- After the accident, he was fine physically, but not emotionally.
[ترجمه Sh.G] بعد از تصادف، او از نظر جسمانی خوب بود اما نه از نظر احساسی
|
[ترجمه گوگل] بعد از تصادف از نظر جسمی حالش خوب بود اما از نظر روحی نه [ترجمه ترگمان] بعد از تصادف از نظر جسمی حالش خوب بود، اما از لحاظ احساسی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. an emotionally disturbed orphan
یتیمی که دچار اختلال عاطفی است
2. A wide range of emotionally stressful events may trigger a relapse.
[ترجمه گوگل]طیف گسترده ای از رویدادهای استرس زا عاطفی ممکن است باعث عود شود [ترجمه ترگمان]طیف وسیعی از رویداده ای استرس زا ممکن است باعث بازگشت مجدد شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. All the children had been physically and emotionally abused.
[ترجمه گوگل]همه بچه ها مورد آزار جسمی و روحی قرار گرفته بودند [ترجمه ترگمان]همه بچه ها از نظر جسمی و احساسی مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Emotionally, physically, and financially I was on the ropes.
[ترجمه گوگل]از نظر عاطفی، جسمی و مالی در طناب بودم [ترجمه ترگمان]از لحاظ عاطفی، فیزیکی، و مالی من روی طناب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She was jealous, humiliated, and emotionally at the end of her tether.
[ترجمه گوگل]او حسادت می کرد، تحقیر می شد و از نظر عاطفی در پایان زندگی اش بود [ترجمه ترگمان]او حسودی می کرد، تحقیر شده بود، و از لحاظ احساسی به پایان رسیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He implied that we were emotionally immature.
[ترجمه گوگل]او تلویحاً گفت که ما از نظر عاطفی نابالغ هستیم [ترجمه ترگمان]اون به این نتیجه رسید که ما از نظر احساسی بی تجربه هستیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He felt creatively and emotionally sterile.
[ترجمه گوگل]او از نظر خلاقیت و احساس عقیم بودن احساس می کرد [ترجمه ترگمان]او به طور خلاقانه و از لحاظ احساسی عقیم شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A wedding is an emotionally charged situation.
[ترجمه گوگل]عروسی یک موقعیت هیجانی است [ترجمه ترگمان]ازدواج یک موقعیت باردار از نظر عاطفی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Nursing is an emotionally and physically demanding job.
[ترجمه زهرا عبدالهی] پرستاری از نظر عاطفی و فیزیک شغل سختی است
|
[ترجمه گوگل]پرستاری از نظر عاطفی و جسمی شغلی سخت است [ترجمه ترگمان]پرستاری از نظر عاطفی و فیزیکی خواستار شغل است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Men go through a change of life emotionally just like women.
[ترجمه گوگل]مردان از نظر عاطفی مانند زنان دچار تغییر زندگی می شوند [ترجمه ترگمان]مردان از طریق تغییر احساسی مانند زن ها از طریق تغییر رفتار می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She is emotionally immature.
[ترجمه گوگل]او از نظر عاطفی نابالغ است [ترجمه ترگمان]اون از نظر احساسی immature [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Try not to become too emotionally involved with the children in your care.
[ترجمه گوگل]سعی کنید از نظر عاطفی بیش از حد با کودکان تحت مراقبت خود درگیر نشوید [ترجمه ترگمان]سعی کنید بیش از حد از نظر عاطفی درگیر کودکان نشوید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The experience left her emotionally drained.
[ترجمه گوگل]این تجربه او را از نظر عاطفی تخلیه کرد [ترجمه ترگمان]این تجربه از نظر احساسی تهی شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Though Paul had wanted a child, he wasn't emotionally ready for it.
[ترجمه گوگل]اگرچه پل خواستار یک فرزند بود، اما از نظر عاطفی برای آن آماده نبود [ترجمه ترگمان]با اینکه پل یک بچه می خواست، از نظر احساسی نسبت به آن آمادگی نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She felt emotionally battered.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که از نظر عاطفی ضربه خورده است [ترجمه ترگمان]از نظر احساسی آشفته شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
در این جا به معنای هیجانی، احساسی است. The cingulate gyrus provides a pathway from the thalamus to the hippocampus, seems to be responsible for focusing attention on emotionally significant events, and for associating memories to smells and to pain.