emigration

/ˌeməˈɡreɪʃn̩//ˌemɪˈɡreɪʃn̩/

معنی: مهاجرت، کوچ
معانی دیگر: برون کوچ، مهاجرت (از داخل به خارج از کشور نه بالعکس)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: emigrational (adj.)
(1) تعریف: the act or an instance of emigrating.

(2) تعریف: a group of emigrants.

جمله های نمونه

1. emigration officials
مقامات رسمی (اداره ی) مهاجرت

2. the emigration of people from famine-stricken countries
برون کوچ مردم از کشورهای قحطی زده

3. the thought of emigration bulked large in his mind
فکر جلای وطن در مغزش پرورش یافت.

4. During the early sixth century emigration from Britain to Brittany was at its height.
[ترجمه گوگل]در اوایل قرن ششم مهاجرت از بریتانیا به بریتانی در اوج خود بود
[ترجمه ترگمان]در طول قرن ششم، مهاجرت از انگلستان به برتانی، در اوج خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Emigration has notably increased over the past five years.
[ترجمه گوگل]مهاجرت به طور قابل توجهی در پنج سال گذشته افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]مهاجرت در پنج سال گذشته به طور قابل توجهی افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Increase in population made emigration necessary.
[ترجمه گوگل]افزایش جمعیت، مهاجرت را ضروری کرد
[ترجمه ترگمان]افزایش جمعیت به مهاجرت نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The emigration of scientists is a catastrophe for the country.
[ترجمه گوگل]مهاجرت دانشمندان یک فاجعه برای کشور است
[ترجمه ترگمان]مهاجرت دانشمندان یک فاجعه برای کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sandys was able to keep up emigration, but death and discouragement meant the population hardly rose above 000.
[ترجمه گوگل]سندیس توانست مهاجرت را ادامه دهد، اما مرگ و دلسردی باعث شد که جمعیت به سختی از 000 نفر بالاتر برود
[ترجمه ترگمان]Sandys قادر به ادامه مهاجرت بود، اما مرگ و دلسردی به این معنا بود که جمعیت به سختی از ۰۰۰ نفر بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Emigration Emigration and tourism have long been the main contributors to the economy of Madeira, emigration being the older.
[ترجمه گوگل]مهاجرت مهاجرت و گردشگری مدت‌هاست که سهم اصلی در اقتصاد مادیرا بوده است، مهاجرت قدیمی‌تر است
[ترجمه ترگمان]مهاجرت و مهاجرت از کشور مدت ها است که کمک کنندگان اصلی به اقتصاد of، مهاجرت به افراد مسن می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Both emigration and internal migration became increasingly controlled.
[ترجمه گوگل]هم مهاجرت و هم مهاجرت داخلی به طور فزاینده ای کنترل شدند
[ترجمه ترگمان]هم مهاجرت و هم مهاجرت داخلی به طور فزاینده ای کنترل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the mid 1970s Soviet emigration policies became more lenient.
[ترجمه گوگل]در اواسط دهه 1970، سیاست های مهاجرت شوروی ملایم تر شد
[ترجمه ترگمان]در اواسط دهه ۱۹۷۰ سیاست های مهاجرت شوروی آرام تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. No precise official figure on emigration exists before the end of the nineteenth century.
[ترجمه گوگل]هیچ رقم رسمی دقیقی در مورد مهاجرت قبل از پایان قرن نوزدهم وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ رقم رسمی در مورد مهاجرت قبل از اواخر قرن نوزدهم وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Emigration abroad was also high; a net loss of about 2 million between 1841 and 19
[ترجمه گوگل]مهاجرت به خارج از کشور نیز زیاد بود ضرر خالص حدود 2 میلیون بین سالهای 1841 و 19
[ترجمه ترگمان]مهاجرت در خارج از کشور نیز بالا بود؛ افت خالص حدود ۲ میلیون نفر بین سال های ۱۸۴۱ و ۱۹
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The authorities have failed so far to enact a law allowing unrestricted emigration.
[ترجمه گوگل]مقامات تاکنون نتوانسته‌اند قانونی را برای مهاجرت نامحدود وضع کنند
[ترجمه ترگمان]مقامات تاکنون نتوانسته اند قانونی را تصویب کنند که به مهاجرت نامحدود اجازه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهاجرت (اسم)
flight, colonization, emigration, exodus, expatriation, out-migration

کوچ (اسم)
departure, colonization, emigration, migration, immigration, decampment

انگلیسی به انگلیسی

• act or process of leaving one's own country to settle in another
emigration is the act or process of leaving your native country to live in another country.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The act of leaving one’s country to live in another 🌍✈️
🔍 مترادف: Relocation
✅ مثال: The emigration of skilled workers has impacted the country’s economy.
Emigration و immigration هردو یک کلمه با یک معنی هستند
Immigration = entering foreign country to live
Emigration = leaving your own country permanently
مهاجرت به خارج کشور
مهاجرت از

بپرس