emotionally

/ɪˈmoʊ.ʃən.əl.i//ɪˈmoʊ.ʃən.əl.i/

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: with regards to the feelings.

- After the accident, he was fine physically, but not emotionally.
[ترجمه Sh.G] بعد از تصادف، او از نظر جسمانی خوب بود اما نه از نظر احساسی
|
[ترجمه گوگل] بعد از تصادف از نظر جسمی حالش خوب بود اما از نظر روحی نه
[ترجمه ترگمان] بعد از تصادف از نظر جسمی حالش خوب بود، اما از لحاظ احساسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an emotionally disturbed orphan
یتیمی که دچار اختلال عاطفی است

2. A wide range of emotionally stressful events may trigger a relapse.
[ترجمه گوگل]طیف گسترده ای از رویدادهای استرس زا عاطفی ممکن است باعث عود شود
[ترجمه ترگمان]طیف وسیعی از رویداده ای استرس زا ممکن است باعث بازگشت مجدد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All the children had been physically and emotionally abused.
[ترجمه گوگل]همه بچه ها مورد آزار جسمی و روحی قرار گرفته بودند
[ترجمه ترگمان]همه بچه ها از نظر جسمی و احساسی مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Emotionally, physically, and financially I was on the ropes.
[ترجمه گوگل]از نظر عاطفی، جسمی و مالی در طناب بودم
[ترجمه ترگمان]از لحاظ عاطفی، فیزیکی، و مالی من روی طناب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was jealous, humiliated, and emotionally at the end of her tether.
[ترجمه گوگل]او حسادت می کرد، تحقیر می شد و از نظر عاطفی در پایان زندگی اش بود
[ترجمه ترگمان]او حسودی می کرد، تحقیر شده بود، و از لحاظ احساسی به پایان رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He implied that we were emotionally immature.
[ترجمه گوگل]او تلویحاً گفت که ما از نظر عاطفی نابالغ هستیم
[ترجمه ترگمان]اون به این نتیجه رسید که ما از نظر احساسی بی تجربه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He felt creatively and emotionally sterile.
[ترجمه گوگل]او از نظر خلاقیت و احساس عقیم بودن احساس می کرد
[ترجمه ترگمان]او به طور خلاقانه و از لحاظ احساسی عقیم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A wedding is an emotionally charged situation.
[ترجمه گوگل]عروسی یک موقعیت هیجانی است
[ترجمه ترگمان]ازدواج یک موقعیت باردار از نظر عاطفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nursing is an emotionally and physically demanding job.
[ترجمه زهرا عبدالهی] پرستاری از نظر عاطفی و فیزیک شغل سختی است
|
[ترجمه گوگل]پرستاری از نظر عاطفی و جسمی شغلی سخت است
[ترجمه ترگمان]پرستاری از نظر عاطفی و فیزیکی خواستار شغل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Men go through a change of life emotionally just like women.
[ترجمه گوگل]مردان از نظر عاطفی مانند زنان دچار تغییر زندگی می شوند
[ترجمه ترگمان]مردان از طریق تغییر احساسی مانند زن ها از طریق تغییر رفتار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is emotionally immature.
[ترجمه گوگل]او از نظر عاطفی نابالغ است
[ترجمه ترگمان]اون از نظر احساسی immature
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Try not to become too emotionally involved with the children in your care.
[ترجمه گوگل]سعی کنید از نظر عاطفی بیش از حد با کودکان تحت مراقبت خود درگیر نشوید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید بیش از حد از نظر عاطفی درگیر کودکان نشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The experience left her emotionally drained.
[ترجمه گوگل]این تجربه او را از نظر عاطفی تخلیه کرد
[ترجمه ترگمان]این تجربه از نظر احساسی تهی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Though Paul had wanted a child, he wasn't emotionally ready for it.
[ترجمه گوگل]اگرچه پل خواستار یک فرزند بود، اما از نظر عاطفی برای آن آماده نبود
[ترجمه ترگمان]با اینکه پل یک بچه می خواست، از نظر احساسی نسبت به آن آمادگی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She felt emotionally battered.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که از نظر عاطفی ضربه خورده است
[ترجمه ترگمان]از نظر احساسی آشفته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an emotional manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : emote / emotionalize
✅️ اسم ( noun ) : emotion / emotionalism / emotionalist
✅️ صفت ( adjective ) : emotional / emotive / emotionless
✅️ قید ( adverb ) : emotionally / emotively
به صورت هیجانی
در این جا به معنای هیجانی، احساسی است.
The cingulate gyrus provides a pathway from the thalamus to the hippocampus, seems to be responsible for focusing attention on emotionally significant events, and for associating memories to smells and to pain.

به طور احساسی
هیجانی
Excitement هیجان
احساسأ
از لحاظ احساسی
از لحاظ عاطفی

بپرس