emplacement

/emˈpleɪsmənt//ɪmˈpleɪsmənt/

معنی: جا، محل نصب، تعیین محل، تعیین جا
معانی دیگر: در جا(ی خود) گذاری، کارگذاشتن، قرار دهی، جادادن، محل استقرار، موضع، ـ گاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a space or platform on which to position a gun or a battery of guns.

(2) تعریف: the act of situating or placing.

جمله های نمونه

1. the emplacement of iron girders on the four corners of the building
جادادن تیرهای آهنی در چهار گوشه ی ساختمان

2. In other cases, generating a demand requires the emplacement of an infrastructure of maintenance for the successful adoption of innovations.
[ترجمه گوگل]در موارد دیگر، ایجاد تقاضا مستلزم استقرار زیرساخت تعمیر و نگهداری برای پذیرش موفقیت‌آمیز نوآوری‌ها است
[ترجمه ترگمان]در موارد دیگر، ایجاد یک تقاضا نیازمند استقرار یک زیرساخت تعمیر و نگهداری برای اتخاذ موفق نوآوری ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Volcanicity and magma emplacement, largely in the form of large granite intrusions, characterize the volcanic arc.
[ترجمه گوگل]آتشفشان و استقرار ماگما، عمدتاً به شکل نفوذهای بزرگ گرانیتی، مشخصه قوس آتشفشانی است
[ترجمه ترگمان]emplacement Volcanicity و ماگما به شکل گسترده به شکل نفوذهای بزرگ گرانیت، قوس آتش فشانی را مشخص می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. However, the emplacement vessel or platform would need to be highly sophisticated - perhaps a larger version of the Glomar Explorer.
[ترجمه گوگل]با این حال، کشتی یا سکوی استقرار باید بسیار پیچیده باشد - شاید یک نسخه بزرگتر از Glomar Explorer
[ترجمه ترگمان]با این حال، سفینه فضایی یا سکو باید بسیار پیچیده باشد - شاید نسخه ای بزرگ تر از the اکسپلورر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At the other extreme of cost is drilled emplacement.
[ترجمه گوگل]در نهایت هزینه، محل حفاری است
[ترجمه ترگمان]در انتهای دیگر هزینه، یک جایگاه حفاری قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A bellows emplacement had survived just in front of the fire box of the south-eastern furnace.
[ترجمه گوگل]درست در مقابل جعبه آتش سوزی کوره جنوب شرقی یک دم دم باقی مانده بود
[ترجمه ترگمان]یک جایگاه دم در جلوی آتش کوره سوزان جنوب شرقی جان سالم به در برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The form, distribution and emplacement are controlled by many factors in Fankou Pb - Zn ore deposit.
[ترجمه گوگل]شکل، توزیع و استقرار توسط عوامل زیادی در کانسار سرب - روی فانکو کنترل می شود
[ترجمه ترگمان]شکل، توزیع و جایگاه توسط عوامل بسیاری در کانسار ore Pb - Zn کنترل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But they differ in association and mode of emplacement.
[ترجمه گوگل]اما آنها در ارتباط و نحوه استقرار متفاوت هستند
[ترجمه ترگمان]اما آن ها در ارتباط و مد جایگاه قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Concrete emplacement has some shape transition.
[ترجمه گوگل]محل بتن دارای تغییر شکل است
[ترجمه ترگمان]جایگاه بتون دارای گذار شکلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This space of emplacement was opened up by Galileo.
[ترجمه گوگل]این فضای استقرار توسط گالیله باز شد
[ترجمه ترگمان]این مکان جایگاه توسط گالیله باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This simple robot gun emplacement is suitable for driving off smaller hostile life forms for an extended period of time.
[ترجمه گوگل]این محل اسلحه ربات ساده برای دور زدن اشکال زندگی خصمانه کوچکتر برای مدت زمان طولانی مناسب است
[ترجمه ترگمان]این جایگاه پرنده ساده برای بیرون راندن فرم های زندگی خصمانه کوچک تر برای مدت زمان طولانی مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The age of emplacement is at Upper Paleozoic Era from the result of isotopic age determination.
[ترجمه گوگل]سن استقرار در عصر پالئوزوئیک بالایی از نتیجه تعیین سن ایزوتوپی است
[ترجمه ترگمان]سن این جایگاه در دوران Paleozoic بالا و از نتیجه تعیین سن isotopic قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The model of granitoid magmas emplacement and crustal extension in mid or deep crust likes that of mid ocean ridge mafic magmas emplacement and oceanic spreading exactly.
[ترجمه گوگل]مدل استقرار ماگمای گرانیتوئیدی و گسترش پوسته در پوسته میانی یا عمیق مانند استقرار ماگماهای مافیک پشته میانی اقیانوسی و پخش اقیانوسی دقیقاً مشابه است
[ترجمه ترگمان]مدل of granitoid granitoid و امتداد crustal در پوسته میانی یا عمیق آن از جایگاه mid mafic ridge و گسترش آب های اقیانوسی را دوست دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This alternation feature is commonly related to emplacement of C - shaped rolls.
[ترجمه گوگل]این ویژگی تناوب معمولاً مربوط به قرارگیری رول های C شکل است
[ترجمه ترگمان]این ویژگی تغییر معمولا مربوط به جایگاه rolls C شکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جا (اسم)
house, accommodation, seat, site, stead, case, lodge, place, room, space, situation, receptacle, location, station, berth, socket, sitting, emplacement, houseroom, seating, vacancy, lieu, locality, quarterage

محل نصب (اسم)
emplacement

تعیین محل (اسم)
location, emplacement

تعیین جا (اسم)
emplacement

انگلیسی به انگلیسی

• act of putting into a place; location or platform for a gun or weapons battery (military)

پیشنهاد کاربران

emplacement ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: جای گیری
تعریف: نفوذ سنگ آذرین یا تشکیل یک کان توده در سنگ های قدیمی تر

بپرس