخدام می کند
[ترجمه ترگمان] شرکت ما سی نفر را در بخش فروش استخدام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We'll need to employ more waiters during the summer.
[ترجمه گوگل] در تابستان باید گارسون های بیشتری استخدام کنیم
[ترجمه ترگمان] در طول تابستان به پیشخدمت ها احتیاج خواهیم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to apply or direct toward a particular goal or activity.
مترادف: apply, devote, exercise, exert, spend
مشابه: bestow, busy, direct, occupy, turn, wield

- You need to employ more energy in this job.
[ترجمه گوگل] شما باید انرژی بیشتری را در این شغل به کار بگیرید
[ترجمه ترگمان] شما باید انرژی بیشتری در این شغل به کار بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: employable (adj.), employed (adj.), employability (n.)
• : تعریف: position of service; employment.
مترادف: employment
مشابه: labor, pay, service

- She has been in our company's employ for five years.
[ترجمه گوگل] او پنج سال است که در استخدام شرکت ما بوده است
[ترجمه ترگمان] او پنج سال است که به استخدام ما درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to employ iron girders in building construction
به کار بردن تیرآهن در ساختن بنا

2. to employ oneself in study
خود را به مطالعه مشغول کردن

3. to employ questionable methods in business
در بازرگانی از روش های قابل انتقاد استفاده کردن

4. this factory will employ one thousand new workers
این کارخانه هزار کارگر جدید خواهد گرفت.

5. she is in the employ of a private company
او در استخدام یک شرکت خصوصی است.

6. None but a wise man can employ leisure well.
[ترجمه گوگل]هیچ کس جز یک انسان عاقل نمی تواند اوقات فراغت را به خوبی به کار گیرد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جز یک مرد عاقل نمی تواند اوقات فراغت خود را به کار بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. How many workmen do you employ at your factory?
[ترجمه گوگل]چند کارگر در کارخانه خود استخدام می کنید؟
[ترجمه ترگمان]در کارخونه شما چند کارگر استخدام می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We employ friendly and knowledgeable staff.
[ترجمه گوگل]ما از کادری خوش برخورد و آگاه استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما کارکنان دوستانه و مطلع را استخدام می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. How many people does the company employ?
[ترجمه گوگل]این شرکت چند نفر را استخدام می کند؟
[ترجمه ترگمان]این شرکت چند نفر را استخدام می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some religions employ ritual more than others.
[ترجمه گوگل]برخی از ادیان بیش از دیگران از مناسک استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از مذاهب بیش از دیگران مراسم مذهبی را به کار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You must employ someone to oversee the project.
[ترجمه گوگل]شما باید شخصی را برای نظارت بر پروژه استخدام کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید کسی را استخدام کنید تا به پروژه نظارت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was the first commercially available machine to employ artificial intelligence.
[ترجمه گوگل]این اولین ماشین تجاری موجود بود که از هوش مصنوعی استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]این اولین ماشین موجود تجاری بود که هوش مصنوعی را به کار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We might have to employ someone temporarily as a stopgap measure until we can fill the post.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که بتوانیم پست را پر کنیم، ممکن است مجبور شویم فردی را به طور موقت به عنوان یک اقدام توقف استخدام کنیم
[ترجمه ترگمان]ممکن است مجبور باشیم یک نفر را به طور موقت به عنوان یک تدبیر stopgap استخدام کنیم تا بتوانیم این پست را پر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. 87% of the 1 000 companies surveyed employ part-time staff.
[ترجمه گوگل]87 درصد از 1000 شرکت مورد بررسی کارکنان پاره وقت را استخدام می کنند
[ترجمه ترگمان]۸۷ % از ۱۰۰۰ شرکت مورد بررسی کارکنان پاره وقت استخدام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Analog computers are generalpurpose devices which employ laws of physics for performing mathematical operations.
[ترجمه گوگل]رایانه های آنالوگ دستگاه های همه منظوره ای هستند که از قوانین فیزیک برای انجام عملیات ریاضی استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها وسایلی هستند که از قوانین فیزیک برای انجام عملیات ریاضی استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They employ a couple of young men to do the heavy work.
[ترجمه گوگل]آنها چند مرد جوان را برای انجام کارهای سنگین استخدام می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها از یک زوج جوان برای انجام کار سنگین استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The organisers have to employ performers to pull a crowd.
[ترجمه گوگل]برگزارکنندگان باید از مجریان برای جذب جمعیت استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]سازمان دهندگان باید اجرا کنندگان را استخدام کنند تا جمعیتی را بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شغل (اسم)
post, office, profession, work, job, situation, position, employ, vocation, occupation, trade, metier

استخدام کردن (فعل)
engage, employ, hire

بکار گرفتن (فعل)
employ, utilize

بکار گماشتن (فعل)
engage, employ

استخذام کردن (فعل)
employ

مشغول کردن (فعل)
amuse, entertain, occupy, engage, busy, employ

استعمال کردن (فعل)
use, exercise, handle, apply, employ

تخصصی

[صنعت] به کار گرفتن، استخدام کردن
[ریاضیات] به کار گماشتن، به خدمت گرفتن، به کار بردن، استخدام کردن

انگلیسی به انگلیسی

• hire as a worker, occupy; put to use, activate, operate
if you employ someone, you pay them to work for you.
to employ something means to use it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

غیر از معنی استخدام کردن کسی، معنی استفاده کردن از چیزی هم میده. این کاربرد رسمی است.
استفاده کردن
بکار گرفتن
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: دَرگُماشتن

⚫ نگارش به خط لاتین: Dargomāshtan

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

استخدام کردن
مثال: The company plans to employ new staff next month.
شرکت قصد دارد ماه آینده کارکنان جدیدی استخدام کند.
استخدام کردن
به کار بردن، استعمال کردن، به کار گماشتن، مشغول کردن، به کار گرفتن، شغل، قانون فقه: استخدام کردن، علوم نظامی: استفاده کردن، بازرگانی: مورد استفاده قرار دادن
تفاوت Employ و Utilize:
EMPLOY suggests the use of a person or thing that is available but idle, inactive, or disengaged. UTILIZE may suggest the discovery of a new, profitable, or practical use for something.
employ: استخدام کردن
بکار گرفتن - استفاده کردن از
. e. g
A fun activity requires greater levels of engagement. This is broadly true for a number of pastimes ranging from playing sports and making art to socializing and going on holiday. For instance, if a parent decides to teach painting, then their children will have to learn how to employ different kinds of paints and papers, choose subjects to portray, and learn the techniques to achieve any given effect
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : employ
✅️ اسم ( noun ) : employ / employment / employee / employer
✅️ صفت ( adjective ) : employable / employed
✅️ قید ( adverb ) : _
to hire or engage the services of ( a person or persons ) ; provide employment for; have or keep in one's service:
استخدام
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
بکار بردن
شغل، استخدام کردن، بکار گرفتن، بکار گماشتن، استخذام کردن، مشغول کردن، استعمال کرد
استفاده . به کار گیری
انجام دادن، عمل کردن، مرتکب شدن
employ : به کار گرفتن، به کار بستن
employed : به کار رفتن
به کار گیری
اعمال کردن
استفاده کردن
استخدام کردن - به کار گرفتن
اجیر کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس