emir

/eˈmɪr//eˈmɪə/

معنی: امیر
معانی دیگر: (در برخی کشورهای اسلامی) سلطان، حکمران، (از ریشه ی فارسی: میر)، عنوان حکمروایان فاطمی در مصر، امیر فارسی و عربی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a Muslim chieftain or governor.

(2) تعریف: a title of honor bestowed on the descendants of Muhammad.

جمله های نمونه

1. It was the Resident, not the emir, who controlled the police and the army.
[ترجمه گوگل]این رزیدنت بود، نه امیر که پلیس و ارتش را کنترل می کرد
[ترجمه ترگمان]این امیر، نه امیر، بود که کنترل پلیس و ارتش را بر عهده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He's a tricky devil, our emir.
[ترجمه گوگل]او یک شیطان حیله گر است، امیر ما
[ترجمه ترگمان]شیطان صفتی است، امیر ما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had chosen an hour at which the emir would certainly have retired, and might not have heard of his arrival.
[ترجمه گوگل]او ساعتی را انتخاب کرده بود که در آن امیر قطعاً بازنشسته می شد و ممکن بود از آمدنش خبری نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]او ساعتی را انتخاب کرده بود که امیر قطعا بازنشسته می شد و ممکن بود از آمدن او چیزی نشنیده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He, like the emir, was a commander answering straight to the King.
[ترجمه گوگل]او نیز مانند امیر فرماندهی بود که مستقیماً به شاه پاسخ می داد
[ترجمه ترگمان]او، مانند امیر، یک فرمانده بود که مستقیما به پادشاه پاسخ می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nicholas wondered whether, sitting there, the emir felt the same bitter exultation that he did.
[ترجمه گوگل]نیکلاس تعجب کرد که آیا امیر با نشستن در آنجا، همان شادی تلخی را که او احساس می کرد، احساس می کند
[ترجمه ترگمان]نیکلای از خود می پرسید: آیا آنجا نشسته، امیر از همان شادی تلخ احساس می کرد که این کار را کرده است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. While Famagusta stood out[Sentence dictionary], the emir should want no altercations with Zacco.
[ترجمه گوگل]در حالی که فاماگوستا [فرهنگ جملات] برجسته بود، امیر نباید خواهان درگیری با زاکو باشد
[ترجمه ترگمان]در حالی که Famagusta در لغت \"حکم جمله\" ایستاده بود، امیر نباید هیچ گونه مجادلات با Zacco را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The emir does not pretend he is anything but a benevolent modernising autocrat.
[ترجمه گوگل]امیر تظاهر نمی کند که چیزی جز یک خودکامه نواندیش خیرخواه است
[ترجمه ترگمان]امیر مدعی نیست که چیزی جز یک بخشنده مهربان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Emir for heads of state, from the Al - Thani family law and inheritance.
[ترجمه گوگل]امیر برای سران کشورها، از قانون خانواده آل ثانی و ارث
[ترجمه ترگمان]امیر قطر، از قانون خانواده آل - و ارث می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There Emir Palace, the Great Mosque in the capital, the National Museum, Aquarium, and so on.
[ترجمه گوگل]کاخ امیر، مسجد بزرگ پایتخت، موزه ملی، آکواریوم و غیره وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در آنجا کاخ امیر، مسجد بزرگ پایتخت، موزه ملی آکواریوم و غیره وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On the same day, Hu met with Emir of Eastern Region Muhammad Bin Fahd in Dammam, the second largest port city of Saudi Arabia, and visited the oil company Saudi Aramco.
[ترجمه گوگل]هو در همان روز با محمد بن فهد، امیر منطقه شرق در دمام دومین شهر بندری بزرگ عربستان سعودی دیدار و از شرکت نفت سعودی آرامکو بازدید کرد
[ترجمه ترگمان]در همان روز، هو با امیر مرکزی محمد بن فهد در دمام، دومین شهر بزرگ عربستان صعودی دیدار کرد و از شرکت نفت صعودی در عربستان سعودی بازدید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Emir, while directly accountable to no one, cannot violate the Shari'a (Islamic law) and, in practice, must consider the opinions of leading notables and the religious establishment.
[ترجمه گوگل]امیر، در عین حال که مستقیماً در برابر هیچ کس پاسخگو نیست، نمی تواند شریعت (شریعت اسلام) را نقض کند و در عمل باید نظرات افراد برجسته و نهاد مذهبی را در نظر بگیرد
[ترجمه ترگمان]امیر، در حالی که مستقیما به هیچ کس پاسخگو نیست، نمی تواند شریعت اسلام را نقض کند و در عمل باید نظرات بزرگان برجسته و تشکیلات مذهبی را در نظر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The emir, now 5 ousted his father in 1995 in a coup.
[ترجمه گوگل]امیر که اکنون 5 سال دارد پدرش را در سال 1995 در یک کودتا از قدرت برکنار کرد
[ترجمه ترگمان]این امیر اکنون در سال ۱۹۹۵ در یک کودتا پدر خود را برکنار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He looked the very model of an Eastern Emir, an a victim of the bowstring.
[ترجمه گوگل]او شبیه یک امیر شرقی، قربانی بند کمان بود
[ترجمه ترگمان]او به یک امیر شرقی شباهت داشت که قربانی the بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. the Emir of Kuwait.
[ترجمه گوگل]امیر کویت
[ترجمه ترگمان]امیر کویت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Voters will choose fifty of the seventy five deputies. The Emir will nominate the rest.
[ترجمه گوگل]رای دهندگان پنجاه نفر از هفتاد و پنج نماینده را انتخاب خواهند کرد امیر بقیه را نامزد خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان پنجاه تا از هفتاد و پنج نماینده را انتخاب خواهند کرد امیر بقیه را نامزد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امیر (اسم)
sultan, emir, kinglet, seigneur

انگلیسی به انگلیسی

• muslim ruler (i.e. prince, commander, etc.)
an emir is a muslim ruler, especially in south-west asia and west africa.

پیشنهاد کاربران

در زبانِ اربیِ امروزی، *أمیر* به چَمِ فرزندِ نَرِ شاه یا همان شاهزاده است و *أمیرة* به چَمِ فرزندِ مادۀِ شاه یا همان شاهدخت یا شازده بانو است. به فرمانده و امرکننده هم *قائد* یا *آمِر* میگویند. پس:
أمیر = PRINCE/LORD
...
[مشاهده متن کامل]

قائد/آمر = COMMANDER
اما در گذشته *أمیر* بیشتر به کسی گفته میشد که جایگاهِ ساستاری و جنگی و نظامی بالایی داشت و یا اشراف زاده بود. اما امروزه، بکارگیری از واژۀ أمیر با چَمارِ فرماندۀ لشکر بسیار کاهش یافته و فرمانده جای خود را به ( قائد ) و ( آمر ) داده است و خودِ أمیر به هم ارزی برایِ واژۀِ شاهزاده یا پرنس شده است.

۱. امیر. سلطان ۲. شیخ. ۳. سید
مثال:
They, said, O emir! indeed he has a father, a very old man, so take one of us in his place.
آنها گفتند ای امیر! براستی او پدری بسیار پیر دارد، پس یکی از ما را به جای او بگیر.
...
[مشاهده متن کامل]

�قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَیْخًا کَبِیرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَکَانَهُ�

بپرس