empennage

/ˌɑːmpəˈnɑːʒ//emˈpenɪʒ/

(هواپیما) دم (کلیه ی بخشهای عمودی و افقی آن)

جمله های نمونه

1. The utility model discloses a structural improvement for empennage transmission of toy helicopters, when improves the practical effect of the structure for empennage transmission.
[ترجمه گوگل]مدل سودمند بهبود ساختاری را برای انتقال بالگردهای اسباب‌بازی نشان می‌دهد، زمانی که اثر عملی سازه برای انتقال خروجی را بهبود می‌بخشد
[ترجمه ترگمان]مدل مصرفی، بهبود ساختاری برای انتقال empennage هلیکوپتر اسباب بازی را نشان می دهد، زمانی که تاثیر عملی ساختار برای گیربکس اتوماتیک را بهبود می بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The moveable horizontal surface of the empennage used for pitch trim.
[ترجمه گوگل]سطح افقی متحرک لنگر که برای برش زمین استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]سطح متحرک افقی of برای اصلاح گام بکار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A very light composing empennage allows to balance the model without adding any ballast to the nose.
[ترجمه گوگل]خروجی ترکیبی بسیار سبک اجازه می دهد تا مدل را بدون افزودن بالاست به بینی متعادل کنید
[ترجمه ترگمان]A نور بسیار نور اجازه می دهد که مدل را بدون اضافه کردن هر گونه بالاست به بینی متعادل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The invention cancels the aerofoil, empennage and back helm, decreases the weight of plane, realizes lift vertically, enhances the height and realizes high-speed remote fly.
[ترجمه گوگل]این اختراع باعث لغو ایروفویل، بازشو و سکان پشتی، کاهش وزن هواپیما، بالا بردن عمودی، افزایش ارتفاع و تحقق پرواز از راه دور با سرعت بالا می شود
[ترجمه ترگمان]اختراع این اختراع the، empennage و سکان را از بین می برد، وزن هواپیما را کاهش می دهد، بالا بردن ارتفاع را درک می کند، ارتفاع را افزایش می دهد و پرواز دوردست با سرعت بالا را درک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The empennage being laid across is much smaller than airfoil essential points, endways the empennage is straight.
[ترجمه گوگل]دهانه‌ای که در عرض کشیده می‌شود بسیار کوچک‌تر از نقاط ضروری ایرفویل است، در انتها دهانه مستقیم است
[ترجمه ترگمان]The که روی آن قرار داده می شود بسیار کوچک تر از نقاط اصلی ایرفویل فوق است، که empennage مستقیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Analyze the impact of empennage on the pose control of FMAVs and develop the moment model.
[ترجمه گوگل]تأثیر نفوذ بر کنترل پوس FMAV ها را تجزیه و تحلیل کنید و مدل لحظه ای را توسعه دهید
[ترجمه ترگمان]تحلیل تاثیر of بر کنترل ژست of و توسعه مدل لحظه ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The effect of empennage spread on flight attitude was analyzed and validated by flight test data.
[ترجمه گوگل]اثر گسترش جریان بر نگرش پرواز با داده‌های آزمایش پرواز مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و اعتبارسنجی شد
[ترجمه ترگمان]تاثیر of بر نگرش پرواز مورد بررسی قرار گرفت و با داده های تست پرواز مورد تایید قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Empennage — Install Stabilizer and Vertical Fin.
[ترجمه گوگل]Empennage - استابلایزر و باله عمودی را نصب کنید
[ترجمه ترگمان]Empennage - نصب Stabilizer و فواره عمودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Therefore, the characteristics, the influence on the stability and control, as well as the design theories of the FMAV empennage are studied here.
[ترجمه گوگل]بنابراین، ویژگی‌ها، تأثیر بر پایداری و کنترل، و همچنین تئوری‌های طراحی جریان FMAV در اینجا مورد مطالعه قرار می‌گیرند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، خصوصیات، تاثیر بر پایداری و کنترل، و نیز نظریه های طراحی of FMAV در اینجا مورد مطالعه قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The utility model relates to a toy plane which is composed of a plane body, wings, an empennage, an electric machine, batteries, propellers, a driving device, direction wheels, etc.
[ترجمه گوگل]مدل کاربردی مربوط به یک هواپیمای اسباب‌بازی است که از بدنه هواپیما، بال‌ها، یک خروجی، یک ماشین الکتریکی، باتری‌ها، ملخ‌ها، یک وسیله رانندگی، چرخ‌های جهت و غیره تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]مدل مصرفی مربوط به یک صفحه اسباب بازی است که متشکل از بدنه هواپیما، بال، an، دستگاه الکتریکی، باتری، پروانه ها، چرخ محرک، چرخ ها و غیره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• tail of an airplane (or other aircraft)

پیشنهاد کاربران

empennage ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: دُم 1
تعریف: مجموعۀ کامل دُم هواپیما، شامل سطوح افقی و عمودی ثابت و متحرک

بپرس