emotive

/ɪˈmoʊtɪv//ɪˈməʊtɪv/

معنی: وابسته به احساسات
معانی دیگر: احساساتی، عاطفی، احساسی، تاثیری، در انگیزشی، (وابسته به یا تولید کننده ی احساسات) احساس انگیز، احساسات انگیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: emotively (adv.), emotiveness (n.)
(1) تعریف: of or relating to emotion.
مشابه: emotional

(2) تعریف: expressing or evoking emotion.
مشابه: emotional

جمله های نمونه

1. the emotive side of her nature
جنبه ی عاطفی نهاد او

2. the emotive use of language
استفاده عاطفی از زبان

3. The issue of animal experimentation is an emotive subject.
[ترجمه گوگل]موضوع آزمایش حیوانات موضوعی احساسی است
[ترجمه ترگمان]موضوع آزمایش بر روی حیوانات یک موضوع احساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He raised the highly emotive issue of bullfighting.
[ترجمه گوگل]او موضوع بسیار احساسی گاوبازی را مطرح کرد
[ترجمه ترگمان]او موضوع بسیار عاطفی گاوبازی را مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. " Home " is a much more emotive word than " house ".
[ترجمه گوگل]"خانه" کلمه بسیار احساسی تر از "خانه" است
[ترجمه ترگمان]\"خانه\" یک کلمه much از \"خانه\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Child abuse is an emotive subject.
[ترجمه گوگل]کودک آزاری موضوعی احساسی است
[ترجمه ترگمان]آزار و اذیت کودکان یک موضوع احساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Embryo research is an emotive issue.
[ترجمه گوگل]تحقیق روی جنین یک موضوع احساسی است
[ترجمه ترگمان]پژوهش Embryo یک مساله احساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Capital punishment is an emotive issue.
[ترجمه گوگل]مجازات اعدام یک موضوع احساسی است
[ترجمه ترگمان]مجازات اعدام یک مساله احساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It occurs as a purely formal emotive element with no reference to the initial representation.
[ترجمه گوگل]این به عنوان یک عنصر احساسی کاملاً رسمی و بدون ارجاع به بازنمایی اولیه رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]این حالت به عنوان یک عنصر محض احساسی با هیچ اشاره ای به نمایش اولیه رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They are expressed in highly emotive language.
[ترجمه گوگل]آنها با زبانی بسیار احساسی بیان می شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها در زبان بسیار احساسی بیان می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The candidates agreed to avoid emotive issues like abortion and child abuse.
[ترجمه گوگل]نامزدها موافقت کردند که از مسائل احساسی مانند سقط جنین و کودک آزاری اجتناب کنند
[ترجمه ترگمان]نامزدها توافق کردند تا از مسائل احساسی مانند سقط جنین و سو استفاده از کودکان اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the public's confidence in technology is an emotive thing-and not generally influenced by the facts.
[ترجمه گوگل]اما اعتماد عمومی به فناوری یک چیز احساسی است - و به طور کلی تحت تأثیر واقعیات نیست
[ترجمه ترگمان]اما اعتماد عمومی به فن آوری یک چیز عاطفی است - و عموما تحت تاثیر حقایق قرار نمی گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I know it's an emotive subject but we have a good working relationship with the archaeological unit concerned.
[ترجمه گوگل]من می دانم که این یک موضوع احساسی است، اما ما رابطه کاری خوبی با واحد باستان شناسی مربوطه داریم
[ترجمه ترگمان]می دانم که این یک موضوع احساسی است، اما رابطه کاری خوبی با واحد باستان شناسی مربوط به آن داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Regulatory deviance rarely possesses the emotive properties of many traditional crimes.
[ترجمه گوگل]انحراف نظارتی به ندرت دارای ویژگی های عاطفی بسیاری از جرایم سنتی است
[ترجمه ترگمان]انحراف نظارتی به ندرت دارای ویژگی های عاطفی بسیاری از جرایم سنتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He must be careful to avoid emotive judgements or scornful abuse.
[ترجمه گوگل]او باید مراقب باشد تا از قضاوت های احساسی یا سوء استفاده های تحقیرآمیز خودداری کند
[ترجمه ترگمان]او باید مراقب باشد که از هر سو قضاوت و سو استفاده سو استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته به احساسات (صفت)
emotive

انگلیسی به انگلیسی

• appealing to or expressing emotion, sentimental, romantic
something that is emotive is likely to make people feel strong emotions.

پیشنهاد کاربران

معنادار، عمیق، حس فراوان، پر حس، پر احساس، حساس، احساسی، تاثیرگذار، عاطفی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : emote / emotionalize
✅️ اسم ( noun ) : emotion / emotionalism / emotionalist
✅️ صفت ( adjective ) : emotional / emotive / emotionless
✅️ قید ( adverb ) : emotionally / emotively
متأثرکننده، احساس برانگیز. هر موقعیت یا جمله ای که باعث بشه احساسات برانگیخته بشن، مثل شنیدن خبر قتل یک کودک، وقوع زلزله و غیره.
احساسی
عاطفی
حساس

بپرس